صفحه نخست > دیدگاه > انتخابات > بحران «زعامت» در افغانستان!

بحران «زعامت» در افغانستان!

مبارزات انتخاباتی کنونی بين (41) کانديد که از لحاظ کمی در جهان نظير ندارد، حقيقت تلخی ديگری را به جهانيان آشکار ميسازد و آن اينکه، برای تحقق «دموکراسی» و «ملت سازی» در افغانستان، تا اکنون راه درازی در پيش است.
نجیب روشن
شنبه 18 جولای 2009

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

در تاريخ بيش از دو صد سال اخير، يعنی از زمان تأسيس اولين دولت متمرکز در افغانستان، از شخصيت ها و زعمای خاندان ابدالی چون احمدشاه درانی و پسرش تيمورشاه درانی و از خاندان محمد زائی شخصيت های چون سردار دوست محمد خان، امير شيرعليخان و امير محمد يعقوب خان و خاصتاً در جريان صد سال اخير، از امان الله خان غازی بحيث زعمای ملی و شخصيتهای طرف اعتماد و پسند مردم افغانستان، زياد ستايش بعمل آمده است....

شخصيتهای نامبرده در فوق، صرف در مقاطع کوتاه تاريخ و توسط خود شان و يا هم از جانب مؤرخين درباری، بحيث رهبران و زعمای کشور ناميده شده اند. اين شخصيتها به استثنی شاه امان الله، هيچيک زعمای ملی و طرف قبول و تائيد همه ای مردم افغانستان نبوده اند. اين بخاطريست که ما تا هنوز «ملت» نيستيم. فقط يک ملت واحد که دارای تاريخ، فرهنگ و افتخارات مشترک باشد، می تواند زعيم خود را انتخاب و بالا بکشد! در کشور کثيرالمليتی افغانستان، هر قوم، قبيله و مليت، رهبران و بزرگان خود را دارد؟!

در جامعهء کثيرالمليت افغانستان، تا اکنون هيچ معيار معينی برای زعيم شدن وجود ندارد، زيرا اين کشور و مردم سرکش و سلحشورش، توان تابعيت از يک قوم و يک رهبر واحد را ندارد. هرگاه شخصيتی از ميان يک قوم سر بلند کند و ادعای رهبری نمايد، با اينکه از اهليت و پُشتکار و تمام مزايای اخلاقی و معنوی برخوردار باشد، نمی تواند مورد تائيد همه ای اقوام و قبايل و مليت های ساکن در افغانستان واقع گردد. همين اکنون چهل و يک (41) کانديد برای مقام رياست جمهوری افغانستان که در جهان و در تاريخ بشريت تا اکنون رقابتی با چنين کميتی سابقه نداشته است، خود مثال روشن و بارز بحران زعامت در افغانستان است!

به شهادت تاريخ، چنين بحران هميشه وجود داشته است، اما نخست بنابر عدم آگاهی و پائين بودن سواد سياسی مردم، و ثانياً بنابر پاليسی های وقت و نبود دلچسپی کشور های جهان به اين مسأله، اين موضوع تحت نام «مسايل داخلی» در حاشيه قرار گرفته و نه تنها در مطبوعات انعکاس نکرد، بلکه از آن حمايت نيز صورت نگرفت. اما سه دهه جنگ و مداخلهء خارجی ها در امور داخلی افغانستان، امروز باعث شده است تا رسيدگی به مسايل قومی و زبانی در افغانستان تحت نامهای «آزادی بيان»، «حقوق بشر» و «دموکراسی»، همپايهء کشور های انکشاف يافته صورت گيرد.

پشتونها در بيش از دو صد سال اخير در افغانستان حاکميت داشته اند، ولی چرا امروز مقاومت در برابر آنها تا اين حد شدت گرفته است؟ اين برای آنست که مردم افغانستان در جريان سالهای جنگ داخلی، از لحاظ فکری و شعور سياسی در سطحی قرار دارند، که ميخواهند سالهای خوابزدگی قبلی را جبران نمايند و از حقوق مساوی برخوردار گردند.

نا گفته پيداست که در اين جهش شعور سياسی، نقش کشور های همسايه را نمی توان ناديده گرفت. پاکستان و ايران، اقوام و مليت های اقليتی در افغانستان را بيدار کرد و شعور سياسی داد. اما اين شعور سياسی نه برای آن بود تا در افغانستان مساوات بين اقوام را بوجود آورند و از حقوق اقليت ها دفاع صورت گيرد، بلکه هدف از آن، در مقابل هم قرار دادن مردم افغانستان و شعله ور شدن جنگ بود!

در جامعهء ناهمگون امروزی افغانستان و بنابر نبود «ملت» که خود نشانهء جهل و بيسوادی عمومی است، علاقمندی برای مدنی ساختن حيات جامعه وجود ندارد و مذهب که خود در مقابل مدنيت قرار دارد، تمام اختيارات و صلاحيتهای اقشار روشنفکر و طرفداران جامعهء مدنی را گرفته است. هرگاهيکه اقشار روشنفکری، جبههء متحدی را در برابر مذهب گرايان تشکيل داده و بسوی جامعهء مدنی گام برداشته است، نيروهای عقبگرا که در پيشآپيش آنها روحانيون اجير شده قرار داشته اند، تحت نام «دفاع از اسلام!» قد علم کرده و جنبش های چپ و مدنی سازی را در نطفه خنثی و «جهاد» عليه آنرا اعلام کرده اند، چنانچه چنين جهاد نا مقدس، دو بار در تاريخ صد سال اخير تکرار شده است: اولی در عهد شاه امان الله و دومی در زمان حاکميت ح.د.خ.ا.

بدون شک نيروی محرکه برای سرکوبی هردو جنبش مدنيت خواهی را، خارجی ها و عمال داخلی آنها بر دوش داشتند. آنها جواسيس خويش را در لباس روحانيون درآورده و سازماندهی سرکوب جنبشهای ترقيخواهی را سر و سامان دادند، که دولت موجود کابل که در اجلاس «بُن» متولد شد، خود حاصل دومين تلاش عقبگرايان برای سرکوب مدنی سازی در افغانستان است.

مجاهدين افغان که دارای برنامهء مشخص سياسی نبودند و صرفاً برای سرکوب و ايجاد دهشت و وحشت آفرينی مسلح شده بودند، بعد از آنکه در هشتم ثور 1371 به قدرت رسانيده شدند، بايد هم بجان همديگر می افتيدند و به تاراج بيت المال و دارايی های عامه و مردم دست می زدند و شهر کابل را ويران می نمودند. گروه های دهشت افگن «هفتگانه» و «هشتگانه» که در کمپ های نظامی آنطرف مرز تعاليم آدمکشی و ويرانکاری ديده بودند، چگونه به غرض آباد سازی و مدنيت پروری داخل شهر کابل می شدند؟!

به قدرت رسانيدن مجاهدين که موازی با تغيير سياستها در اتحاد شوروی وقت صورت گرفت، يک جبر تاريخ و يک ناگزيری برای ارتجاع بين المللی در رأس ايالات متحدهء امريکا بود. ايالات متحده به هيچصورت منتظر چنان فروپاشی در يک کوتاه مدت نبود. بنابر همين فروپاشی زود هنگام، ايالات متحده همزمان با به قدرت رسيدن مجاهدين از افغانستان فاصله گرفت. اين فاصله گيری اگر از يکطرف ناشی از نبود آمادگی برای تسليم گيری افغانستان بود، هدف غايی دومی را نيز داشت و آن اين بود، که نخواست مجاهدين لذت پيروزی را بچشند و «جهاد» به آرزوی تاريخی خود برسد.

ايالات متحده که خود مجاهدين را بر ضد همديگر تربيه کرده بودند تا در جريان جنگهای قدرت طلبی اگر يک گروه تسليم دولت حاکم وقت شود، گروه ديگری را با خود داشته باشد، و در دوران رسيدن احتمالی به قدرت، هرگز دولت واحدی را تشکيل داده نتوانند، بخوبی می دانست که اتحاد ضدين محال است و دولت مشترک مجاهدين در کابل تشکيل شده نمی تواند و فرجامش دوام جنگ و ادامهء بدبختی مردم افغانستان خواهد بود، اما با تنها گذاشتن مجاهدين در افغانستان، خواست چهرهء اصلی آنها را به مردم افغانستان نشان بدهد و جهاد را ناکام سازند!

ناکامی جهاد افغانها، آرزوی دومی نئوليبراليسم ايالات متحده بعد از فروپاشی اتحاد شوروی بود، زيرا در جريان «جنگ سرد» در برابر «جهانی سازی»، دو ايديولوژی مسلط : «کمونيزم» و «اسلام» وجود داشتند، که با حذف اولی، دومين دشمن جهانی سازی، اسلام است که امروز در برابر سياستهای واشنگتن و در مجموع جهان غرب قرار دارد و جنگی را به نام «جنگ عليه تروريزم!» در برابر آن اعلام کرده اند.

ناکامی جهاد و دوری ايالات متحدهء امريکا از افغانستان در جريان سالهای بين 1991- 2001 باعث شد، تا مجاهدين تمام آبروی دوران سالهای به اصطلاح مقاومت را از دست بدهند. اين آبرو ريزی تا آنجا ادامه يافت که دولتهای انگريز و ايالات متحده در همياری با پاکستان، بديلی را در برابر مجاهدين بوجود آورده و طالبان را بوجود آورند.

طالبان که با سياست های ضد ملی و ضد افغانی خود، آخرين مکتبی و فرد با سواد افغان را «رد مرز!» کرد و از کشور بيگانه نمود، اين تصور را بوجود آوردند، که طالبان بديلی ندارند و هيچ نيروی قادر به زوال آنها نخواهد بود. اين تصور در حقيقت از خارج و از لندن و واشنگتن صادر شده بود و هدفش آنبود تا شرايط در داخل کشور تا آنجا ضيق و خفه کن گردد، که جز نيروی خارجی و آنهم ايالات متحده و انگريز، قادر به بيرون کردن طالبان نخواهند بود!

کشت همين تصور در اذهان مردم افغانستان، مقدمات هجوم نظامی امريکا را به افغانستان فراهم کرد. اين تصور در حقيقت خود يک هجوم فکری و ذهنی بود که هجوم نظامی را در پی داشت! امريکائيان در وجود طالبان، اوضاع را در درون افغانستان تا آنجا بحرانی ساختند، که می خواستند حين هجوم به افغانستان، با حمايل گل از جانب مردم استقبال شوند، اما در عمل بر خلاف اتفاق افتيد؟!

اکنون که بيش از هفت سال از هجوم ايالات متحده به افغانستان می گذرد، هيچ تغييری مثبت در کشور صورت نگرفته و با وصف صرف مليارد ها دالر، جنگ و ويرانگری ادامه دارد. اين بخاطريست که نه ايالات متحده و نه هم حاکمان کنونی کابل، هيچ يک برنامهء برای افغانستان ندارند. همان قوماندان بيسواديکه ديروز چند رهزن و قطاع الطريقی را اداره می کرد، امروز در رأس وزارت و رياست های اداری و تخصصی قرار دارند. در وجود چنين افراد چگونه پيشرفت و ترقی صورت گيرد و ويرانه ها به آبادی ها مبدل شوند؟!

مجاهدين شکست خورده که تا هنوز در هوا و فضای دوران های قبلی قرار دارند، نه خود کفايت کاری دارند و نه هم اين شکسته نفسی را، که کار را به اهل کار بسپارند. در درون دستگاه دولت و قوای ثلاثهء آن، رقابت های گروهی، تنظيمی و قومی حاکم بوده و هيچ برنامهء مشترکی برای باز سازی کشور در دست اجرا نيست و مبارزات انتخاباتی کنونی بين چهل و يک کانديد که از لحاظ کمی در جهان نظير ندارد، حقيقت تلخی ديگری را به جهانيان آشکار ميسازد و آن اينکه، برای تحقق دموکراسی و ملت سازی در افغانستان، تا اکنون راه درازی در پيش است./

واژه های کلیدی

انتخابات در افغانستان
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • behtar bod megofti ke ba ki rai medehi, baqi gap ha tekrare mokarrarat ast ok

    • این بار اول نیست که نجیب « روشن» مانند شخصیت های یک ډنده و خشک در مورد قضایا قضاوت میکند وقتی من نوشته های او را مطالعه میکنم با انکه او شخص با سوادی است ولی در ګیر بحران فکری است برای او به قدرت رسیدن ببرک کارمل توسط روس ها افتخار و ان دوره را دوره نجات میداند ولی حضور امریکایی ها را اشغال؟ او حتی به باز سازی که با همه کمبودی ها در این مدت 7 سال انجام شده باور ندارد و ان را درک نمیکند . مانند پرنده از یک شاخچه به شاخچه دیګر هر روز در برش است . ګاهی طرفدار اعاده ح د خ ا میشود، ګاهی بیطرف و ګاهی در نهضت اینده ثبت نام میکند خلاصه او با همه است و با هیچ کس نیست و از او نباید انتظار طرح های ملی را داشت زیرا او در محیط کوچک فرکسیونی خود که تعداد شان 5 نفز هم نمیشود بند مانده است. وسلام

  • اقای نویسنده در مقاله خود از ضد ونقیض حرف میزنند.

    یکبار امریکا و انگلیس را همه کاره میداند و بعد انها را محکوم به اشتباه کاری میسازد.

    روشنفکر محترم مشکل در سیستم کمونیستی و لیبرالیستی و یا الهی نیست بلکه اشکال کار در فقر دانش- خود خواهی و دروغ گفتن انسان به خود و جامعه است که متعاقبا فاجعه می افریند.

    بطور مثال اگر نویسنده روشنفکر محترم دربین این همه کاندیدان از کاندیداتوری مشخصی دفاع نمی کند که زایده بیش از دوصد سال کارنامه سیاسی ماست و خود را عقل کل معرفی مینماید و خط بطلان بالای همه نامزدان ریاست جمهوری میزنند پس بیش از هشتاد فیصد مردم عوام که تحصیل یافته نیستند چه انتظاری برده خواهد شد.ما که نمی توانیم ادعای ریاست جمهوری از اوبامه در افغانستان داشته باشیم.

    افغانستان که به خاک سیاه نشسته علت ان ندانم کاری های به اصطلاح نیمچه روشنفکران و نیمه سیاست مداران ماست که با چشمان بسته در امورات نظر و تصمیم گیری میکنند و بعد گوی ملامتی را به میدان ان دولت و این دولت و یا طرز سیستم حکومتی انداخته و خود را از زیر بار مسولیت با خواستن یک بخشش ومعذرت تبرئه میکنند .

    من یک نصیحت کوچک برای این دوست محترم دارم که امید است انرا بخاطر داشته باشند و علت ناکامی سیستم های دولتی احمدشاه ابدالی تا بامروز را باین فرمول نتیجه گیری کنند بهتر است تا اینکه ناکامی را به گردن گروه نه گانه ایرانی و هشت جبری پاکستانی انداخته وقت کشی کنند.

    راز بدبختی افغانستان در عدم دو چیز است و اگر حتی یکی ان در این جامعه رو نما شود و ان دومی خود بخود زاده خواهد شد و ان دو کلمه اسرار امیز تقوا و دانش است.

    اما درین دو طوریکه اوج میگوید تقوا برتری دارد.و از طرف دیگر چون کسب دانش خرچ مبردارد بنا انتخاب تقوا برای مردم افغانستان باید ارجحیت داشته باشد.

    نتیجه پس برای یک انتخاب یک زعیم واقعی به این دو ارزش توجه شود تا جامعه روی سعادت را بیند و خارج ازین دو دایره همه اش حرف مفت است به مصداق این شعر—

    ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی

    این راه که تو میروی به ترکستان است.

    • به همه سلام ، سلام جداگانه به محترم چوپان، باید گفت که ببرک کارمل کشمیری به دستور روسها ظالم در کابل وزرات ملیت ها را ایجاد نمودند که عملاً برای تفرقه در بین مردم کار می کرد!
      به نظر من برای پرچمی در شرایط موجوده خوب است که توبه کنند و از مردم عذر بخواهند نی اینکه چرندگویی کنند.
      محترم چوپان تذکر داده است که بی سوادی باعث عقب مانی ما شده است و باید برای سواد و تعلیم و تربیه کار کرد.
      اقا نویسنده از حکومت پشتونها یاد اوری نموده است در حالیکه اکثریت پشتونها در فقر و بدبختی بسر می برند!
      رهبران سیاسی با اقوام تا اکنون هیچ نوع همدردی نداشتند.
      جلال ابادی

  • آقای روشن! چی را میخواستی روشن سازی؟ اول همش تا حدی تکرار مکررات با پس و پیش کردن و "کت" و "پیست" کردن عبارات و جملات است. دیگر اینکه تناقضات عجیبی در نوشته شما دیده می شود. در یک جاه می گویی که "هيچيک زعمای ملی و طرف قبول و تائيد همه ای مردم افغانستان نبوده اند. اين بخاطريست که ما تا هنوز «ملت» نيستيم" و در جایی می نویسی: "به استثنی شاه امان الله،" یعنی این که در یک زمان ما "ملت" شدم و زعیم انتخاب کردیم و باز رفتیم به طرف نا "ملت" شدن؟ ناممکن است عزیز.
    باز می نویسی که : "پشتونها در بيش از دو صد سال اخير در افغانستان حاکميت داشته اند،" و سوال می کنی که " چرا امروز مقاومت در برابر آنها تا اين حد شدت گرفته است؟" جواب عجیبی هم در چانته داری: "اين برای آنست که مردم افغانستان در جريان سالهای جنگ داخلی، از لحاظ فکری و شعور سياسی در سطحی قرار دارند، که ميخواهند سالهای خوابزدگی قبلی را جبران نمايند و.." و با آوردن عبارت "ناگفته پیداست" مهر تائید و تاکید بر "در اين جهش شعور سياسی، نقش کشور های همسايه را نمی توان ناديده گرفت. پاکستان و ايران، اقوام و مليت های اقليتی در افغانستان را بيدار کرد و شعور سياسی داد" می زنی. نمیدانم این چگونه شعور سیاسیِ است که "هدف از آن، در مقابل هم قرار دادن مردم افغانستان و شعله ور شدن جنگ..." می باشد؟ آیا به نظر تو "شعور سیاسی" همین است؟
    در چند سطر پسین کوشش بسیار لطیف و زیرکانۀ نموده اید تا بین حرکت مدرنیته سازی آزادی خواهانۀ امان الله شاه غازی و تصلت رژیم پوشالی-اشغال، مزدور و ضد دموکراتیک خلق و پرچم خط مساوی بکشید. فکر می کنم خود را بازی میدهید، اما وقتی می آید سر مجاهدین باز به همان کابوس گویی های اشتکانه سردچار می شوید:
    "مجاهدين افغان که دارای برنامهء مشخص سياسی نبودند و صرفاً برای سرکوب و ايجاد دهشت و وحشت آفرينی مسلح شده بودند، بعد از آنکه در هشتم ثور 1371 به قدرت رسانيده شدند، بايد هم بجان همديگر می افتيدند و به تاراج بيت المال و دارايی های عامه و مردم دست می زدند و شهر کابل را ويران می نمودند (تکیه از من است). گروه های دهشت افگن «هفتگانه» و «هشتگانه» که در کمپ های نظامی آنطرف مرز تعاليم آدمکشی و ويرانکاری ديده بودند، چگونه به غرض آباد سازی و مدنيت پروری داخل شهر کابل می شدند؟" از این در فشانی که راست و درست هم است این برداشت می شود که بد بودن مجاهدین در ذات شان بوده نه اینکه از بیرون امر و نهی گرفته باشند. اما در چند سطر بعدی باز هم می نویسید: "به قدرت رسانيدن مجاهدين... بنابر همين فروپاشی زود هنگام، ايالات متحده همزمان با به قدرت رسيدن مجاهدين از افغانستان فاصله گرفت.....، هدف غايی دومی را نيز داشت و آن اين بود، که نخواست مجاهدين لذت پيروزی را بچشند و «جهاد» به آرزوی تاريخی خود برسد." پس این امریکا بوده که نخواسته مجاهدین به "آرزوی تاریخی" شان برسند نه اینکه ما سک جنگی های جهادی را در ذات نیروی ها جهادی جستجو کنیم؟ پس باید آب تطهیر بر آنها انداخته بری از همه این جنایات بشناسیم شان.
    "اکنون که بيش از هفت سال از هجوم ايالات متحده به افغانستان می گذرد، هيچ تغييری مثبت در کشور صورت نگرفته" !!! یعنی چی؟ هیچ تغیری مثبت صورت نگرفته؟ ایا تو در وقت حاکمیت خلق و پرچم و اشغال شوروی ها کشور را دیده بودی؟ ایا تجربۀ از دوران سک جنگی های جهادی داشتی؟ آیا روز را در زیر شلاق توهین و تحقیر خون آلود رژیم طالبی-امارتی سپری کرده یی؟ که می گویی "هیچ تغییر مثبت صورت نگرفته". واقع بین باش. میتوانی بگوی با فساد موجود و غیره وغیره به تغییر خیانت شده.

  • سلام دوستان:
    درافغانستان تمام حکومات چه درگذشته وچه فعلی همه وهمه توسط ابرقدرتهای زمان سپورت وحمایه شده و میشوند.ظاهرشاه امریکائی،داودخان نسبتاخودمختار،ترکی،امین،کارمل،نجیب روسی،مجددی وربانی چهل پدر،طالبان پاکستانی وکرزی مطلقا"امریکائی.پس دراین مملکت نه حکومت مردمی آمده ونه شخصی که غیرت ،عزت،شرف ووجدان داشته باشد.تمام اینهاکه اسمای کثیف شان ذکر شدهیچ یک اراده ای ازخوددرحکومت داری نداشتند،وفعلا جناب کرزی که یکی ازبی صلاحیت ترین زمامداران این کشور به حساب میاید.که متاسفانه مثل سایرین آنقدر خودخواه است که که اگرصرف منفعتی خودش درمیان باشدبه فکرهیچکسی دیگری نیست.که ما صرف ازخداوند میخواهیم تامردم مارا ازبد بختی وازچنگ خودخواهان نجات دهد.

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس