صفحه نخست > دیدگاه > بیائید تا ناشناس وباری جهانی را به میز محاکمه بکشانیم!

بیائید تا ناشناس وباری جهانی را به میز محاکمه بکشانیم!

آیا باری جهـانی مـیتواند بگوید چرا در برابر تبهکاریهـای پیاپی ارتش سـرخ که برون از زادگاهش رخ مـیداد، خموشی گزیده بود؟ آیا او زیر تانک و بم و گلوله شـدن بیسـت و نه ولایت دیگـر افغانسـتان را شـایسـته یک غزل هـم نمـیدانسـت؟
گوربز خان "عطاخیل "
شنبه 21 آگوست 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

ازدیرزمانی به اینطرف میخواستم خزغلیات عبدالباری جهانی را که بنام شعر وشاعری دربعضی محافل مطرح گردیده بصورت مفصل زیرنند وموشگافی قراردهم ولی خوشبختانه که یکی ازنوحه سرایان قبیله گرا که اکنون بصدای وجدان خویش پاسخ مثبت داده است این آرزو را برآورده ساخت.

آری!

بالاخره آقای صبورالله سیاه سنگ بعداز سالها سکوت وخاموشی مرگبار به ندای وجدانش پاسخ مثبت داد ونوک قلمش جگر فاشیست ها وفاشیست مشربهای قبیله گرا را نشانه رفت. آنچه که امید وآرزوی این بنده عاجزوسایرنویسنده گان حق گو وحق نویس بود به نحو شایسته ای برآورده شد . آنچه که صورالله سیاه سنگ درغربال نمودن خزعلیات باری جهانی نوشته است برای این قلم کاملا تازه گی دارد وی نه تنها اینکه اشعارگونه های جهانی زیرتیغ بیرحم نقد وبررسی گرفته بلکه مواضع فکری وایدیالوژیک این فاشیستک دشنامزن را برای همه واضح وهویدا ساخته است. حالا یقینم حاصل شد که کتابیکه اندرباب فاشیست دومی مولوی محمد صاق آخندزاده ناشناس زیر کاردارد یکجانبه وستایشگرانه نبوده بلکه به ابعاد منفی و مواضع قبیله گرایانه وی نیز تماس میگیرد.

من درین مقالهء کوتاه این را ازخواننده گان ایرانی وهندوستانی میخواهم که به غرض معرفی نمودن این دو فاشیست به دادگاه هاای بین المللی به جرم تکریم نسل کشی دراصفهان و پانی پت هند لطفا در ذیل این مضمون امضا نموده تا عبدالباری جهانی بخاطر تبجیل وتکریم ازقتل عام اصفهانی ها درعصر صفویه توسط شاه اشرف هوتکی ودرسرپروراندن آرزوی ظهور شاه اشرف دیگردرعصرحاضر باید نامنویسی کنند واز دولت های امریکا و انگلیس بخواهند تا ناشناس وعبدالباری جهانی را به مقامات قضائی کشورهای متبوع شان تسلیم نموده وهردوی این مجرمین یکی بجرم سرودن شعر ودومی بخاطر ساختن آهنگ برشعریکه خونریزی ونفرت قومی را تحریک میکند محاکمه شوند.

صبورالله سیاه سنگ در تازه ترین مضمون تحلیلی اش راجع به دیدگاه های تبارگرایانه و برتری جویانه عبدالباری جهانی چنین می نویسد:

’’ شـناختن نژاد و تبار شیر به رویت بسـیاری از سـروده هـای جهـانی، به ویژه "زمـا قندهـاره د زمرو وطنه" (قندهـارم! ای مـیهن شیرهـا) روشـنتر از آفتاب اسـت. آیا نامبرده مـیتواند آمـاجش از "نژاد الاغ" را نیز روشن سـازد؟ دامــن زدن اندیشه برتری نژادی حتا در میان چهـارپایانی چون شیر و الاغ نشـاندهنده چیسـت؟ آیا این کنایه هـای کهنه به باری جهـانی وجهه مـیبخشـد یا از وزنه اش مـیکاهـد؟"

درآخر میخواهم مقاله ام را با این نوشته آقای سیاه سنگ به پایان برم وازخواننده گان عزیزنیز بخواهم که درترجمه این مضمون ونوشتن یک نامهء سرگشاه به مقامات اقضائی دو کشوریاد شده همت بگمارند تا افغانستان عزیز برای همیش ازشر فاشیسم قومی رهائی یابد:

"سـنگـر گیریهـای نژادی و زبانی سـیمـای بسـیاری از سـروده هـای جهـانی را خـراشیده اسـت، تا آنجا که مـیتوان پرسـید آیا مصراعهـای زیرین در سـتایش قندهـار اند یا در نکوهش آن؟

[زمـا کندهـاره د زمرو وطنه

زمـا د سـر کشـو پشـتنو وطنه

ای قندهـار من، ای مهین شیران

ای مـیهن پشـتونهـای سـرکش

فدایت شـوم چقدر یاغی هسـتی

وطن جنگندگان نافـرمـان

مـانند اینکه باز هوای یورش در سـر داری

مـانند اینکه باز دلت آهنگ شگفتن کـرده اسـت

مـانند اینکه باز در دلت چیزی مـیگـردد

مـانند اینکه باز مـیخـواهی جاری شـوی

قربان دسـتار پای لچهـایت شـوم

جنگ تیغهـای برانت گـردم

نگاههـای کج مغرورانه ات

قهـرت شـوم، ننگت شـوم

باز آوازه هـای ملالی مـیوند

باز تورپیکی خانه فـرنگ را آتش مـیزند

باز هنگامه پانی پت احمد شـاه بابا

باز شـاه محمود اصفهـانهـا را مـیسوزاند

باز مرگ مهـمـان مـیان خانه گـرگین اسـت

باز هـم به نام مـیرویس شگفتی

باز زبانه هـای آتش انتقام اشـرف اسـت

باز خـون خشـمت به جریان افتاد

باز دامـانت پر از شهیدان

باز غازی کوچک در گهواره جنبانده مـیشـود

باز در ابرهـایت توفان موج مـیزند

باز از آغوشـت زلزله هـا برپا مـیشـوند-

سـرود بالا بی پـرده ترین نمونه نژاد گـرایی، جنگ افـروزی، خشـونت گسـتری و افتخار به کارنامه های ننگین شـمـاری از فـرمـانروایان و قهرمانان دروغـین این ســرزمـین اسـت. کشـوری که در پاسـداری خاک درون مرزهـای خـودش درمـانده اسـت، با کدام نیرو و خـرد هـمزادگاهانش را برمـی انگـیزد تا بار دیگـر دسـت به یورش و ویرانگـری زنند، خانه فرنگ را خاکستر سازند و بار دیگر اصفهـان و پانی پت را از هـمسایه هـای تاریخی راسـت و چپ بگیرند؟

باری جهـانی به جای آنکه از فـرهنگ گفتگو و اسـتدلال یاد کند، از جایگاه سـترگ ادب و هنر پایین مـی آید، گهواره کودکان غازی (قاتلین فـردای کفار آینده؟) را مـیجنباند، در آتش انتقام اشـرف مـیسوزد، چکاچاک شـمشیرهـای خـونچکان را مـیسـتاید، فدای خشـم و ننگ جنگ افـروزان قندهـاری مـیگـردد، زیرا در نگاه او قندهـار تنهـا و تنهـا خانه پشـتونهـاسـت و بیمـیل نیسـت اگـر تک تک پارسـی زبانان ارغنداب و توپخانه را از شهـر برون براند، زیرا او مـیگوید: "زمـا کندهـاره د زمرو وطنه/ زمـا د سـرکشـو پشـتنو وطنه"

او "شـان نزول" شعر بالا را با بیان اینکه "هنگام تجاوز ارتش سـرخ اتحاد شـوروی سابق بر خاک زادگاه من سـروده شـده بود" توجیه مـیکند. آوردن چنین دلیلی بیشـتر به زیان شـاعر تمـام مـیشـود، زیرا در هـمه مصراعهـا _از آغاز تا پایان_ خشـم و خـروش و پرخاش قندهـار در برابر ایران و هندوسـتان برانگیزانده شـده اسـت، نه در برابر "ارتش سـرخ". در سـراپای این شعر کوچکترین اشـاره به "تجاوز شـوروی بر قندهـار" به چشـم نمـیخـورد؛ ولی تا بخـواهیم کین بیکـران در برابر هند و ایران بیداد مـیکند. چـرا اینگـونه؟

گیریم این شعر هنگام "تجاوز شـوروی بر قندهـار" سـروده شـده باشـد. یورش زمـینی و آسمـانی ارتش هـمسایه بزرگ شـمـالی نمـیتوانسـت از جنوب افغانسـتان آغاز شـود. بدون شک، سالهـا پیش از قندهـار چندین شهـر و روسـتای دیگـر این کشـور در جریان همـان یورش تباه و برباد شـده بودند. آیا باری جهـانی مـیتواند بگوید چرا در برابر تبهکاریهـای پیاپی ارتش سـرخ که برون از زادگاهش رخ مـیداد، خموشی گزیده بود؟ آیا او زیر تانک و بم و گلوله شـدن بیسـت و نه ولایت دیگـر افغانسـتان را شـایسـته یک غزل هـم نمـیدانسـت؟

اگـر کسانی از وردک، لغمـان و زابل بیایند و بگویند: آقای جهـانی! برای پنجشیر، بامـیان، بدخشـان، کابل و پانزده/ شـانزده ولایت دیگـر نسـرودید، شـاید دلایل "زبانی" داشـتید. مـا اگـر هـمزادگاهت نیسـتیم، دسـتکم هـمزبانت هسـتیم، چرا از ویرانی شهـرهـای مـا و کشـته شـدن خانواده هـای مـا به دسـت ارتش سـرخ یاد نکـرده ای؟ آنگاه پاسخ جهـانی چه خـواهـد بود؟"

ومن نیز درهمسوئی با آقای سیاسنگ میگویم:

زنده وجاوید باد قلم های حق نویس وحق گو مرگ بر وجدانهای خفته

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • خيلی دير سری زدم به کابل پرس? که روزگاری يک رسانه متعهد همه گانی بود و اينک شايد به « صدای قوم هزاره» تبديل شده است!
    آقای عطاخيل ، از مستعار نويسان معروف، تلويحا از يک مهره ء سوخته ، از يک ترسوی تاريخ زده، از يک زبون پشتون نما که برای رحمن بابا و ناشناس و ... دم تکان ميدهد و نثر دم بريده ، و بيرمقی را به اسم نقد و گزارش در صفحات « فردا» چاپ ميزند و عکس های جور واجورش را در بلندای صفحه درج ميکند و چند تا خانم مطلقه را برای هواداری از موقف ادبی خويش (!) بسيج ميکند ، يعنی سياهکاره ای به اسم سياهسنگ ، زبان به ستايش گشوده است!
    باری جهانی، يک خلقی رسوا ست که فقط در محفل چند روشنفکر سياهسنگی، شاعر است و مطرح است؛ توده های مردم با شعور اما بيسواد کشور هم بر روی يک خلقی وطنفروش و قبيله گرای قندهاری تف می اندازند و اورا پادو و جاکش اشغالگران روس ميدانند ؛ هم سياهسنگ بی خاصيت و بيوطن را در حد تخم وزغ هم ، به بازی نمی گيرند!
    عطاخيل، از کاسه ليسان دسترخوان خون آلود شورای نظار، خواسته است اسم آن دو مخنث زمانه را ، شايد از روی کمسوادی بر سر زبان ها بيندازد، که گويا فرهنگ معاصر دری(!) و پشتو مباحثی قابل اعتنا دارد و آن ترجمه اشعار راسيستی يک بيمار روانی به اسم باری جهانی به لسان مشعشع دری(!) بوسيله سياهسنگ است!
    عطاخيل که سواد ادبی ندارد، به کدام روی و آبروی پا به ميدان نقد و نظر می نهد !
    عطاخيل که خود را در برقع اسلامی ( از نوع جمعيتی) پيچانده است ، پيشنهاد های ارائه ميدارد که خويشتن را مفتضح ميسازد وولينعمتان خويش را نيز!
    اگر قرار است کسی را دادگاه های جهانی محاکمه کنند، ربانی و مسعود و قسيم و ... مقدم بر ديگران اند!

    • گوساله های فاشیست در هر کجایی که باشند به نحوی از همنوعان پادهء خود دفاع میکنند و از نشخوار محتوای آخور قبیله لذت میبرند. رادمنش و دبرسرشت دیگری بنام اصیل کابلی که حالا تنویر شده است از همان قماش اند که هیچ گاه طویله قبیله، از آواز گوساله گونهء شان خالی نبوده است. این شبه آدم های هار، با قلادهء های سنگین قبیله در گردن، هر از گاهی سر از مغاره های حقارت برون میکشند و با نوشتن اراجیفی چند عطش فطری خویشرا برای جفیدن فرو می نشانند. جفیدن شان پاینده باد!

  • عطا خیل ، خان ، مزاری و ...... یک شخص و یکی از نوکران پنجابی های کثیف و بویناک پاکستان = چتلستان است .

    علت که او ناشناس و جهانی را هدف قرار داده است این است که جهانی دشمن درجه اول افغانها یعنی پنجابی های کثیف و بویناک چتلستان را قاتل مردم بیگناه افغانستان شمرده است. و الی اگر واقعا ً مسله روسها مطرح میبود پدرام و قهار عاصی در وصف روسها اشعار سروده اند و جز از حاکمیت دوران اشغال افغانستان بوسیله روسها بودند.

    • اکنون که صحبت از محا کمه و داد خواهي ميشود چند کلمه را فقط بخاطر روشن شدن اينکه ما اولا خود را بشناسيم خدمت عزيزان عرض ميشود. ما همه داد ميزنيم که ما ملت واحد هستيم و اما در نوشته هاو اعمال ما قوم گرايي بيشتر متجلي است تا ملت گرايي.
      ما بايد اولا هويت ملي خود را روشن تر مطرح و ازان زاويه ميتوان زود تر به نتيجه اينکه چه کسي بايد محکمه شود رسيد.
      مگر عزيزان من ميتوانند يک نفر که برائت بگيرد از مقامات عالي دولت افغانستان تا درجه هاي دوم و سوم پيدا کرده و معرفي بدارند که قابليت محاکمه نداشته باشد؟ اما کدام محاکمه؟
      جانوران که بنام ايده لوجي و دين هزاران انسان را بکام مرگ سپرده و هزاران دگر را معلول .يتيم و بيوه ساخته اند همه انها امروز پهلوي هم نشسته و از شرابهاي اسلامي لذت برده و مدافع حقوق همدگر استند . بيچاره من و تو که انها را فراموش کرده دنبال چند بيچاره که شايد به تناسب جنايت هاي انان تبرئه شون گرفته ووقت تلف ميداريم. تا من و تو بيسواد . قوم گراه و کوچک مغز هستيم انها حق دارند هرچه خواستند انجام دهند.

    • تنویر :

      تو به مقابل پاکستان تا حال دست بدست جنگیده ایی و یا از دور نشسته دو زده میری . از احسسات تو بوی سوختن میاید نه بوی انتقام گرفتن . . تا یک افغان حس انتقام جویی نداشته باشد دشمن افغانستان را سر بریده نمیتواند . امروز دشمن را بخشیدن فیشن و مود روز شده است و خاصتاء یک عده از طرفداران نجیب ( مصالحه ملی ) را که برژینف امر داده بود از طریق فرقه 40 به عسکر روسی و نجیب . , , سر دست گرفته از ان میخواهند مجلس عروسی بین طالب ها و وطن فر وشانی چون شهنواز تنی و حکمت یار و باقی مانده مسعود خاین و افغانستان خو ن چکان را راه بیاندازند . در اصل برژینف ( مصالحه ملی ) را منحیث یک امر عسکری به نجیب توصیه نموده بود که توسط فرقه 40 و کارگرانی که در فرقه های عسکری ادغام مینماید بعد از ترینینگ , جنگی راه بیاندازید که در ان تمام سرکرده های جهادی مانند احمد شا مسعود و حکمتیار و حقانی و سیاف به طور کلی با تمام وسایل و نفرات خود کشته شوند و در اخر شما با گروپ های کوچکی که در اطراف کابل منتظر نتیجه جنگ هستند و از ترس نابودی نمیخواهند وارد کابل شوند دست دوستی داده انها را معاف نموده ( مصاله ملی ) را با دوهل و سرنای و باجه چنان راه بیاندازید که صدای ان در تمام نقاط افغانستان بپیچد و حتنی در کشور های همسایه نیز مردم از غم کشته شدن جهادی ها حلوای زهر را با خون خود پخته نموده بخورند . این یک گوشه از فیلم مصالحه ملی بود که اگر داکتر نجیب تحت خوشبینی های ( پشتونیت ) نمیامد امروز بر قبرغه ما یک عده وطن فروش و دزد و قطالطریق قرتک نمیزد . در اصل افهام و تفهیم و یا گفت و شنید حل مسایل افغانستان نیست . شما خوب میدانید که افغانستان به جای ملاه ولد زنا و یا مجاهد وطن فروش و یا خراسانی دلال به چند تا از خود گذشته و جان فدا نیاز دارد تا فقط جان بدهند و سر ببرند تا زبان این دلالان و وطن فروشان بند گردد . اکر تا حال فقط از دو و دشنام کار میگرفتید . پس از این به بعد به فکر ساختن گروپ های باشید که تا نامی ( نام گیرک ) ها را روشن سازد و کسی جراات نتواند تا با انگشت خود به افغانستان اشاره کند .

  • کسانی را که اسیر می شدند، من به دهن توپ می گذاشتم . در مدت سه سال اغتشاش( دربدخشتان ) تعداد کسانی که به این قسم من کشته ام ، تقریبا پنج هزار نفر می شدند و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند ، ده هزار نفر بودند. (12 ) » ( 1 )

    در جای دیگر خصومت امیرعلیه مردم شینواری در ص 235 تاج التواریخ چنین آمده است :

    « گر دو صد سال کشی رنج و دهی زحمت خویش

    مار و شینواری و عقرب نشود دوست به تو » ( 46) ( 2 )

    اما برای امیر وقت تنها سرکوب جنبش برحق ، تاراج و مردم هزاره مطرح نبود ، بلکه اصلا امیرعبدالرحمن قصد نابودی کامل جامعه هزاره را در کشور آبایی آنها داشت . چنانچه برنامه قتل عام و تباهی کامل مردم ارزگان و نواحی آن از سوی امیر وقت در کتاب سراج التواریخ ، اثر ملا فیض محمد کاتب هزاره ، چاپ 1372 ج 3 ، ص 252چنین آمده است :

    « آبادانی مردم میرآدینه را تمام آتش زده بسوزانید و زراعت ایشان را تمام ، خوراک دواب و مواشی و اسپان نمایید وهمچنین« زردک» و« پشه » و« شیرداغ» را خراب کرده ، برباد دهند و پس از استیصال آن ، روی به سوی « قلندر» نهاده و جزای ایشان را داده و بغات آن نواحی و اطراف را کشته و اسیر و دستگیر نموده آثاری از وجود خود ایشان را نمانند ، نیست و نابود کنند و تا « سنگ ماشه » جاغوری ، راه را از خار فتنه چیان مفسد خواهان ، پاک و مصاف سازند. » ( 45) ( 3 )

    امیرعبدالرحمن خون آشام در ص 45 کتاب خود تاج التواریخ چاپ 1373 با افتخار تمام دستور ساختن کله منارهای را از سرهای بی تن شهداء و مقتولین بیگناه مردم

    هزاره جهت ارعاب و فرو نشاندن تمام جنبش سراسر کشور چنین صادر نمود:

    « حکم دادم مناری از سرهای مقتولین دشمن ساختند تا بقیه دشمن خایف شوند . » ( 7 ) ( 4 )

    این امیر قصی القلب در ص 312 تاج التواریخ خود به عموم مردم کشور دستور رسمی صادر نمود تا در نابودی هزاره ها همراه لشکر منظم دولتی اقدام کنند :

    « دیگر سرکرده های افاغنه چندین مرتبه استدعا کرده بودند که به مخارج خود شان جمعیتی را اهالی مملکت فراهم آورده به جنگ هزاره های که آنها را دشمن ولایت و دین خود می دانستند بروند ، لکن به آنها اجازه این کار را نداده بودم . در این وقت حکم عمومی دادم هر شخص برود در تنبیه شورشیان کمک نماید . عساکر و ایلجاری که حاضر خدمت شده بودند ، تعداد شان سی هزار الی چهل هزار اشخاص جنگی بود که از اطراف به سرکردگی خوانین و رؤسای خود ، عازم ولایت هزاره شدند .» ( 32 ) ( 5 )

    در صفحه 257 سراج التواریخ ملا فیض محمد کاتب هزاره چاپ 1372 با نگارش آقای دای فولادی این گونه حکم امیر در قتل عام و تاراج همه هست و بود هزاره ها چنین آمده است :

    « امیر تأکید نمود که در انواع قتل و تاراج ، مضایقه روا ندارند . » ( 14 ) ( 6 )

    خلاصه اینکه ، وقتی که زنان اسیر را از ارزگان به اسارت گرفته به طرف کابل به قتلگاه می بردند ، منجمله 400 زن ارزگانی هم بناء بر همین ترس امیر خود ها را به دریا انداختند و چنین « انتحار » را نسبت به کشتن و اسارت ترجیح می دادند و با همین شیوه هم رسم « آزادی » از قید اسارت را برای سایر زنان و جامعه خویش به میراث گذاشتند
    http://hazarajat.com/dari/inde...

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس