صفحه نخست > فرهنگ، ادبیات و هنر > نگاه دگرگونه ای شکیب مصدق به موسیقی پاپ

نگاه دگرگونه ای شکیب مصدق به موسیقی پاپ

-* شکیب مصدق آهنگ زیبای "بانوی شب های سیاه" اش را به من هدیه کرد. من نیز از موقف یک خوانشگر، دیدگاهم را به او هدیه می کنم.
علی ادیب
يكشنبه 24 اكتبر 2010

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

کمتر از پنج دقیقه خلوتی داشتم با آهنگ "بانوی شب های سیاه" از شکیب مصدق آوازخوان عزیز و پرکار. زیبایی ها و استثناهای را که در فورم و محتوای آهنگ متوجه شدم، انگیزه ای شدند تا به آسانی سه بار پنج دقیقه ای را وقف شنیدن این آهنگ کنم. متاسفانه من شکیب را از پیش ندیده ام و با آثارش نیز آشنایی ندارم. اما شنیدن این آهنگش به شنونده به ساده گی القاگر بسا جنبه های استثنایی می شود که از جایگاه موسیقی امروز افغانستان نمی شود آن را درک کرد و یا کماکان به ندرت احساس نمود و سراغش گرفت!

من دریافتم که شکیب به موسیقی پاپ افغانستان نگاه دگرگونه دارد. او در متن دردهای مردم نفس می کشد و بخش بزرگی ازین دردها را با خود حمل می کند. شکیب دارد سبک موسیقی پاپ افغانستان را از نو تعریف می کند. وی پاپ را از حوزه تجاری و صنعت گری محض فراتر برده و وارد گفتمان هنری و "ایدیولوژی ارزش های" ضروری امروز ملت می نماید که از بخت بد، آوازخوان های دیگر کمتر به آن پرداخته اند. به گونه ای که بیشترشان یا در محدوده تجارت صرف گیر مانده اند، یا پای توانمندی هنری شان می لنگد و یا هم افول ها و غول های نفس گیر اجتماعی دیگر گلوی شان را می فشارند و توان هنری – ارزشی فریاد کردن را از ایشان گرفته اند.

در جامعه ای که همه چیز از صفر آغاز می شود، مدعیان هنر نیز حرکت صفری شان به دو سمت متضاد و مخالف رانده می شود. طیفی از این گروه به امید یافتن جایگاهی در جامعه، تنها و تنها در محدوده فرهنگ کوچه و بازار اسیر می مانند و دست و پای رسالت ارزشی - هنری شان بسته می شوند. وقتی از کوچه و بازار سخن می گوییم، هدف دلبخواه ها و یا ضد ارزش های است که یک اثر هنری را از جایگاه هنری – ارزشی اش، به آفت های اجتماعی و ضد ارزش های معمول و متعارف حاکم در بازار سقوط می دهد. این دسته از داعیان هنر موسیقی، گاهی تا آنجا پیش می تازند که در برابر پول، وارد پست ترین معامله ها و معادله ها می شوند. موسقی را به پای کسانی که می ریزند که بازارشان گرم و مالامال از بچه بی ریش های است که شرف، وقار، حیثیت و آبروی شان را تنها و تنها بخاطر لقمه ای نانی لگدمال می کنند تا چند صباحی بیشتر زنده بمانند. آوازشان بازار آنانی را گرم می کند که فابریکه های تولیدی روسپی گری و کاباره سازی دارند و از دوشیزه گان معصوم و پاک طینت با همه چیزِ بی همه چیز، غول های ابتذال و سکس می سازند.

اما بخش دیگری از تازه سفران این عرصه، درست در جهت مخالف و در سمت و سوی دیگری به پرواز در می آیند. این بخش نیز در نفس و متن کوچه و بازار حضور دارند و به دقت تمام شاهد و ناظر همه ای تحولات و رخدادهای گوناگون در اجتماع خویشند. آنچه که طرز و گونه ای نگاه این طیف متضاد از هم را مشخص و جدا می سازد، عینک های اند که به چشم دارند. یکی از این عینک ها فلتر کننده است و دیگری فلتر شونده. اولی واقعیت ها، رخدادها و حوادث را خیلی خوب فلتر می کند؛ ارزش ها را در یک جانب گذاشته و در سدد فربه تر کردن آن بر می آیند. ضد ارزش ها را به سمت و سوی دیگری می گذارند و با همت و شهامت تمام یا آنها را به ارزش مبدل می سازند و یا در سدد حذف شان از جامعه می شوند. اما آن عینک های که فلتر شونده اند، آنقدر ضعیف و ناتوانند که خود در درون حوادث و رخدادها نابود می شوند و در واقع توانایی تشخیص و شناسایی ارزش ها و ضد ارزش ها را ندارند تا چه رسد به صلاحیت همیاری با آن یکی و اصلاح یا حذف دیگری!

با دردی که از گلوی شکیب در آهنگ "بانوی شب های سیاه" احساس کردم، به خوبی دریافتم که شکیب سر- کاروان آن دسته از آوازخوانها و آهنگ سازانی است که با غرور تمام و قامت استوار در قلب کوچه و بازار و متن مردم خویش حضور دارند، چشمان مسلح به هنرش، لیزرهای نوربخش، انرژی زا، اصلاحی و کمک کننده برای راه گم کرده گان اند، کشنده برای ویروس ها و میکروب های آلوده کننده ای اجتماعی و مفسر دردهای قربانیانی اند که در جال تارتنک های زهری و کشنده یا اسکلیت شان راوی داستان های رنجها و واقعیت های تلخ شان است و یا هم به سختی و ناچاری آخرین نفس های مظلومیت شان را می کشند و انتظار دارند که عزراییل یک ثانیه زودتر گلوی شان را بفشارد و از زنده گی رقت بار و با ذلت برهاندشان.

با این پیش ورد، خواستم تا یکجا سفری کوتاهی داشته باشیم در پهنای بلند آهنگ "بانوی شب های سیاه" شکیب مصدق.

در نخست اینکه، نام این آهنگ با تصنیف، موسیقی، چیدمان تصاویر، متن و پیام شعر بسا هماهنگی و همخوانی زیبا و دلنشین دارد. با چندبار شنیدن این آهنگ، آدم به ساده گی خود را مخاطب یک آرکستر و سمفونی منظم و کار کشته احساس می کند نه یک آهنگ عادی و معمولی . تا جای که خود را تنها در برابر یک نظم یا یک شعر میلودی شده مواجه نمی بینیم که با چیدمان محض تصاویر خواسته چیزی را برای ما روایت و یا شکایت کند. از نظر من آهنگ "بانوی شب های سیاه" واقعیت بس بزرگ و مهم بخشی از تاریخ تلخ امروز جامعه ای ما را باز - نمایش می دهد و اطلاع رسانی می کند که در کنار جنبه های ویژه ای هنری و زیبایی شناختی اش، از مخاطب خویش می خواهد تا قدم در معرکه بگذارد و وارد عمل شود.

خارج از حوزه ای شعر و پیامش، تصاویر چیده شده در این آهنگ، ابعاد گوناگون و مختلف مشکلات و رنج های که متاسفانه امروز در جامعه ای بی بند و بار و ضد ارزشی ما بر زنها وارد است را، به خوبی بازگو و آشکارا می کنند. فقر از هر گونه ای آن، خشونت با تمام ابعادش، نابرابری، بی عدالتی، تعصب و تبعیض، دار زدنها، سنگسار، کارهای شاقه و توان فرسا، کشاندن به روسپی گری و بسا موارد دیگر با صدای بلند از زبان تصاویر شنیده می شوند.

تنها عیبی که من در گزینش تصاویر یافتم، این بود که بیشتر تصاویر مدل ها و گونه های خشونت در جوامع ایرانی را به ذهن آدم القا می کنند تا مدل ها و نابسامانی های زنانه گی در سطح جوامع افغانستان که من آن را بیشتر عیب نه، بل کمبود و نبود مواد و منابع می دانم که متاسفانه امروز در بخش ها و زوایای مختلف، کاردانها و کارگردان های عرصه های مختلف اجتماعی ما با آن روبرویند.

این آهنگ به "زنان روسپی" تقدیم شده است. با دیدن و شنیدنش، آدم به خوبی در می یابد که آهنگ مرزها و لایه های موجود در جامعه ای زنان را درنوردیده و دست یاریی است که به سوی همه ای زنان دنیا دراز شده است. تا جای که مصداق این آهنگ را من در بعضی جوامع غربی بیشتر و فراتر از جوامع شرقی می یابم و احساس می کنم.

آهنگ به سبک پاپ اجرا شده، چهار آستایی، "دو در اول و دو در آخر" و همچنان دو انتره دارد. از آنجای که من کارشناس موسیقی نیستم، تنها به شعر این آهنگ می پردازم و نگاه موسیقیایی آن را به دیگران می گذارم.

بند نخست / آستایی:

بانوی شب های سیاه

مسافر غریب شهر

چه ظالمانه می روی

سوی شب های دربدر

چه صادقانه دل به هر

آدم پست می دهی

این دل مادرانه را

دست به دست می دهی

این بند از آهنگ، در حقیقت از مظلومیت و مجبوریت روسپی حکایت می کند. اویی که بانوست و عزیزترین پدیده ای هستی و آفتاب تابنده ای روزهای سیاه آدمها و نخستین آموزگار انسانها و القاگر آدمیت آدمها، چگونه خود به آسانی و ساده گی به بانوی شب های سیاه و تاریک تبدیل می شود. شب های که نه مهتابی می تابد و نه خود به مهتابی می ماند. مسافر غریبی است که در دل شب های سیاه، به دنبال جایگاه و پناه گاهی می گردد تا شب در آنجا باشد و در بدل ماندن در این اقامت گاه یک شبه، صادقانه و از ته دل همه چیزش را در اختیار پست ترین مردهای روزگار قرار دهد. او هیچ پناه گاه و منزلی ندارد. گویا سرنوشت و روزگار، روند زنده گی کردنش را اینگونه نوشته است. دیگر شب و روز برایش هیچ تفاوتی ندارد. خورشیدش عین بی خورشیدیست و مهتابش عین بی مهتابی. داستان زنده گیش راوی طرز زنده گی کردنش نیز هست. او که بار ذاتی مادر بودن را نیز با خود حمل می کند و دل بزرگ یک مادر را در سینه اش دارد، حال باید با کمال مظلومیت و حقارت آن را به دست هر کس و ناکسی بسپارد و بازیچه ای از آن بسازد تا میمون های انسان نما با آن حال و احوال کنند.

بند دوم / انتره نخست:

بانوی شب های سیاه

اسیر و قربانی من

شب های پر حادثه و –

روزهای بارانی و سرد

قلم را بردار و بنویس

از سر تا سرنوشت خود

بیا همیشه گی شبها

بردار نقاب زشت خود

در انتره نخست، شکیب خود در متن داستان وارد می شود. او خود را در جرم شریک می داند. نه تنها خود را مجرم می داند، بلکه خویشتن را عامل و ابزار اساسی مظلومیت های بانوی شب های سیاه می داند. (نمی دانم که شکیب عزیز، در هنگام ثبت این آهنگ چه حال و هوایی داشته است)! او را به مثابه ای شکاری می داند که اسیر است و لحظاتی پس، قربانی خواسته های نامشروعش خواهد شد. او بخوبی می داند که مردان در اسارت و قربانی ساختن بانوان چقدر مقصرند. به این دلیل است که همه ای مردان عالم را مقصر می داند، حتا خودش را.

در نهایت، شکیب از بانوی شب های سیاه می خواهد تا دنبال تحولی بگردد، برای یک مبارزه جدی آماده گی بگیرد و به هیچ مردی از این تبار، تسلیم نشود. شب های مملو از خطر و حادثه را آتش بزند و روزهای شب گونه ای سرد و غربت را نیز سنگسارش کند تا خورشید بر آسمان زنده گیش دگرگونه بتابد. او از وی می خواهد تا نقاب روسپی گری را از چهره ی مادرانه اش بردارد، سرنوشتش را از سر بنویسد و تولد دوباره ای داشته باشد. شکیب با آوردن نام قلم در آهنگش بخوبی می داند که از سرنوشتن سرنوشت بانوی شب های سیاه، جز در سایه ای توانمند و روشن قلم غیر ممکن است. او می داند که نسل های باید بگذرد تا قلم در قلب مردم فرو رود و دیگر هیچ قلم سوختانده و یا شکستانده نشود.

بند سوم / انتره دوم:

گذشتی از آخر خط!

بگو تو می روی کجا؟

بیا در این دایره و –

زنده بمان تو مثل من

شاید کسی شریف نیست

همه پوشیده اند نقاب

یکی عزیز مردم است

یک نجیب و باحجاب

در اینجا آواز خوان آهنگش را با یک رسالت ماندگار به پایان می برد. او برای همه ای آدمها هشداریه پیش می کند. این هشداریه برای گروه ها و طیف های مختلف اجتماعی است. زنها، مردها، نظام و مراجع مشخص کاری. او فریاد می زند که بانو! داری از آخر خط عبور می کنی. اینجا آخر راه است و دیگر پایان یافته است. هشدار می دهد که هنوز راه برگشتی وجود دارد! دست کمک بسوی همه ای آدمها دراز می کند. از همه می خواهد تا در روند نجات سهم بگیرند. هرکه احساس دارد و انسانی می اندیشد، وارد عمل شود! در اخیر اصرار می ورزد و از بانوی شب های سیاه می خواهد که برگردد و مانند همه ای آدمها چگونه زیستن را بیاموزد و زنده گی کند. او می داند که در جمع آدمها، معدودند کسانی که اهل شرف و بزرگی هستند. بیشتر آدمها نقاب پوشیده اند و غیر قابل اعتمادند. از اینروست که مصرانه از وی می طلبد تا راه راست کند و واقعن انسان گونه زنده گی کند.

من پانزده دقیقه این آهنگ را دیدم و شنیدم، قلم بدست گرفتم و قلمک زدم. شما نیز ببینید و بشنوید تا نفسک بزنید.

برای شکیب مصدق موفقیت می طلبم و برای هنرش عشق و ماندگاری.

آدرس آهنگ بانوی شب های سیاه


سانسور و تهدید آوازخوان

کابل پرس سانسور و تهدید آوازخوان افغانستان را محکوم کرده و حمایت خود را از او اعلام می کند.

پنج شنبه 29 آوريل 2010, بوسيله ى شکیب مصدق


آینه و سنگ

کاری از شکیب مصدق

يكشنبه 17 اكتبر 2010, بوسيله ى شکیب مصدق

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • درود
    سپاس جناب ادیب گرامی مقاله زیبای تان را خواندم ومن با شما موافقم.شکیب یک دگراندیش واقعی است که به هنرش ایمان وباوردارد.صادقانه اقرارمیکنم صدایش فرباد واعتراضی ازمشکلات این ملت است صدای که بیان کننده واقعیت های تلخ این دیار است
    شکیب با آهنگ های (مرثیه وبانوی شب های سیاه وآلبوم جدیدش گرازش اقلیت ثابت کرد که ازهنر برای روشنگری استفاده میکند نه تجارت و......
    به امیدموفقیت های مزیداین جوان آگاه.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس