صفحه نخست > دیدگاه > تجزیۀ افغانستان

تجزیۀ افغانستان

نقشه کشی بر صفحه ی کابوس
رزاق مأمون
يكشنبه 26 جون 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

برای خواندن پرسش ها درباره طرح تجزیه افغانستان از مخالفان، موافقان و نه مخالفان و موافقان و شرکت در گفت و گو اینجا را کلیک کنید.

اشاره:

یکی ازجوانان – نامش محفوظ- به من نوشت: " من معمولاً کتاب های ترا می خوانم. با خواندن کتاب "ردپای فرعون" فهمیدم که آدم ضعیف وبی اراده ی هستی. چه گفته دربرابرتفکر تجزیه خواهی قدعلم کردی. بمان که افغانستان تجزیه شود. ما از یک جا بودن با پشتون ها دریک مملکت چه خیری دیده ایم که تو شله هستی؟ اگر تو چیزی دیده ای به ما هم بگو... تجزیه شود که راحت شویم."

مخاطب من نیاز دارد مطلع باشد که مشکل بنیادین درین کشور، "قومی" نیست؛ "بی عدالتی" است. از"شمال" تا "جنوب"، از"شرق" تا "غرب" ومناطق مرکزی هرآن چه بالای مردم درچهارگوشه ی افغانستان می آید، حاصل اراده ی رهبران محلی، فرماندهان ومعامله گران هم تبارخود شان است.

مدخل

درسال های سرخوردگی ازجنگ"مبهم"، زمزمۀ اغلب پنهان "تجزیۀ افغانستان" برای برخی حلقات به نوعی "رؤیا" واحتمالاً زمینه ی برای بهره برداری سیاسی بدل شده؛ اما هنوزبرای اکثریت مردم به حیث تصویری ازیک "کابوس" مجسم جلوه گرمی شود. هنگامۀ تجزیه طلبی به صدای عمومی تبدیل نشده است. این قضیه به درک و توضیح تاریخ وموقعیت "ویژه"ی افغانستان، بافت پیچیده، سخت جانی سنت ها، نقش پیوند دهندۀ اسلام ودرهم آمیختگی های اقتصادی وهمریشگی های فکری واجتماعی رابطه دارد.

بدون تشریح این مسایل، رسیدن به نتیجه گیری جامع، همه پذیر وبدون اشتباه، خیلی دشواراست. وخامت اوضاع، اضطراب ونگرانی را درروح مردم دامن زده است که مسبب اصلی قوت گیری این چنین نظریه ها می تواند باشد. مشاهده می شود که بیش ازهمه، برخی گروه ها (به ویژه محافل دانشجویی وشماری ازحلقات که درنیم قرن اخیردرین باره شعار داده اند) ظاهراً شکیبایی شان را نسبت به شکستن بن بست دربحران کنونی ازدست داده اند ویگانه راه گذشتن ازین معضل را "تجزیۀ" افغانستان می دانند. یک علت اصلی، فقدان رهبری سیاسی باصلاحیت درافغانستان است که علی رغم امیدها وتلاش های زیاد، هنوزایجاد نشده است.

من نکاتی را درین مقال مطرح می کنم.

نظریه ی بیرونی ها

هیچ یک از شخصیت اجتماعی وسیاسی به طورآشکار در باره ی تجزیه ی افغانستان ابرازنظر نکرده اند. گه گاه شخصیت های ردۀ پائین "خارجی"، که به نحوی با حکومت افغانستان درگیری پیدا کرده اند، پیشنهاد هایی را نوشته اند که پس از واکنش مقابله آمیز برخی "مقامات" و"رسانه ها" خاموشی گزیده اند. حتی حلقات دارای دیدگاه های "ناسیونالیستی" که درطی نیم قرن اخیردرعرصۀ سیاست افغانستان کم وبیش فعال بوده اند، این جسارت را نشان نداده اند که درین خصوص با صراحت سخن بگویند. دربهترین حالت دراتاق های بسته هیجانات خود را برون داده اند.

حدوحدود هیچ سرزمینی درکره ی زمین از ابتداء چنین نبوده است. جولانگری های حوادث در جریان گردش ایام، قطعات ناهمگون زمین را نصیب مردمان کرده است که این، بازهم هم تابع گردش زمان است و هزاران بار این قطعات درمسیرانقلاب های انسانی دست به دست شده و ای چه بسا که به شکل تکه پاره وکوچک وگاه بزرگ درآمده است. مرزها ومحدوده های جغرافیایی کنونی نیز تابع عملیه های برآمده ازتضاد های بشریت است که گاه تحت تأثیرعملیۀ درونی وگاه به واسطه ی ضربات ازبیرون، به طوردایم، معروض به تحول است. بعد ازین هم هیچ کشوری به همین طرح ودیزاین جغرافیایی باقی نمی ماند. تجزیه وقیچی کاری حوزه زیستی مردمان ما هم همواره درگروتضادهای داخلی، خارجی، اوج ونزول قدرت اجتماعی واقتصادی درین منطقه بوده وهست.
نکته ی قابل تأمل درمورد افغانستان این می تواند باشد که این تکانه قبل ازآن که ثمره ی پیچ وتاب های درونی جامعه باشد، شاید قبل از وقت، ازسوی خارجی ها بربدنه ی هستی مشترک مردمان ما تحمیل می شود. امریکا وغرب دنبال منافع خودشان درافغانستان ومنطقه هستند.

بن بست نظامی درجنگ افغانستان، حلقات امریکایی را دربرابرفشار اقتصادی وافکارعمومی مردم آمریکا درماند ساخته است. رابرت بلیک سفیرسابق امریکا دردهلی می نویسد:

"اکنون زمان آن فرا رسیده است تا بالای پلان «B» کار صورت گیرد."

پلان مورد اشاره ی رابرت بلیک، تجزیه ی افغانستان به "شمال" و"جنوب" است. هر چند این طرح برای اولین بار توسط نک کلگ رهبر حزب لیبرال دموکرات و معاون فعلی نخست وزیر بریتانیا در حکومت ائتلافی و پدی اشداون یکی از سیاست مداران کهنه کار بریتانیا و عضو حزب لیبرال دموکرات در سپتمبر سال 2009 در روزنامه گاردین به حیث پلان Bمطرح شد.

رابرت بلیک می افزاید:

"درموجودیت این همه مشکلات، بهترین بدیل شکست ستراتیژی اوباما در افغانستان عبارت از راهی می تواند باشد که منجر به تقسیم عملی افغانستان شود."

بلیک استدلال خود را چنین پی می گیرد که درصورت برآورده شدن طرح"تجزیه"، "نیرو های آیساف می توانند عملیات نظامی شان را در مناطق کوهی، دشتی و شهری جنوب و شرق افغانستان قطع نموده ولی در عین حال به بزرگان قومی ـ قبایلی که حاضر به مقاومت در برابر طالبان می باشند، سلاح کمک نمایند.

بلیک توضیح می دهد:

"ایالات متحده امریکا باید روشن نماید، که به تمام نقاطی که «القاعده» موجود است، ضربه وارد کند.
یک الترناتیف دیگر عبارت از خروج کامل نیرو های مسلح در جریان سال آینده (2011) یا دو سال دیگر از افغانستان می باشد. ولی این کار سبب جنگ بزرگ داخلی در افغانستان خواهد شد؛ امکان استیلای مجدد طالبان بر تمامی کشور را فراهم خواهد آورد و در نهایت همه ی کشور های منطقه را در منازعه ی نظامی افغانستان خواهند کشانید. این مسأله منجر به بی ثباتی بیشتر وضعیت در منطقه و تشدید مناسبات میان دهلی و اسلام آباد خواهد شد.

ایدئولوژی جهادیزم تکانه جدید خواهد یافت

تا زمانی که طالبان فکر نمایند که آن ها دست بلند دارند، با آن ها مشکل است در باره ی چیزی گفتگو کرد: « نزد ما هیچ گونه نشانه یی دال بر این که آن ها به شکل جدی علاقمند مصالحه باشند، وجود ندارد. آن ها هیچ گونه نیتی برای گذاشتن سلاح به زمین، قطع رابطه با القاعده و پذیرش عضویت عادی جامعه را ندارند. ما هیچ گونه علامه ی که قصد آن ها را به تائید برساند، مشاهده نمی کنیم. آنچی مربوط به مصالحه می گردد، صادقانه گفته شود، اگر آن ها به این نکته باور پیدا نکنند که ایالات متحده امریکا اراده ی محکم دارد تا از طریق شکست دادن قطعی طالبان می خواهد بر آن ها پیروز شود، مشکل است روی مصالحه واقعی حساب نمود.
اما از اثر تقسیم کشور کدام مشکلات می توانند بروز کنند؟

نیرو های امریکایی به حملات شان بالای هر هدف «القاعده» در دو طرف مرز افغانستان ـ پاکستان ادامه خواهند داد. با چنین شیوه به فشار های کشنده، که تا 11 سپتامبر 2001 از آن استفاده نشده بود، افزوده می شود. آسمان بر فراز پشتون های افغانستان را جنگنده ها پُر خواهند نمود، که نه تنها تروریستان بلکه حکومت جدید طالبان را نیز آماج حمله قرار می دهند.

توافق به تقسیم عملی افغانستان سبب جنگ داخلی نمی شود؛ زیرا چنین جنگی هم اکنون ادامه دارد. در اصل تقسیم افغانستان باعث برقراری ثبات می شود؛ زیرا روشن می شود که کدام سرزمین را، کی در کنترول خود دارد.
ولی با مردمان غیر پشتون در جنوب و شرق افغانستان که به مثل جزایر با زنان و خانواده های شان زندگی می کنند و همچنان قبایل پشتون، که نمی خواهند زیر سلطه طالبان باشند، چی پیش خواهد آمد. مگر آن ها به دست تقدیر سپرده نمی شوند؟ با تأسف که وضعیت شرایطش را دیکته می کند. این یک پی آمد تراژیک از واقعیت محل است، که نیرو های خارجی در حالتی نیستند تا با عقلانیت و در زمان مشخص و امکانات مالی معین جلو حداقل خونریزی را بگیرند.

آیا چنین سیاست منجر به تشکیل پشتونستان و بهم خوردن ثبات پاکستان نمی شود؟

اساساً آرام ساختن اسلام آباد امر خیلی دشوار است؛ زیرا تقسیم عملی افغانستان، بدون شک باعث ایجاد گرایش جدایی خواهی در هردو سوی خط دیورند خواهد شد. از آنجایی که نظامیان پاکستانی به حمایت فرامرزی شان از طالبان ادامه می دهند، بنابرین آن ها مشکلات را عمیق تر می سازند. پس در اصل اسلام آباد از نظر اخلاقی هیچ گونه حق شکایت ندارد و تقسیم افغانستان به دو بخش ممکن است که یک تداوی شوکی برای اردوی پاکستان باشد و شاید متوجه شود که چی بازی خطرناکی را در جریان چند دهه اخیر انجام داده است.

ولی هیچیک از این کشور ها از نظریه ی تقسیم افغانستان حمایت نمی کنند. همزمان هیچ کدام از کشور ها نمی خواهند افغانستان را بار دیگر تحت کنترول طالبان ببینند.

آن ها کله های شان را خواهند شکست که چرا استراتیژیست های امریکایی چنین کردند که گویا نجات تمدن بشری بستگی به تأمین صلح در کندهار و یا مارجه دارد."

نظریه های بلیک به حدکافی سردرگم، سطحی وآمیخته با احساسات یک ناظرغربی است که نیازی به درک رنج والم مردم افغانستان را ندارد.

مشاهده کردیم که هیچ یک از"روشنفکران" رسمی یا غیررسمی، رهبران سیاسی ردۀ اول ومیانه ازین طرح حمایت ویا نکوهش نکردند. کسی که گام به جلو گذاشت، احمدرشید، کارآگاه ونویسنده ی معروف پاکستان است.
وی درپاسخ به آقای بلیک نوشت:

"در ظرف 32 سال گذشته افغان ها جنگیده اند تا سرزمین خود را حفظ کنند." به نوشته احمد رشید علی رغم همه دسیسه های قدرت های بزرگ و کشور های همسایه هیچ یک از جنگ سالاران و رهبران افغان تن به فشار های خارجی برای تجزیه کشور شان نداده اند."

احمد رشید ادامه می دهد که ترکیب قومی افغانستان بسیار پیچیده است. پشتون ها در شمال با ازبک ها و تاجیک ها زندگی می کنند و جنوب نیزسهم ساکنان غیر پشتون دارد.

به نوشته ی احمد رشید، تجزیه افغانستان نتایج خونبار تر و وحشتناک تر از تجزیه ی هند در سال 1947 در پی خواهد داشت.

احمد رشید در ادامه نوشته است اگر آمریکا و ناتو جنوب افغانستان را ترک کنند این خیانتی به آن پشتون هایی خواهد بود که در برابر طالبان مقاومت کرده اند.

تجزیه همچنین، پشتون ها را در موقعیت رانده شده گان فراموش شده قرار خواهد دادکه به قول روبرت بلک ویل وقتی آمریکایی ها لازم ببینند هواپیما های بی سر نشین برای حمله به آن ها خواهند فرستاد. چنین سیاستی باعث شعله ور شدن جنگ داخلی خواهد شد و پاکستان را نیز به خطر خواهد انداخت. پشتون های پاکستان به پشتون های افغانستان خواهند پیوست و یک دولت افراطی قومی به وجود خواهد آورد و به تند روان پناه خواهند داد.

احمد رشید که پیشنهاد تجزیه افغانستان از سوی سفیر پیشین آمریکا در هند را ساده دلانه می خواند، با اذعان به دشواری شدید وضعیت در افغانستان می گوید که یگانه راه حل این مشکل، مذاکره بین رهبری اصلی طالبان، کابل و واشنگتن، ایجاد اتفاق نظربین همسایه های افغانستان، تعهد دراز مدت برای بازسازی افغانستان و انتقال تدریجی قدرت به ارتش افغانستان است.

او در پایان می نویسد سخن تجزیه را باید به زباله دان تاریخ افکند.

بیائید درین باره بیاندیشیم؛ اگر بنا به اشاره ی احمدرشید درصورت "تجزیه ی" افغانستان، پشتون ها"درموقعیت رانده شدگان فراموش شده" قرار می گیرند؛ برسر "شمال" و"نواحی مرکزی" چه خواهد آمد؟

اطلاعات ثقه می رسانند که مارشال فهیم و استاد برهان الدین ربانی علی رغم آن که سال ها درمخالفت با گروه طالبان "پشتون" قرارداشته اند، مخالف سرسخت "تجزیه"ی افغانستان اند. این دوهیچ گاه از ایده ی "فدرالیزم" هم دفاع نکرده اند. مارشال فهیم باری دریک مجلس با اشاره به طرح "تجزیه" ی افغانستان درآستانه ی سقوط حاکمیت طالبان درسال 2001 که درنتیجه توافق میان جورج بوش وولادیمیرپوتین رئیس جمهور پیشین روسیه مطرح شده بود، گفت:

" درمذاکره ی رویاروی با پوتین این مسأله بالا شد. من یک مشت پسته از میان ظرف روی میزبرداشتم وگفتم:

حاضر نیستم به اندازه ی یک مشت از خاک افغانستان کم شود."

درماه آگست سال 1998 دربدترین شرایط جنگ و محاصره طالبان درشمال، سردارناصری کنسول نظامی ایران درمزارشریف طرح تجزیه افغانستان را پیش کشید که با مخالفت بسیارقاطع شادروان احمدشاه مسعود روبه روشد وخونریزی های بی سابقه ای سراسرشمال را دربرگرفت. من صورت کامل ماجرا را درکتاب جنجال برانگیز"ردپای فرعون" شرح داده ام.

تجزیه، یک فرضیه است

از افغانستان به عنوان گنجنيه ی اقوام ياد شده است که درآن، 16 قوم از جمله پشتون، تاجيک، هزاره، ازبک،"پشه ای"، عرب، قرقيز، ترکمن، بلوچ و غيره زندگی می کنند. "تجزیه" به عنوان ابزارسیاسی درسطح داخل وخارج مطرح است. جنگ بیش ازسی سال به فروپاشی افغانستان نیانجامید. آیا اسلام به عنوان ارزش کلیدی پیوند دهنده ی کلیت اجتماعی کشورنقش کننده داشته است؟ این باورهم وجود دارد که سنت های درهم آمیخته، احساسات وحالت روانی همسان درعمق لایه های تباری وانزوای اعتیادی به قدامت چندین قرن، عامل اصلی بقای افغانستان بوده است. درصحنه ی عملی، درهم آمیزی خونی، اجتماعی، اقتصادی وفرهنگی به عنوان ستون استوار دربرابر ضربات جنگ وتوطیه، عمل کرده است.

اما مشکلات، بیشترتاریخی واجبارموقعیت است.

این سرزمین حتی قبل ازآن که به نام "افغانستان" مسمی شود، همیشه با وسوسه های "مرکزگریزی" سنتی وشمشیرکشی های خانه به خانه درمبارزه بوده است. 264 سال پیش که حدود جغرافیایی نامشخص وبی نام به "احمدشاه درانی"- شاخه ی کوچک درمیان طوایف پشتون- به میراث رسید؛ فاقد هرگونه ساختاردولت وحتی قوانین مرسوم آن زمان بود. دلبستگی سران و"سرداران" و"خان" های قبایلی به حفظ لشکرهای سنتی برای امرار معاش وحراست ازسلطه ی خان ها درقلمرو دولت تازه تأسیس بود. خصلت ایله جاری لشکرهای متعرض که زمانی دررکاب نادرشاه افشار وزمانی هم درمنازعات درونی آزمایش پس می دادند، به طورمتوازن درتشکیل حاکمیت احمدشاه جان تازه یافتند. احمدشاه تلاش فراوان به خرج داد تا برای رسیدن به اصل"تمرکز" به تدبیر وسیاست و مراجعه به بزرگان روی آورد؛ ولی نیازهای اقتصادی جامعه بسته وغیرتولیدی، خطرمی آفرید ولاجرم یورش به سوی هندوستان به حیث یگانه راه حفظ حاکمیت در دستورکار قرارمی گرفت. بدین ترتیب، سران با هم رقیب لشکرهای شخصی یک چند سرگرم رسیدن به معاش ومادیات می شدند وبا دست پربرمی گشتند وهیچ نیروی برترسراغ نبود که آنان را دریک دایره ی رسمی حاکمیت تحت انقیاد آورد.

فشاربیشتر از سوی احمد شاه، فقط به مفهوم ازدست دادن بیشترحمایت "سرداران" و"خان" ها بود. لشکرهای متناوب تا آن جا دامن کشید که قدرت دفاعی هندوها را دربرابر رخنه ی اروپائیان تضیعف کرد. بعد ازمرگ احمدشاه ابدالی، خطراز سوی کندهارته کشید. "کمپنی هندشرقی درکلکته جاخوش کرد و پس از چند سال، طومار مزاحمت های سلاطین کابل را درحوزه ی سند وپنجاب وپشاور درهم پیچید. سرزمینی که نان ونعمت ازدیگران می ربود، دربرهوت احتیاجی وانزوا درافتاد؛ چنان که پس ازصد سال، هنوزهم میراث های روانی جا زدگی تاریخی وسیاسی، ازما قربانی می گیرد.

احمدشاه ابدالی تا زمانی که درقیدحیات بود، سران قومی ولشکری را با دشواری های زیاد درکنترول خود نگهداشت؛ اما تیمورشاه حال وحوصله ی پدر را نداشت؛ پس ازآن که برتخت سلطنت میراثی تکیه زد، به جای رویارویی با "خان" ها وسران قومی با نفوذ، "کوچه بدل کرد" وکندهار- مرکزقدرت – را به رقبای خانوادگی وقومی رها کرد ودرامواج عیاشی وباده پرستی وشعرسرایی غوطه ورشد. انگلیس نفس به راحت کشید. موج برگشت این باراز سوی دهلی وپنجاب، به سوی دارالسطنه ی "خان نشین" کابل بود.

تیمور شاه وقتی بمرد، شاه زمان 21 ساله با رؤیای تسخیرهندوستان درسر، اسب همیشه درکمند ولشکر مصمم را حداقل درهشت نوبت به حرکت درآورد؛ اما دیگربخت ازسلاطین دارالسطنه کابل روی گردانده بود. سفیرانگلیس دردربار قاجار ایران درهمسویی با گرداننده های "کمپنی انگلیسی" درهند، بازی اپراتیفی حساب شده ی به راه انداختند. شاه زمان درلشکرکشی ها، میان پنجاب وهرات سرگردان بود. شکست پشت شکست، گاه ازپنجاب، گاه ازهرات وماجرا آفرینی های سرداران ناراضی ازکندهار، زمنیگیرش کرد وعرصه ی سیاست افغانستان دردست انگلیس افتاد.

به استثنای ده سال حاکمیت شاه امان الله و چهل وپنج سال سلطنت خاندان نادرشاه، درتاریخ کشور پس اززمان شاه ابدالی به بعد هرگز هوای ارزش های جدید به دماغ جامعه ی خفته درانزوای ما نوزید. سال های حاکمیت عبدالرحمن خان وحبیب الله خان تکرارتقید وسرکوب با مشت های آهنین بودکه هیچ روزنه ی را به سوی تمدن وآزادی نمی گشود. آن چه از عقب افتادگی جغرافیایی وعلمی به میراث رسید، تا امروز براذهان عمومی جامعه ما به اشکال متفاوت لنگر می اندازد.

ما خود شاهدیم که گاه برای ایجاد "تمرکز"همان خصایل- تمایل به زندگی فاقد قانون، مرکزگریزی، نادرهم جوشی اجتماعی واقتصادی ونداشتن حس مالکیت برزمین وآب و...- تا امروزدربافت جامعه افغانستان زنده وپایداراست و جامعه با هروضعیتی که تمرکزبیاورد، به مقابله برمی خیزد. این ویژگی درسراسرکشور، ازشمال تا جنوب وازشرق تا غرب به قدرت خود باقیست. این معلول عقب افتادگی عمیق سیاسی واجتماعی است. اقتصاد طبیعی وذخایرعظیمی نبوده است تا به کارگیری آن، بدنه ها وکتله های اجتماعی درکوه ها، دره ها و دشت ها را با هم گره بزند. سلطنت مطلقه ی یک نوع افتخارواهی، از روی ناگزیری، حرفه ی جنگیدن وبی اعتمادی نسبت به همه چیز را ، درارواح ما پرورش داده است.

فرصت برای نظام سازی هیچ گاه فراهم نیامده است. مضاف برآن، سی ودوسال جنگ، کلیه پی ریخت های نیمه دولتی وسنتی را درهم کوفته و برروح طیف های اجتماعی نوعی یاغی گری وبند شکنی مسلط شده است.

دریک چنین شرایط، برخی به هدف نجات از تاریخ وجغرافیه ی نابه سامان، بانگ "تجزیه" بلند می کنند. برای اصحاب تفکرتجزیه ابتداء لازم است نسبت به پی آمدهای ترسناک زلزله ی اجتماعی وجغرافیایی که همه چیز را به موقعیت صفری وحتی بدترآن برمی گرداند، وقوف لازم داشته باشند.

تجزیه اساساً "توطئه" ی خارجی است. چنان که تا کنون از تجزیه ی افغانستان فقط خارجی ها سخن گفته اند. خارجی ها نیز درین امردرتقابل قراردارند. این توطئه دست کم ظرف بیست سال اخیردرهیأت یک پروژه ازسوی ایران دنبال شد، اما درسال های اخیر، دراثر تشدید تقابل بین امریکا و رژیم "ولایت مطلقه فقیه" و شیوع بحران عمیق وغیرقابل بازگشت داخلی و اعمال فشارسیستماتیک غرب به هدف برپایی یک دولت متکی برارزش های دموکراسی در ایران، مقامات آن کشور را به بازنگری محتاطانه ی سیاست خود درامرتجزیه ی افغانستان ناگزیرساخته است. این خطرصریح ترازپیش احساس می شود که تجزیه ی افغانستان مقدمه ی تجزیه ی ایران وپاکستان است.

شماری به این گمان اند که اگرتجزیه ی افغانستان تحت نظرجامعه ی بین المللی وضمانت امریکا وکشورهای منطقه صورت گیرد، نظیرآن چه در"کوسووو" ازایالت های صربستان روی داد، برای جلوگیری ازجاری شدن دریای خون میان "جنوب وشرق" با "شمال ونواحی مرکزی" ودرمیان اقطاب نظامی طیف های تباری، برنامه ی عادلانه تدوین خواهد شد. این یک اشتباه ساده دلانه است.

درمسأله کوسوو اجماع بین المللی وجود داشت. علاوتاً کوسوو به یک زخم خونین درقاره ی اروپا بدل شده بود. خونریزی بیشترزخم کوسوو می توانست کل جهان اسلام را همانند همدردی سراسری با ملت فلسطین علیه اروپا برانگیزد ومبارزه ی مسلحانه وافراطی به درون خانه ی اروپائیان برسد. حفظ بحران کوسوو می توانست جنگ داخلی دردیگر کشورهای همجوار صربستان را دامن بزند. اما درافغانستان وضع طور دیگراست. درصورت فرض، اگرامریکا پایگاه های خود را به شمال منتقل کند، تجزیه ی افغانستان آغازیک جنگ بی پایان دیگر میان "شمال" و"جنوب" خواهد بود. اگر همه چیز مانند سال های پس از خروج شوروی از افغانستان درسال 1989 به حال خود رها شود، وضع خاص در دو سوی "شمال" و"جنوب"، حالت هولناکی را به وجود خواهد آورد که مرز های آسیانه میانه به شمول ایران و پاکستان را عبور خواهدکرد.

اما چه کسی برتعهدات غربی ها اعتماد می کند؟ وقتی شتریک فاجعه ی خونبار عقب خانه ی هریک ازباشنده های "شمال" و"جنوب" زانو بزند؛ آنگاه پیترگالبریت ورابرت بلیک به یاری شان خواهند شتافت؟

اگرفرض برین باشدکه دست کم نیمی ازافغانستان کنونی، به قمار"تجزیه" دست توافق بالا کنند، این تصمیم نخست با کین توزی ومقاومت نیمه ی جنوب- شرقی روبه رومی شود و مخالفت یکی ازکشورهای همسایه، می تواند کلیه محاسبات را برهم بزند وجنگ "بی پایان" دیگری رقم بخورد که نسل ها را بتواند درکام خود فرو برد.

شمار منادیان تجزیه، نسبت به سال های گذشته، روبه فزونی گذاشته؛ اما هنوز پرچم نیافراخته است. شاید استدلال محوری این است که تجزیه خواهان اززیست باهمی با گروه طالبان، دیگر به طورقطعی نا امید اند وازسازش امریکا با آن گروه تندرو هراسان گشته اند.

پیشروان خیزش تجزیه طلبی کی ها اند؟

این حرکت خود انگیخته نمی تواند باشد. درپس جریان کی ها نشسته اند که ازرویارویی با واقعیات، خودشان را پنهان می کنند؟ این پیشروان، حداقل درظاهرامر پروفیسورربانی، جنرال دوستم، محمدیونس قانونی، مارشال فهیم، محمدمحقق و استاد خلیلی نیستند. این جریان ممکن است صرفاً دروجود حلقات خود انگیخته ی دانشجویی که ازوضع جاری به خشم آمده اند، خلاصه نشود. نخست باید کسانی روی صحنه بیایند وقبول مسئولیت کنند. نسل جوان وتحصیل یافته حق دارد این مسأله را تحلیل کند که به کجا کشانیده می شوند. یک نگاه به تجارب وتاریخ، دست همه را رو می کند. جامعه ی امروزی نخبه ها را زود تر وسهل ترتشخیص می کند.

زمانی که مجریان این تفکر ازپس پرده بیرون بیایند وگفتمان علنی شود؛ با واکنش موافقان ومخالفان رو به رو شوند. آنگاه حساب دست شان می آید ومی توانند برای خود شان تعیین موقعیت کنند.

سیاست منطقه وغرب

درین قضیه، تحلیل سیاست کشورهای همجوار وپالیسی امریکا ضروری است. پاکستان بی تردید با تجزیه ی افغانستان به مخالفت قاطع برمی خیزد. افغانستان جنوبی خطری بزرگ برای تمامیت ارضی پاکستان است. اوضاع ایران – حامی سنتی پارچه شدن افغانستان- حالا تغییرکرده است. اکنون محاصره ی ایران از هوا وزمین روبه اتمام است. حصارکشی امریکا به دور ایران ازعراق، افغانستان، دریا ها و قلمرو آذربائیجان درحال تکمیل شدن است. این احساس قوت می گیرد که تجزیه ی افغانستان پیش زمینه ی تجزیه ی بلوچستان، خوزستان(عرب) وکردستان ایران خواهد بود. احتمال وجود دارد که ایران در فضای جدید به جای تلاش برای عملی کردن تجزیه ی افغانستان، بر حفظ بیشتر جنگ وایجاد ریزرف ها به هدف مقابله با پایگاه های امریکا تمرکز کند.

پیش بینی ایران بیشتر این می تواند باشد که درصورت تجزیه ی افغانستان پایگاه های امریکا درسلسله کوه های هندوکش و هرات حفظ می شوند. ایران درآن صورت مثل همیشه به بازی دوسویه متوسل می شود. از یک سو با تمام قدرت به حمایت از طالبان وپشتون های جنوب وشرق برضد امریکا وپلان های امریکایی برمی خیزد؛ ازسوی دیگر، برای ایجاد کشورمستقل تحت نفوذ ایران درقلمرو جدا شده، سرمایه گذاری می کند.

جنگ منطقه ای با عملی شدن تجزیه ی افغانستان شدت می گیرد وجنوب راهی ندارد جز این که قدرتمند تروعیان ترازگذشته با پاکستان دست اتحاد دهد و ازایران حمایت طلب کند. پشتون های دوطرف، پاکستان را به شکل اسفباری به تجزیه می کشانند و هندوستان خیلی راحت به زیان پاکستان وارد بازی می شود. ماحصل چنین وضع، چین را به طرفداری از پاکستان وتضعیف امریکا درمنطقه ناگزیر به عمل می سازد. بدین ترتیب، چین وپاکستان جمع ساکنان جنوب- خشمگین از تجزیه ی کشور- جنگ سراسری را به سوی آسیای میانه انتقال می دهند.

مخالفت ازبکستان وتاجکستان به زودی علنی می شود. حرکت تجزیه ی افغانستان صرفاً درقلمروجنوب وشمال محدود نمی ماند. اراده جمعی مردمان شهرهای "سمرقند" و"بخارا" و"فرغانه" تحت رهبری جنبش های تندور اسلامی ازبکستان که ازمدارس پاکستان الهام می گیرند، برای سرنگونی حکومت کریموف جان تازه می یابند. درازبکستان، تاجک ها سربه طغیان برمی دارند وبرای آزادی شهرهای بزرگ اسلامی سمرقند وبخارا زمینه های عینی وگسترده هم به میان آمده است. تاجکستان با موج تجزیه خواهی از سوی ازبک های قدرتمند روبه رو می شود. با الهام گیری ازخیزش های قوم گرایانه، بلوچ ها وکرد های ایرانی برای شکستن چتردکتاتوری رژیم "ولایت فقیه" با انگیزه ی قوی ترازپیش به جنگ های پارتیزانی روی می آورند و ازکمک های امریکاهم برخوردارمی شوند.

این هنوز توضیح کلی خطرات پس ازتجزیه ی افغانستان است که کشورهای منطقه را به طورعلنی به جنگ می کشاند. امریکا تابع منافع خود است وهیچ کاری را به حمایت از"شمال" انجام نخواهد داد. نیروهای غربی برای حفاظت بخش جدا شده ی شمال خون خود را نخواهند ریخت. آن ها دربهترین حالت ترجیح می دهند ناظرجنگ های ویرانگردرین منطقه باشندو ازموج جدید جنگ ها به نفع خویش وبرضد ایران وچین بهره برداری کنند وخود را به ذخایرآسیای میانه نزدیک کنند.

تعیین خطوط مرزهای جدید میان"شمال" و"جنوب" با جنگ های دامنه دارهمراه خواهد بود. مواضع جنگی دوره ی طالبان دوباره فعال می شوند. این بارجنگ جنوب برضد شمال جدا شده، نسبت به دوره ی طالبان، مشروع تر وحیاتی ترتلقی خواهد شد. به زودی این امرمهم تلقی می شود که تجزیه طلبان از کدام مرجع با چه شرایطی جنگ افزاردریافت می کنند؟ جنگ تا چه مدتی دوام می آورد؟ همه چیز درنخستین فصول جنگ های جدایی خواهانه از بین می رود.

درکشمکش جدید که کشورهای امریکا، ایران، پاکستان، چین، ازبکستان، ترکمنستان، تاجکستان، هند، روسیه و عربستان داخل می شوند، برای خوشبخت شدن مردمان این منطقه چه ضمانتی می تواند وجود داشته باشد. دسته های پنهان که درکمال بی برنامگی جلو می روند می توانند پاسخ دهند که سرنوشت بخش جدا شده به چه شکلی درخواهد آمد؟ گروه های تباری وجنگی در"شمال" و"نواحی مرکزی" تازمانی که تهاجم ازجنوب ادامه پیدا می کند، کم وبیش برای جنگی که برنده وبازنده اش ازقبل قابل پیش بینی نیست، همانند دوره ی طالبان به سوی یکدیگر دست تکان می دهند؛ اما بعد ازآن به سوی یکدیگرمی چرخند. این یاوه گوی نیست؛ درس های تجارب است.

جنگ برسرکابل و"کلان شهرها"

کابل به حیث "افغانستان کوچک"، مرکزتراکم جمیعت وساختارهای نبستاً مدنی، به قلمرو"شمال" ملحق می شود یا به عنوان پایتخت"افغانستان جنوبی" باقی خواهد ماند؟

درجنگی که برنده ی نخواهد داشت، کابل – پرجمیعت ترین شهرافغانستان- به تنهایی محورآزمون های استخوان شکن نخواهد بود. زورآزمایی جنون آمیز برای کنترول ولایت های باستانی هرات و بلخ درچندین نوبت آغاز می شود. هرات دورافتاده زمانی به "دروازه ی هندوستان" شهرت داشت. هرنیرویی که این "قراول" هرات را دردست داشته باشد، راه به سوی دیگرشهرهای جنوب، شمال و پایتخت باز می کند. هرات به دلیل هم مرز بودن با ترکمنستان و ایران، ازنظراستراتیژیک به همان اندازه ی که اهمیت اساسی دارد، دربرابرحملات ازجنوب(کندهار)، حمله ازایران وترکمنستان، بسیارآسیب پذیراست. درشرایط پس ازتجزیه، دفاع ازهرات، بدون مداخله ازخارج دشوار ودربلند مدت، کمرشکن است. تاجک ها وشیعیان قادربه دفاع ازین منطقه ای مرزی نیستند؛ آنان باید دردیگرمحاذات، برای تثبیت"حقوق" خویش تا پای جان باید بجنگند. جنگیدن درچند نقطه و ایستادگی"متحدانه" دریک نقطه دیگرنمی تواند حقیقی ودایمی باشد.

ترکیب اجتماعی کابل اکنون به گونه ی است که هم دربرابروحشی گری های نوع طالبی دست به مقاومت می زند وهم دست رد به سینه ی ماجراجویان قومی و"تنظیمی" می زند. کابل درحال تبدیل شدن به یک "کلان شهر" است. ریخت زندگی نسبتاً باز با اقتصاد روبه رشد شهروندی درپایتخت، همه را با هم دریک کشتی قرارداده است. این شهرثابت کرده است به نفع هیچ گروه قومی یا طالبی لغزش نخواهد کرد. چهارسال حضورگروه های مسلح مجاهدین وپنج سال سلطه ی خشک وترسناک طالبان، اگرچه جماعت شهری را سوء شکل ساخت؛ اما جاذبه های فرهنگ شهری، حتی درحالت محکومیت زیرباران راکت های تنظیم ها وشلاق و رفتار بدوی طالبان، همه را به چالش کشید و به طورگریزناپذیر، شیرازه ی "مقاوم" روحیه ی روستایی گری مجاهدین وطالبان را به مرور سست کرد وهمه را کم وبیش مجذوب زندگی مدنی ساخت.

با توجه به تجارب، زمان وزمینه ی کنونی اجازه نمی دهد که شهرکابل ازنظرقومی ومنافع عمومی، به پایگاه نظامی گروه وتنظیم مبدل شود. ازهمین رو تعیین مرزها درافغانستان امروز یک امر شدیداً مناقشه انگیز است. درسطح عمومی مرزکشی کار هیچ کس نیست. انگلیس دراواخرقرن نوزده، پس ازاجماع با روسیه ی تزاری در"بازی بزرگ"، افغانستان را میان دوامپراطوری "حایل" قرارداد که تا امروز، قانونمندی منطقه ی"حایل" درمورد افغانستان به زباله دان تاریخ نیفتاده است. خوف انگلیس ازتهاجم برق آسای ارتش روسیه ی تزاری از راه افغانستان به سوی سرزمین هند، کش وقوس های جنگی خطرناکی را میان ارتش بریتانیا و مردم افغانستان به وجود آورد. انگلیس ظاهراً برای نشان دادن خشم وقاطعیت به مقامات پیتربورگ، کابل وقندهاروچندولایات همجوار را لگد کوب می کرد؛ ضرب شصت نشان می داد. شاهزاده ها وسلاطین را یک چند به اجاره می گرفت. برای آن که وابستگی به انگلیس را مسجل سازد، ازظهوریک نظام سیاسی درکابل جلوگیری می کرد. حساسیت آمیخته با فریبکاری درنده خویانه به کارمی گرفت تا پادشاهان کابل دست اتحاد به سوی روسیه دراز نکنند.

تزارهای روسیه علی رغم تصامیم ولاف زنی ها درمحافل اشراف دربار، هرگزجرئت عبوراز افغانستان به سوی هند را به خود راه ندادند؛ با امیرشیرعلی خان به بهای حیات آن امیر ساده پندار پیمان شکستند. اما این موقعیت مرموز به مفهوم پایان بیم وبی اعتمادی انگلیس نبود. پس درچندین نوبت میان مرزهای امپراطوری بریتانیا و روسیه ی تزاری، به ترسیم ونقشه اندازی سرحدات استراتیژیک اقدام کردند. این مرزها تقریباً به قیمت تمامیت ارضی افغانستان درمحاسبه قرارمی گرفت.

انگلیس ها درجایگاه برتر، سرحد میان امپراطوری بریتانیا وروسیه ی تزاری را مسیردریای "آمو" مشخص می کردند. درمقاطع دیگر، مسیرمارپیچی "گردنه های هندوکش" به عنوان سرحد میان دو امپراطوری درمحاسبات خود قید می کردند. پس از شکست های ارتش انگلیس در لشکرکشی ها به سوی کابل درحدود 150 سال پیش، راضی می شدند که مسیر"دریای کابل" سرحد دایم میان دو قدرت آن زمان درنظرگرفته شود. مسیردریای کابل هیچگاه مسأله جدی نبوده است. فقط درسال 1893 بود که انگلیس ها پس از تهدید های جدی وسپس چانه زنی ها و پرداخت مقرری های بیشتر به امیرعبدالرحمن خان، موفق شدند سرحدات هند بریتانیایی را درمسیر مرزهای موسوم به "دیورند" به طور دایم میان افغانستان وانگلیس به طوررسمی مشخص کنند.

عبدالرحمن خان می گفت: "افغانستان مانند بزی است میان دوشیر."

او قوتی برای مقابله با این طرح انگلیس دراختیار نداشت. اوبه حفظ توازن میان "دوشیر" به طرزی دردناک محکوم بود. اعلام جنگ وجهاد علیه انگلیس، همین جغرافیه ی موجود را نیز متلاشی می کرد. روسیه از آمو به سوی شمال می گذشت وایران برای گرفتن هرات کمرمی بست. عبدالرحمن خان نسبت به نیات روسیه شدیداً مظنون بود و دروصیت نامه ی خویش قید کرده است که نسل های بعدی هرگزبالای روس ها اعتماد نکنند.

بدین ترتیب افغانستان تا زمان خاتمه جنگ جهانی دوم – 1945 - وتولد پاکستان – 1947- درهمسایگی افغانستان میان روسیه ی شوروی و هند انگلیسی به حیث نقطه حایل باقی ماند.

ازآن زمان تا حال، تقسیم مجدد افغانستان به "شمال" و"جنوب" مطرح نبوده و دستورالعمل خاصی هم درین رابطه وجود ندارد. فقط جنگ وتحولات غیرمنتظره می تواند ترکیب جغرافیایی ونقشه ی سیاسی را به شکل دیگری درآورد. تعیین حدود یک کشوربرای ایجاد دوکشور، بدون جنگ محال است. جنگ انگیزه می خواهد. مانند سال های تجاوزشوروی و جنگ وزورگویی ها طالبان، مردم ایستادند. با آن که اسلام باید به حیث ارزش مشترک همه را به مدارا و پیوند فرامی خواند، درعمل به نظرمی رسید که نقش اسلام درجنگ میان "تنظیم" های "اسلامی" و میان تحریک "اسلامی" طالبان و"ضدطالبان" نقشی نداشت. نقش عصبیت قومی ودست درازی کشورهای منطقه، تنور جنگ را تا زمان حصول یک توافق سری یا علنی داغ نگهمیداشت.

"جنوب" و"شرق" درده سال اخیرسرگرم جنگ برسرحفظ حیات وممات با امریکا وغرب بوده است. هنوزدرآن سوی این تونل تاریک نمی توان روشنایی دید. درزمان جهاد، جنگ همه گانی برضد متجاوزین بود. درده سال اخیر، "جنوب" و"شرق" یک تنه بدون همیاری "شمال" و"نواحی مرکزی" با قبول تلفات وخفت کشی های فراوان، حرکت ماشین جنگی امریکا را درزمین خود کند کرده است. فرماندهان ورهبران"تنظیم ها" درین مدت مشغول ثروت اندوزی و رقابت برسررسیدن ویا معاوضه ی کرسی های دولت بودند؛ کرسی هایی که امریکا ودشمنان جنوب وشرق دراختیار شان قرارداده است. امریکا اکنون حاضر به معامله با "دشمنان" خود و"دشمنان" "تنظیم ها" شده است.

هدف معامله ی امریکا با طالبان حمایت از"شمال" و"نواحی مرکزی" نیست. تازه این احتمال می تواند قوی باشد که بخشی ازمعامله برسرهمین ها صورت بگیرد. امپریالیزم هیچ چیزی را فراموش نمی کند. درآستانه ی فرارطالبان دراواخر سال 2001 رئیس جمهور بوش پیوسته تقاضا می کرد که نیروهای "ضدطالبان" و"دوستان ما" نباید تا روشن شدن سرنوشت یک نظام سیاسی آینده، با نیروهای خود وارد کابل شوند. اما درعمل مشاهده شد که "دوستان" امریکا به داخل ریختندو درمذاکرات سیاسی، بهترین کاری که کردند، تقسیم کرسی های کلیدی میان خود شان بود؛ حتی همرزمان خود را نادیده گرفتند. امریکا درمعامله با طالبان، تلخی های آن سال ها را به نفع آینده ی حضور خویش درمنطقه جبیره خواهد کرد.

ممکن است دیگرجناح های شامل در"شمال" همانند اتحاد کوتاه مدت "پهلوان ملک" درسال 1376 باردیگر به طور دیگری با امریکا و حتی با طالبان وارد معامله برسر امتیازات وقدرت شوند. راه اندازی کمپاین "تجزیه طلبانه" مردم جنوب را همراه با لشکرطالبان که تازه ازگرماگرم نبرد با امریکا فارغ می شوند، برای پوشش دادن دوباره شمال تا غرب ومناطق مرکزی می کشاند. کدام نیرو، تحت زعامت چه کسی، با چه ظرفیت های مالی وجنگی دربرابر طالبانی که پس از ترسانیدن امریکا وگرفتن امتیازات، با حس فتح وتشدد به منطقه وارد می شوند، به مقابله خواهند آمد؟ قبل ازین ( طوری که تجارب جنگ ها با طالبان نشان داد) پایگاه های سنتی طالبان در"کندز"، "بغلان" ودیگرجا ها به پایگاه های ممثل بدل خواهند شد.

بخش قابل توجه باشنده های پایتخت- کابل- رزمندگان دوره "جهاد" و"مقاومت" اند. یاد گرفته اند که بدون موجب تفنگ به سوی کسی نچرخانند. از "رهبران" خویش شناخت وتجربه ی لازم دارند. معنای جنگیدن و معنای تباهی را می دانند. جنگانیدن آنان درحال حاضرکار ساده نیست. این که ساکنان پایتخت عمدتاً غیرپشتون اند، و درده سال اخیر با مزایا وزندگی نسبتاً شهری خو گرفته و کسب وکاری برای خود وخانواده های خویش فراهم کرده اند، بدون انگیزه ی موجه با "پشتون"، "ازبک" و یا "هزاره" نخواهند جنگید. هزاره وازبک را نمی توان برای رسیدن به قدرت شخصی به میدان جنگ کشاند. تحت نام "تجزیه ی افغانستان" به نفع کسی نخواهند جنگید. تجزیه طلبان، خود اکثراً نکتایی پوش اندو صورت شان تراشیده و بوی عطرآخرین مدل بدن شان، ازفاصله ی پنج متری به دماغ می زند. این ها چه گونه درمیدان مبارزه آزمایش پس خواهند داد؟

بافت اجتماعی، انسانی، اقتصادی وروانی درشهرهای پرنفوس میان اقوام تجزیه ناپذیراست. حتی این کمپاین بدون جنگ محکوم به شکست است. جنگ علیه تجاوزگری وزورگویی طالبان مضمون دیگر است که اگربازهم تکرار شود، مردم خود به مقابله می آیند.

اگربه راه اندازی رفراندوم ونظرخواهی عامه درشهرهای بزرگ مانند بلخ، بدخشان، کندز، بغلان وهرات موافقه شود، بی تردید اولین سوال ساکنان این مناطق از تجزیه طلبان این خواهد بودکه دلایل موجه آنان درین رابطه چه است؟ آن ها چه چیزی را به دست خواهند آورد که تا حال ازآن محروم بوده اند؟ آن ها چه گونه یک زندگی راحت و فارغ از درد سرهای امنیتی واقتصادی را برای آنان فراهم می کنند؟ هواداران تجزیه می توانند ازهمین حالا توجیهات خود را به طورعلنی مطرح کنند.

اگرفرضیه ی تجزیه جامه ی واقعیت دربرکند، فاجعه ی یکسان "شمال" و" جنوب" را فرامی گیرد.

درشمال چه اتفاق خواهد افتاد؟

تجزیه، برای باشنده های افغانستان درچهارسوی کشور، افتادن سقف است بدون برپایی آسان سقفی دیگر. تجربه ی دست کم نوزده سال اخیر نشان داده است که ستیزه جویان تفنگدار درگوشه گوشه قلمرو مجزا شده، از صبح فردای روزی که تجزیه به طوررسمی اعلام شود، بی دغدغه و با اشتهای نیرومند به جان هم می افتند؛ نبرد حیاتی درقفس بین همه نیروها، تنظیم ها، جماعت های قومی وفرماندهان محلی وفئودال های نیم رمق درسراسر مناطق جدا شده آغاز می شود. تجارب را نباید کم بها داد. چنین چیزی درشرایط به مراتب بهتر درسال های دهه هفتاد به درجات وصورمختلف اتفاق افتاد که بنیاد های زندگی مدنی را درهم ریخت ونسلی شکست خورده ومأیوس برجا ماند که همواره برای رسیدن به اوضاع بحرانی وهرج ومرج لحظه شماری می کند وجزء احساس دشمنی وچاپیدن دیگران هنردیگری ندارد.

چون ناگاه همه چیز از تهداب فرومی ریزد ومتعاقب آن پیش چشم همه، ساختاربیروکراسی و فرهنگ اداری صد ساله به زباله ی هیجان های جدید پرتاب می شود، چنین غائله ی انباشته از خون وجنون، برای هریک فرمانده، بزرگ قوم، روحانی، رهبرتنظیم وکسانی که دستی به تفنگ دارند، تلاش مشروع برای ساختن سرنوشت نو به حساب می آید. برای آزاد شدن هیجان های مدیریت ناشده، همه چیز به گونه تأسف باری ممکن است اتفاق بیفتد وهیچ کسی را تکان ندهد.

تجزیه پدیده ای است که با وجود تمهیدات قبلی، ناگهان اتفاق می افتد؛ مانند ریزش ساختمان بزرگ شوک وسرگیچه می آورد. همه نهاد های خودی وغیرخودی ازمحورخود خارج می شوند. انفجارموقعیت ها پدید می آید؛ خلاء فکری وتصمیم گیری همه را درخود می بلعد؛ بعد درجمع جماعت های تباری، برای قایم کردن محورهای جدید، دریاهای هیجان وخودسری های غیرقابل پیش بینی به خروش می آیند. دریک چنین وضع، همه جا می تواند به دوزخ مجسم بدل شود. درافغانستان عادت برین نیست که درساختن سرنوشت، به اصل تفاهم عمومی مراجعه شود. دربحث تجزیه نیز، جزایرکوچکی این جا و آن جا به طورانفرادی به لرزه می آیند؛ هیجان های کوچک به هیجان های بزرگ بدل می شوند وکنترول ازاختیارهمه بیرون می شود. تا کنون درکلیه عرصه های زندگی سیاسی، معامله های انفرادی حرف اول را برزبان رانده واز تفاهم عمومی خبری نیست.

چالش ها

پس از"تجزیه "ی احتمالی، بحران ریشه داررهبری سیاسی با اشکال وطراحی های جدید روی صحنه می آید که نخستین پی آمد عملی آن، بازهم پدیداری یک دوره ی توحش وانحصارنسل کهنه بالای نسل های پسین است. نسل های پسین به دلایل زیاد هنوز توان شکافیدن دیوار اقتدار نظامی ومالی رهبران میراثی را ندارند. درسال های اخیر، نقد رهبران سنتی آرام آرام درمحافل روشنفکری صبغه ی جدی تر به خود گرفته اند؛ اما ترس ومحافظه کاری هنوز همه را می ترساند. درمیان دانشگاهیان و جوانانی که با بهره گیری از آموزش های فردی، به تحلیل وارزیابی تجربی درزمینه ی ایجاد رهبری جدید سیاسی دست یافته اند، گروه های نفوذی رهبران "سلطنت مآب" رخنه کرده اندوجنبش فکری جدید را با حیل مختلف به گمراهی می برند؛ روحیه ی زبان پرستی و ضدیت قومی را بر حرکت سالم آنان تزریق می کنند. این یک سرمایه گذاری تازه از سوی رهبران سنتی درمواجهه با چالش های بعدی است.

به نظرمن، بحران رهبری در"جنوب" و"شمال" عامل کلیدی گسست اسفبار درایجاد تفاهم عمومی است. طیف جوان درحاشیه رانده شده ومیراث داران جنگ ومعامله های شخصی، فرصت خودنمایی قدرت جدید از سوی نسل های غیرجنگی را خفه کرده اند. این که تجزیه طلبی درخفا به وسیله ی رهبران جنگی به گوش جوانترها تبلیغ می شود، تردیدی نیست. این بهترین شعاربه هدف باقی ماندن برگرده ی جامعه وجوانان است. حتی کسانی که ظاهراً مخالف ایده ی تجزیه خواهی اند، نمی خواهند اسب سرکش احساسات جدید و روبه گسترش ازکنترول آنان خارج باشد. گرفتن قیزه ی این اسب درمعامله های سیاسی خیلی سود آور است.

رهبران کنونی نماد های بحران اعتماد ده ها سال جنگ اند. روحیه ی تقابل نظامی برآن ها مسلط است. نظام سیاسی دلخواه از نظرآن ها درنتیجه ی سیاست نظامی می تواند پدید آید. این سیاست نظامی است که نظام سیاسی درست می کند. جنگ وانقلاب ها، نسل های جدیدی را وارد صحنه ساخته است؛ اما روحیه ی این نسل ها طوری به گروگان گرفته می شود که زندگی سیاسی وحتی آینده شخصی شان را از زاویه ی دید رهبران دوره های جنگ ومنازعه نگاه کنند. حال نسل جوان را به مأموریت سیاه دیگری سوق داده اند تا علم تجزیه برافرازند وهنگامه ها بیافرینند. آنگاه رهبران – میراث داران- جنگ وبی اعتمادی، امتیاز معامله های پس پرده با رقبا را به هدف بقای منافع شخصی، ازآن خود کنند.

این سیاست رزمیدن درتاریکی است که برخی حلقات جوانان را به اجرای آن تشویق می کنند وایران به آتش بحران باد می زند. گاه حرکت تجزیه درمحافل خصوصی، از سوی برخی از فعالان نسل دوم جنگ دامن زده می شود که یک هدف آن، می تواند کنارزدن رهبران قراردادی ازسکوی قدرت باشد. این پروسه ممکن است جنبه ی تاکتیکی داشته باشد؛ مگردربهترین حالت، موقعیت رهبران سالمند دوره ی جنگ را استوارتر می کند. سیاست دانان دهه ی پسین با این کار، ناگزیراند درچندین جبهه بجنگند تا سقوط نکنند. جنگیدن درچندین استقامت فراتراز توان آن هاست.

بالارفتن تب تجزیه خواهی تضاد درونی به منظور پایان دادن به بحران رهبری از سوی متفکران جوان را تحت الشعاع یک امرکاذب قرارمی دهد. حرکت فکری جوانان تا امرثانی متوقف می شود. مسلم است که سلسله ی جنگ های جدید "امرثانی" را به یک قرارداد دایمی بدل می کند. تجزیه طلبان ابتداء به تشکل رهبری منسجم به هدف شکستن تسلط سلطنتی رهبران نیازمند اند. روح جمهور باید برحرکت های بعدی قایم باشد. تا زمانی که این مبارزه به نتیجه نرسد، توهم "تجزیه" هیچ گرهی از مشکلات نخواهد گشود.

درشرایط حفظ رهبری سلطنتی، نخستین کشمکش وجنگ به نفع ارباب سلطه ومعامله پایان می گیرد؛ آن گاه وقتی تجزیه پیش آید، آوارفاجعه برسرحرکت جوانان فرومی ریزد. بلافاصله عملیات به خاطرتصرف انبارهای اسلحه ومهمات درسراسرقلمرو جدا شده به راه می افتد. ابزارهای جنگی ومهمات ووسایل نظامی، مواد سوخت وامکانات لوژستیکی درانبارها وابسته به اردوی ملی وپلیس وامنیت ملی درهرولایت، ولسوالی، قریه وپاسگاه های شاهراه ها به نفع شخصی فرماندهان به یغما می روند. حتی الامکان قاپیدن ذخایرجنگی ووسایل جنگ، ممکن است وقت کمی را دربربگیرد. سرعت مسلح سازی ده هاهزار جوان بیکارومحتاج افزایش می یابد وعصیان سراسری نظیر ماه های اول ورود مجاهدین به کابل درسال 1371 درهمان گستردگی دوباره آغاز می شود.

استیلای تفکرقومی به هرافسروسرباز ومسئول امنیتی حق می دهد که سیستم نیم بند قبلی را ابتداء به نفع شخصی خودش بشکند ودروهله ی بعدی، برای جلب اعتماد فرماندهان جنگی بالارتبه، خود ووسایل خود را درانقیاد وی قرار بدهد. هرطیف قومی درهرموقعیت، بدون استثنا همین عملیه را انجام می دهد. آنگاه به جانب رقیب دور می خورند وبه سوی تصرف سنگرهای جنگی مهم می تازند تا برای پیشبرد جنگ های بعدی، مواضع شان مستحکم باشد.

جنگ عمده وزودهنگام، به طورعمده میان اقوام تاجک، هزاره وازبک برسربنادر تجاری وپایگاه های مرزی شعله ورمی شود که درشرایط پس ازتجزیه، مال هیچ کس شمرده نمی شوند. رهبران اقوام به ویژه سران این سه قوم، درگذشته نه چندان دور، بسیارباهم جنگیده اند. گروه هایی که جاده ها را میان خویش به سنگرهای کشتاروانهدام تقسیم می کردند، می دانندکه برای تصاحب بندرهای مرزی وگمرگات به حیث منبع درآمد پایا و ارتباط با عقبه های خارجی چه گونه بجنگندو برای حراست ازغنیمت حیاتی چه گونه برنامه بریزند. ترسبات جنگ های ایله جاری گذشته، هنوزبرروان فرد فرد این طیف های قومی سنگینی می کند.

فرماندهان وهادیان سیاسی اقوام همان هایی اند که بودند. تغییری دررهبری اقوام مشاهده نشده است. اگربنای افغانستان کنونی ازپایه بشکند، بلافاصله هرگروه، تنظیم، فرماندهان نظامی دست به کارسفربری وجمع آوری اسلحه وایجاد تشکیلات اداری ونظامی می شوند. به دستور رهبران دردرون هرجماعت تباری وتنظیمی، تشکیل کابینه، سازمان ارتش، پلیس، امنیت، نهاد های قضایی موافق با ظرفیت یک دولت به میان می آید. تفکر"تنظیمی" برهمه چیز می چربد. چنین چیزی پیش چشم همه درسال های پس ازروی آمدن حکومت گروه های مجاهدین به رأی العین مشاهده شده است.

با توجه به سرعت حوادث، فرصت مساعد برای تدوین قاعده وقوانین تازه بربنای واقعیت های جدید از دست می رود، هرگونه شرایط پس از تجزیه، برزمینه ی خصلت وخط "تنظیم" مهندسی می شود. بربنای خصوصیت های "قوماندان سالاری" شکل داده ومشروعیت پیدا می کند.

دوره ی بی جا شدن ها وکوچیدن های تاریخی فرامی رسد.

داشتن بنادرکلیدی وگمرکات، درکشور محاط به خشکه اهمیت حیاتی دارد. بنادر"حیرتان"، تورغندی" ، "اسلام قلعه"، "شیرخان" و"آقینه" جاذبه های گریزناپذیرپس ازایجاد کشور" شمال" خواهد بود، کشورخیالی که هنوز درگزینش نامش اجماع وجود ندارد. درحالت فقدان رهبری قابل قبول درمیان اقوام، این تازه شروع تراژدی خواهد بود. درگام نخست، این رهبران نظامی سه قوم اند که تا پای جان برای دسترسی به این پایگاه های "استراتیژیک" ودرآمد زا برضد یکدیگر خواهند جنگید.

جدا از تقسیم بندی محتاطانه ی"اکثریت" و یا "اقلیت" قومی درولایات، بافت قومی یک دست درهیچ یک ازولایات دارای جایگاه محوری وجود ندارد. همه رگه های تباری ازمنظرزیست باهمی، اقتصاد وروابط اجتناب ناپذیروهمسویی فرهنگ وزبان و احساسات وعقیده ی اسلامی وسنت های هم شکل وجمع محور، باهم درهم آمیخته اند. درهرولایت، سنی وشیعه، هزاره وازبک، تاجک وپشتون وشبکه های کوچک قومی دیگرچنان باهم بافت خورده اند که هیچ کسی را برکسی بالادستی نخواهد بود. توجه به این که "بندرحیرتان" درحیطه ی کدام قوم زورمند وبرترخواهد بود، درسطح داخلی ومنطقه معضل می آفریند. باتوجه به تلاش گروه ها برای ایجاد فضای تنفس امنیتی واقتصادی، تنها جنگیدن بالای "حیرتان" و"شیرخان" میان تاجک ها وازبک ها ( وبا اشتراک احتمالی پشتون ها به نفع این یا آن) کل آسیای میانه را می تواند درناامنی فروبرد تاهیچ کسی به طورحقیقی برنده ی بازی نباشد.

اگر مانند زمان انفصال پاکستان ازهندوستان، بیجا شدن های قطعی از"شمال" به "جنوب" یا برعکس اتفاق نیفتد، پشتون ها ممکن است برای حفظ موقعیت گاه به تاجک ها ملحق می شوند؛ یا ممکن است درتبانی با هزاره ها وازبک ها بساط تاجک ها را درهمه جا جمع کنند. عکس قضیه نیز متصور است. چنین پیوستن ها وگسستن ها به مشغولیت روزمره ی سران اقوام مبدل شود.

معامله گری سرکرده های اقوام و"تنظیم" ها امری پذیره ی درمیان آن هاست. ائتلاف زودشکن میان جمیعت اسلامی، حزب وحدت اسلامی وجنبش ملی جنرال دوستم به منظور سرنگونی دکترنجیب الله، که پس ازرسیدن به قدرت به زودی متلاشی گشت؛ تجربه ی "شورای هم آهنگی" متشکل از"جنبش ملی جنرال دوستم، حزب وحدت اسلامی، حزب اسلامی حکمتیار وجبهه نجات ملی به هدف اسقاط وسرکوب دولت تحت رهبری برهان الدین ربانی، پیوستن گلبدین حکمتیار به دولت آقای ربانی درآخرین ماه های سقوط کابل به وسیله ی طالبان مصداق مسأله فوق است. بعد از سرنگونی طالبان نیز شاهد هستیم که معامله میان رهبران درکنفرانس بن، همه چیز را دراختیار رهبران وفرماندهان جنگی قرارداد که درامررهبری سیاسی به غیرازتقسیم سریع زمین ها و منابع بیت المال، هنرچندانی درایجاد نظام سازی ازخود نشان ندادند.

آنانی که زمانی به بهای انهدام زیرساخت های پایتخت باهم کوچه به کوچه رزمیده بودند، دریک دولت ساخته جامعه جهانی مثل شیر وروغن باهم درآمیختند تا فاسد ترین دولت درطی تاریخ افغانستان را رهبری کنندوسرانجام وضعی پدید آید که نسل سرکوفته ازجنگ وقانون شکنی، دزدی وفساد سالاری بی لگام به فکرتجزیه ی کشور بیفتد. تجزیه طلبان هنوزممکن است به ضرورت تقدم انقلاب اجتماعی وتصفیه حساب درونی درسطح هم تباری های خویش به درستی پی نبرده اند. آن ها درپی تشکیل کشورجدیدی اند که رهبران وفرماندهان نظامی کنونی بازهم عنان سرنوشت شان را دراختیارداشته باشد. آن ها به این سوال ساده هنوز جواب نیافته اند که آیا درایجاد وضع آزاردهنده ی موجود که آنان را به ستوه آورده است، همین رهبران "تنظیمی" و فرماندهان نظامی نقش کلیدی نداشته اند؟ پس دولت آرمانی جدا شده را چه کسانی رهبری خواهند کرد؟ آیا این طیف جوان درآن شرایط نیز مثل حالا به انزوا رانده نمی شوند؟ بازهم درگرو باقی نمی مانند؟ این جا داهیه ی انقلاب دردرون، فوق العاده تعیین کننده است.

اگر تجزیه پیش آید، برای رسیدن به قدرت برتردربدنه ی قلمرو"شمال" اتحاد تاجک ها وپشتون ها توازن را درنبردها برهم زده و برای تسلط بربنادردیگر، حمام خون به راه افتد. درمعادله ی دیگر، اگرازبک ها به سوی پشتون های شمال دست اتحاد درازکنند، جنگ های بنیاد برانداز، طولانی وبی حاصل تمام سرزمین جدا شده را فراخواهد گرفت. درصورت اتحاد هزاره وازبک ها معادله بازهم برهم می خورد. دریک چنین احوال، ازبکستان به طورطبیعی عقبه ی حمایت اقتصادی ونظامی ازبک ها برضد تاجک ها خواهد بود. تاجکستان محتاج واز لحاظ اقتصادی ونظامی"کشتی شکسته" حاضرنخواهد شد خودش را درتوفان برون مرزی به درد سر بیاندازد. اگربه نقشه ی تباری نگاه کنید، برای تاجک ها درقدم اول ایجاد مرکزیت یک چالش بزرگ است. سایرشیرازه های تباری به آسانی می توانند پایگاه های سیاسی خود را بنا کنند.

دومین محور های کلیدی پایگاه های مرزی- تجاری "اسلام قلعه وتورغندی" است. ازین استقامت جنگ تمام عیار، بی وقفه وبی هیچ سازشی میان گروه های شیعه وتاجک وپشتون درمی گیرد. این مسأله قابل پیش بینی نیست که شیعه وپشتون بازوی حمایتی یکدیگر به هدف راندن تاجک ها قرارمی گیرند یا آن که شیعیان وتاجک ها به طورمشترک با هم همسو می شوند. با توجه به گذشته ی نه چندان دور، درحوزه ی حوزه ی پایتخت، شیعیان وتاجک ها هرگز باهم کنارنخواهند آمد. هردو درتلاش برای یافتن بازوی حمایتی، به هرکاری تن می دهند. هزاره ها برای دفاع وایجاد تحکیمات دفاعی از اسلام قلعه تا هرات واز هرات تا هزاره جات هرگز با کسی معامله مقرون به خسران نخواهندکرد. دریک چنین معرکه ای، ایران با تمام توان، دراصل به منظور تحقق "منافع ملی ایران" وبه بهانه ی استقرار دایمی قدرت هزاره ها درهرات وزدن دهلیز ارتباط دایمی به سوی مناطق مرکزی و گستره ی ولایت بلخ، تلاش خواهد کرد. آن کشور هدفی را که دربیست سال گذشته نتوانسته است عملی کند؛ با استفاده ازتمامی امکانات تخریب ودسیسه تلاش خواهد کرد درهرج ومرج پس ازتجزیه ی افغانستان به ثمربرساند.

تصویرقضیه به این معنا نیست که رهبران هزاره، دودستی به امکانات ایران خواهند چسپید. برعکس رهبران هزاره ثابت کرده اند که هرگز، ازقطب بندی جغرافیایی حمایت نکرده اند؛ اما بازی ایران می تواند رهبران کنونی هزاره را درمقاطع حساس، ( مانند معامله برجان استاد مزاری درسال 1374) از صحنه خارج کرده و سکان را دردست کسانی دهدکه برای تعمیل اهداف ایران برای ایجاد سد بندی امنیتی خدمت می کنند. هرحادثه وخطری دریک چنین احوال می تواند اتفاق بیافتد. ایران عادتاً دریک مقطع ازهردو حمایت خواهد کرد تا درفرصت مناسب، یکی را به نفع دیگری ازصحنه خارج کند.

بدین ترتیب، درصورتی که فرضیه ی "تجزیه" به تحقق برسد، جنگ های طولانی مدت میان اقوامی که مدعی اکثریت دربرخی مناطق خصوصاً ولایت بلخ، هرات ونواحی مرکزی اند، اجتناب ناپذیراست. مسئولیت این جنگ ها را هیچ کسی برعهده نخواهد گرفت. چنان که مسئولیت جنگ های ویرانگر چهار سال پس از سرنگونی حکومت دکترنجیب را هیچ یک از رهبران "تنظیمی" وفرماندهان جنگ برعهده نمی گیرند. این جنگ ها بدون تردید جنگ منطقه ای نیز خواهد بود. تا زمان ترسیم مرزهای سیاسی، ارضی واقتصادی همزیستی ی وجود نخواهد داشت. همه چیزدرپهنای ترس وتخویف دایم فرو خواهد رفت.

درحوزه ی بغلان، کندز، بلخ، جوزجان، فاریاب وسرپل بازارمعامله به خاطر بالادستی نظامی ازبک برتاجک داغ می شود. پشتون های شمال به عنوان قدرت رقیب و( ذخیره) دربرابر ازبک وتاجک می توانند کلیه معادلات برای دستیابی به استقرار، درسطح معامله های زود به زود وشکننده را یا نگهدارند ویا برهم بزنند. هزاره وشعییان درهمراهی با ازبک ها قادراند هرنوع فرصت برای ایجاد یک نظام سیاسی تحت رهبری تاجک ها را از بین ببرند. مشاهده می شود که رگه های خردو وریز و گاه درشت قومی دربدنه ی اجتماعی شمال، که همه با تمایلات شدید تباری وحساسیت های ناشی ازجنگ های گذشته مسلح اند، فقط وقتی ازصحنه ی جنگ کناره می کشند که به خواست های شان برسند.

بحث خواسته های اقوام خود یک معضل تعریف ناشده و خارج از قاعده ی است که تا کنون وجود داشته است. جنگ برسربنادر پایان وآخرین جنگ ها نخواهد بود. برای پی ریزی سرنوشت جدید درشرایط تاریخی جدید، تصفیه حساب های زنجیره ای وحیاتی دیگری وجود دارد که از تصفیه حساب های درونی "تنظیم ها" آغاز می یابد. جنگ درونی به هدف شکل دهی رهبری جدید به جای رهبران"تنظیم ها" واربابان جنگ لزوماً به دلیل شروع فوری جنگ به خاطر دستیابی به بنادر ممکن است تا زمان پایان جنگ ها پیش نیاید. رهبران سنتی درسمت دهی هیجان های مردم به حدکافی خبره اندو بلافاصله پس ازتجزیه، جنگ های "مشروع" را تحت رهبری خودشان درسراسر قلمرو جدا شده به راه خواهند انداخت تا صدای اعتراض هیچ کسی درموج جنگ های حق طلبانه شنیده نشود.

ادامه ی چالش

دنباله ی تقابل پس از تجزیه، عملیات سریع نظامیان تاجک وازبک برای تصرف معادن عمده به ویژه "نفت وگاز" شمال است. معدن نفت وگاز شمال پس ازحدود نیم قرن، هنوز یک"مشت بسته" است. کسی نمی داند ظرفیت این ذخایر درچه سطحی است. مثل دیگر باشنده های کشور، گروه های قدرت طلب قومی- نظامی این تصور را دارند که معدن نفت وگازشمال، یک پایگاه اقتصادی و"غنیمت" کلیدی است. درده ها سالی که از کشف ذخایرطبیعی درشمال سپری شده، سرنوشت آن، مشکوک بوده است. به خصوص درده سال اخیر برای بازسازی آن اقدامی نشده است. احتمالاً موضع گیری ازبکستان وروسیه و رقابت کمپنی های خارجی درامرحفریات، تلاش ها برای استخراج را به تأخیرانداخته است. حضورنیروهای غربی درشمال، ظاهراً درحل مسأله استفاده ازذخایرانرژی شمال تأثیری بیش ازپیش منفی داشته است.

جنگ برسرجزایر معادن که درسراسرشمال وغرب ونواحی مرکزی افتاده اند، گستره ی نظامیگری را تا مرز قهقرا کش خواهد داد. به زودی نبرد های شخصی برسرمعادن درمی گیرد. هیچ یک از رهبران صلاحیت حل معضل را نخواهند داشت. ناگزیرخود به غصب معادن اقدام می کنند تا اول منافع شخصی خود را حراست کنند وسپس پس از تقویت اقتصاد جنگی، جنگ به خاطر زمین را ادامه داده بتوانند.

عواید حاصله ازمعادن برای پیشبرد عملیات جنگی وتقسیمات فردی مصرف می شود. سراسرقلمرو جدا شده همچون سرزمین بی صاحب، به جولانگاه قاچاقچیان مواد مخدر تغییرموقعیت می دهند. کوهستانات مرزی بی درد سر به مأمن هزاران کارخانه های تولید رسمی انواع مواد مخدر تبدیل شده و مافیای کشورهای منطقه به این "علاقه ی غیر" مرکز خواهند گرفت. درشرایط نظامیگری، دولت های جداگانه تاجک، ازبک وهزاره از قاچاق رسمی شده برای تدارکات بهره خواهندبرد.

سراسرقلمرو جدا شده، به پادگان های سربازگیری تعییرشکل می دهد. زندگی همه ی اقوام با اقتصاد جنگی و مناسبات جنگی درهم می آمیزد.

آنگاه نوبت به کنترول "شاهراه ها" می رسد. هرگروه به توان خود، درهرجایی که خواسته باشند، درمسیر شاهراه ها پاسگاه های کنترولی می اندازند. قطاع الطریقی مشروع شایع می شود وتجارت ازنفس می افتد. تجارت مشروع جامه ی تجارت جنگی برتن کرده و خصلت خود را از دست می دهد. بحران ناشی از قطع تردد وارتباط، فشاربراقشاربی بضاعت را عمیق ترمی کند، درنتیجه، جوانان فقیر بیشتر وارزان تر از گذشته به قطعات جنگی وارد می شوند. شاهراه ها با شروع تقابل، اهمیت خود را به حیث شاهرگ ارتباط میان اقوام وجماعت های شهری وروستایی از دست می دهند. تازمانی که همه به "حق" خود نرسیده اند، دیگراز شاهراه سالنگ و اسلام قلعه و... خبری نخواهد بود. تجاوز، دزدی، غصب دارایی، زورگویی و روحیه ی تمرد درمناطق گروه های تباری- نظامی بدون ترس از قانون وبازخواست، به امری معمول و روزمره درمی آید. چون جنگ برای تعیین سرنوشت به جریان می افتد، همه باید تحمل کنند و دم نزنند.

درسال های 1371- 1375 جاده های کوتاه کابل از سوی گروه های متخاصم کنترول می شد. هرچهارراه، مرکزاداره ی یک قوماندان خودسر وخیره سربود. درشرایطی که فرضیه ی تجزیه به تحقق برسد، کل مناطق جدا شده درپهنایی وسیع تر وغیرقابل کنترول، سرنوشتی وخیم تراز کابل سال های قبل خواهد داشت.

چون درسالیان جنگ، فرهنگ مدارا وتفاهم رو به زوال رفته و گروه های مسلح رقیب پیش ازین سال ها با هم جنگیده اند، همه ی این صحنه ها به دلیل حضور قدرتمند تر اقوام باهم دشمن، ولایت به ولایت، جاده به جاده، خانه به خانه تکرارخواهد شد. قطع راه و آدم ربایی به هدف دسترسی به پول عادت ذاتی جنگجویان درافغانستان بوده است. درسطح یک ولایت این گونه کنش ها وواکنش ها، درقدم اول، نظام آموزش وتحصیل را فلج می کند وفرار وکوچیدن های بزرگ آغاز می شود. اما آوارگان به ستوه آمده، کجا می توانند کوچ کنند؟ عبور ازیک قریه یا ولسوالی ممکن است به بهای جان و گروگان رفتن اعضای خانواده ی شان تمام شود.

درسال های طولانی ترین جنگ تاریخ درافغانستان، درزمان تجاوز ارتش شوروی، 1980- 1989، جنگ های "تنظیمی" با مشارکت ازبکستان، روسیه، ایران وپاکستان، سال های 1992-1996 ، جنگ های طالبان ونیروهای "ضدطالبان" سال های 1996- 2001، هرگاه دریک ولایت جنگی درمی گرفت، مردم آسیب دیده به نقاط کوهستانی – دورتر ازصحنه های جنگ- وولایات همجوار می کوچیدند. اگرفشارجنگ فزونی می گرفت، روانه ی کابل- پناه گاه همه ساکنان کشور- می شدند. اما درشرایطی که تجزیه طلبان برای وقوع آن تبلیغ می کنند، درصورت جنگ های کوچه به کوچه وولایت به ولایت، آوارگان به کجا می توانند بروند؟ وقتی کتله انسانی یکی از اقوام درولایت خودشان شقه شقه می شوند، جای فرار آن ها به کجا خواهد بود؟

بدین ترتیب، شاهراه ها و مسیرهای ارتباطی درهرجا قطع می شوند تا نبرد های حیاتی درقفس به نتیجه برسد. اما با توجه به واقعیت های ذاتی گروه ها و اقوام وآسیب هایی که جنگ به شخصیت وروان آنان تحمیل کرده، می توان حدس زدکه پس ازجنگ برسرتصاحب معادن و شاهراه ها چه پیش می آید. هیچ کس نمی تواند حدس بزند که جنگ برسرمعادن وشاهراه ها تا چه میزانی دوام خواهد آورد. کسی نمی تواند بگوید که حفظ یک مسیر تردد از سوی یک گروه رقیب قومی تا چه زمانی می تواند دوام بیاورد؟

هیچ محدوده ای واحد قومی - دارای ارزش اداری برای ایجاد یک دولت درشمال- وجود ندارد. جنگ برای خط ونشان کشی مرز های تباری وسپس مرزهای اداری، به شدت توان فرسا است وتاریخ معینی هم برای پایان جنگ آن وجود ندارد. معامله برسرکوه ها ودشت ها، گذشتن ازهفت خوان کشتاروجنگ است. بلافاصله پس ازاعلام تجزیه افغانستان، نقشه ی سیاسی، ارضی، اقتصادی واداری درمسلخ حداقل چهارجناح قومی پارچه پارچه می شود.

دراوج اضطراب ناشی از شکستن سیستمی که درطی بیش از 250 سال کم وبیش جا افتاده، چانس رسیدن به تفاهم برای جلوگیری ازتقابل ضعیف می شود. رهبران وفرماندهان یکدیگرشان را به خوبی می شناسند ومی دانند که ازچه راهی، با تصرف کدام موقعیت مهم وماین گذاری درکدام مسیر، می توانند حریف را به تله بیاندازند. تسلط بریک یا دوشاهراه بزرگ برای یک جناح برترقومی امتیاز بزرگی نیست. بزرگراه با کمین یک دسته از تفنگداران درکمرگاه ها و مقاطع کوهستانی اهمیت خود را به سرعت از دست می دهد.

افغانستان ازنظرنظامی ساحه ی انداخت اسلحه ی سبک- کلاشینکوف- است. درحالت مخاصمت هیچ کسی خواب راحت نخواهد داشت. با اشغال یک یا ده موضع کوهستانی مهم یا غیرمهم، اوضاع را به طوربنیادی نمی توان تغییر داد. درجنگ پیاده ی کوهستانی فاصله میان دوسنگر از بیست تا صد و یا سه صد و بیشتر است. این سنگر های طبیعی درسراسر کشور چه درشمال وچه درجنوب پایان ناپذیراند. پس برنده ی وجود ندارد. جنگجویان قومی قادر اند تمام شاهراه های بزرگ وکوچک وحتی "بزرو" های کوهستانی را به روی تفنگداران رقیب و تردد مردم، درهرمحل، شب یا روز مسدود کنند.

گروه های قومی درسال های جنگ، به دوراز آماروارقام رسمی، درنبودمرزکشی های عادلانه وحقوق تعریف شده درقوانین، درشرایط فقدان تعین میزان جمیعت واندازه گیری دارایی های غیرمنقول، درنبود سنجش گری شفاف درزمینه های سیاسی، آموزشی واقتصادی کشور، شدیداً زیاده خواه وحساس شده اند. بدون داشتن نظام قانون وقدرت اعمال قانون، اگر رسیدن به یک اجماع بدون خشونت ودرد سرهای اجتماعی، بدون انقلاب درونی درجوامع تباری ورویکرد به گفتمان ارزشی امروزین ناممکن است؛ به همین سبب مرزکشی به شیوه ی گروه های قومی درشرایط اضطراری، بدون جنگ ناممکن است.

منبع: خبرگزاری بست باستان

طرح تجزیه افغانستان قوت گرفته است، اشغالگران افغان با کشتار در غزنی و میدان، مرزهای خود را گسترش می دهند

پنج شنبه 23 ژوئن 2011, بوسيله ى کابل پرس


از 10 هزار و 91 رای، 7 هزار و 271 رای به تجزیه افغانستان

این نظرسنجی را می توانید در پایین تمام مقالات منتشر شده در کابل پرس بیابید.

شنبه 11 ژوئن 2011, بوسيله ى کابل پرس


طرح تجزیه افغانستان قوت گرفته است، اشغالگران افغان با کشتار در غزنی و میدان، مرزهای خود را گسترش می دهند

پنج شنبه 23 ژوئن 2011, بوسيله ى کابل پرس


افغانستان در چند قدمی تجزیه

شنبه 4 ژوئن 2011, بوسيله ى احمد کیان


تجزیه قطعی سودان، خیزش همگانی در تونس، مصر، یمن و اردن؛ در افغانستان راه پایان چند قرن استبداد چیست؟

با توجه به تجربه ی ده ساله ی اخیر، به نظر نمی رسد، قبیله سالاران با مفاهیمی مانند آموزش، مکتب، دموکراسی، حقوق بشر و ...خو پیدا کنند و به حقوقی برابر با سایر شهروندان یک جامعه راضی شوند.

جمعه 28 ژانويه 2011


سرنوشت افغانستان، تونس یا سودان؛ فرار قبیله سالاران و پایان چند قرن استبداد یا تجزیه؟

با توجه به تجربه ی ده ساله ی اخیر، به نظر نمی رسد، قبیله سالاران با مفاهیمی مانند آموزش، مکتب، دموکراسی، حقوق بشر و ...خو پیدا کنند و به حقوقی برابر با سایر شهروندان یک جامعه راضی شوند.

جمعه 21 ژانويه 2011


سودان: نفت، جنگ و تجزیه

بقلم نورمن پیچ/ بفارسی از حمید بهشتی

چهار شنبه 19 ژانويه 2011, بوسيله ى حمید بهشتی

— -

انگیزه های اساسی و امروزی طرح تجزیۀ افغانستان در شرایط کنونی

طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان

شنبه 15 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی


سودان: عکس هایی از همه پرسی برای تجزیه؛ و اما سرنوشت افغانستان؟

جنگ و کشتار در افغانستان بیش از یک قرن است که ادامه دارد. جنایتکاران افغان مانند عبدالرحمان با کشتار سیستماتیک، و غصب زمین های مردم در نقاط مختلف مانند جنوب، آنان را به صفحات مرکز و شمال راندند و زمین های غصب شده را بین سربازان خود تقسیم کردند. این جنایات سیستماتیک همچنان با کشتار، غصب زمین و تخریب گذشته و تاریخ مردم جایی که امروز افغانستان نام دارد، در حضور بیش از 100 هزار سرباز بین المللی ادامه دارد.

دو شنبه 10 ژانويه 2011


پیش زمینه های تاریخی تجزیه در افغانستان

طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان

چهار شنبه 5 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی


تأملی بر تعریف و شناخت تجزیه

طرح تجزیۀ افغانستان از تئوری تا عمل ( پیش زمینه های تاریخی ، انگیزه های کنونی، وپیآمد های آیندۀ تجزیۀ افغانستان در منطقه وجهان) توطئۀ تجزیه یا سلاح سرکوب نهضت های دادخواهانه درافغانستان

دو شنبه 3 ژانويه 2011, بوسيله ى توردیقل میمنگی


پلان بی در افغانستان

چرا تجزیه ی بالفعل کمترین انتخاب بد در افغانستان است؟

مقاله ی جدید بلک ول منتشره ی فارن افیرز 13 دسمبر 2010 / مترجم: دکتر ذکی پاهنگ

يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى دکتر ذکی پاهنگ


سودان در چند قدمی تجزیه؛ آیا افغانستان به سرنوشت سودان دچار می شود؟

يكشنبه 19 دسامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس


تجزیه افغانستان، گروه پاکستانی پښتونخوا و مغزهای متفکر قبیله!

شنبه 2 اكتبر 2010, بوسيله ى کامران میرهزار


طرح تجزیه افغانستان

کافی است خود خواهان و عظمت طلبان قومی دست از این کردار های خود بردارند و خود را برتر از دیگر اقوام ندانسته و حقوق خود را به سطح یک شهروند عادی پائین بیاورند.

شنبه 18 سپتامبر 2010, بوسيله ى م- فرهنگ دوست هروی


تاکید بلک ویل بر پلان ب، تجزیه افغانستان

بلک ویل می گوید، طالبان در حال پیروزی هستند و ما در حال باخت. آن ها روحیه ی بالایی دارند و می خواهند به نافرمانی خود ادامه دهند. پلان ب با شکست مواجه شده است. او تاکید می کند که مناطق پشتون نشین جنوب و شرق افغانستان را باید در اختیار طالبان گذاشت. او می گوید دهه ها در نزدیکی غرب با افغانستان خطاهای زیادی صورت گرفته است.

دو شنبه 13 سپتامبر 2010, بوسيله ى کابل پرس


هدف از تجزیه افغانستان وعقب نشینی به شمال چیست؟

هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه آمریکا، در سخنانی در برابر یکی از کمیته های کنگره این کشور نسبت به عواقب اجرای توافقنامه دولت پاکستان و یک افراطیون اسلامگرا در دره سوات، در شمال غرب این کشور، ابراز نگرانی کرده و گفته است که وضعیت پاکستان خطری مهلک را متوجه امنیت جهان می کن ولی اقا جان چپمن باخاطرارام میگوید که این همه اهداف که غربیان درمورد مبارزه با ترریزم داشتند محقق شده است

جمعه 10 سپتامبر 2010, بوسيله ى عبدالصبور


تجزیه طلبی واقعیت یا برچسپی ناروا

وقتی ما خوب تجزیه طلبی را شناختیم و به ابعاد مختلف آن آشنا شدیم آنوقت است متوجه میشویم در کشور ما تجزیه خواه وجود دارد یا نه

جمعه 30 ژانويه 2009, بوسيله ى ناصر فیروزی


طرح تجزیۀ افغانستان خیال باطل یک لابییست کاسب است!

فدراسـیون سازمانهای پناهندگان افغان در اروپا

دو شنبه 16 اوت 2010


احمق خودتان هستید آقای اشرف غنی احمد زی، آقای وحید عمر

اشرف غنی: کسی که در رژيم جنایتکاران طالب، این رژيم را رژيمی مردمی معرفی می کرد و پس از روی کار آمدن کرزی یکی از کلیدی ترین افراد در بنا نهادن سیستم فاسد و مافیایی بود و بصورت غیر قانونی رییس دانشگاه کابل بود و در انتخابات ریاست جمهوری بصورت غیر قانونی با داشتن تابعیت آمریکا شرکت کرده بود.

چهار شنبه 4 اوت 2010, نويسنده: کامران میرهزار


طرح تجزیه افغانستان

تجزیه افغانستان باعث می شود که مردم قرون وسطایی به روش خود زندگی کنند و از آن لذت ببرند و مردم متمدن تر به شیوه ی دلخواه خود زندگی کرده و آزاد باشند. در ضمن در این صورت از سیطره طلبی یک قوم خاص که صدها سال است بر گرده ی ملیت های دیگر سوار است خلاصی خواهیم یافت.

يكشنبه 1 اوت 2010, نويسنده: مهرورز


طرح تجزیه ی افغانستان

چهار شنبه 14 ژوئيه 2010, نويسنده: احمد بهار چوپان


رابرت بلک ویل: آمریکا باید افغانستان را به دو قسمت تقسیم کند

عدم پرداختن به مسایل افغانستان و عدم جسارت برای عبور از خطوط ممنوع که بیشتر درونی می باشد و نوعی خودسانسوری همراه با وطن پرستی چشم بسته را با خود دارد، به ضرر جامعه ی افغانستان است. دیگران به راحتی بدون اینکه درگیر وجدانی تقلبی شوند، به بحث و تجزیه و تحلیل مسایل مختلف در حوزه های مختلف می پردازند و کند و کاو درباره ی مسایل را لازمه ی برخورد سالم تر و صحیح تر با آن برای منافع خود می دانند و در افغانستان اما وقتی دیگران درباره ی سرنوشت و آینده ی مردم بحث می کنند، اهالی قلم به همان احساس وطن پرستی چشم بسته پناه می برند.

شنبه 10 ژوئيه 2010, نويسنده: کابل پرس


طرح تئوریک تجزیه افغانستان

در شرایط فعلی طرح تئوریک تجزیه یک ضرورت به نظر می رسد، مهم ترین حد و مرزی که باید از آن عدول نکنند، این است که از تعصبات و خشونت های قومی به دور بوده و عدالت در طرح های تقسیمات در نظر گرفته شود، برای بدست امدن این شرایط، بهترین راه حل این است که جامعه جهانی و بخصوص سازمان ملل بر روند تجزیه اشراف کامل داشته باشد و داوری در تقسیمات اراضی به سازمان ملل داده شود.

چهار شنبه 7 ژوئيه 2010, نويسنده: محمد اسحاق فياض


به تجزیه افغانستان بیندیشیم و یا به تغییر پشتونها؟

جامعه شناسان باور دارند که خلای ایدولوژیک موجب بیداری و تقدس ارزشهای قومی میشود/اگر بنا میبود تا برای هر گروه قومی و زبانی یک کشور مستقل وجود داشته باشد امروز در جهان بجای 195 مملکت باید شش هزار و پنجصد کشور وجودمیداشت./. تجزیه افغانستان به هیچوجه یک تجزیه آرام، صلح آمیز و متمدنانه مثل، چک و سلواکیا، نخواهد بود/معجون "پشتونوالی و شریعت" سمی است که باید آنرا از مغز پشتونها شست/ چگونه می توان انتظار داشت که پشتونها مثل فارسی زبانها و یا ترکها فکر کنند در حالیکه در زبان پشتو منابع فکری، علمی، ادبی و هنری بسیار اندک وجود دارد؟

دو شنبه 5 ژوئيه 2010, نويسنده: جعفر رضايی


طرح تجزیه ی افغانستان

پاسخهای به کابل پرس: چون من یکی از مخالفان تجزیۀ افغانستان هستم بنا برآن در بخش مخالفان تجزیۀ افغانستان به پاسخ دوستان و وطنداران ام خواهم پرداخت.

شنبه 3 ژوئيه 2010, نويسنده: نعمت الله ترکانی


طرح تجزیه ی افغانستان

درمیان مردم عامه – عناصرغیر"اوغان"- هنوزاین آگاهی بوجود نیامده است که بدون "اوغان" ها می توان راحت تر وانسانی تر زندگی کرد وبنابران باید کشوررا تجزیه کرد تا ازشرمصیبت های تمام ناشدنی ی که این طایفه برکشور تحمیل کرده است؛ درامان ماند.

چهار شنبه 30 ژوئن 2010, نويسنده: ربانی بغلانی


طرح تجزیه افغانستان!

عبور از خطوط ممنوع: مخالف، موافق و نه مخالف و نه موافق: نظر شما چیست؟/ هدف از طرح این بحث شاید عبور از خطوط ممنوع در کشوری باشد که سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول بیداد می کند و این سرکوب، خفقان، کشتار، تبعیض و چپاول از حداقل 150 سال پیش تا دوره ی حکومت فاسد، طالبانی و مافیایی حامد کرزی با حضور حدود 150 هزار سرباز بین المللی بر جنازه ی کشوری بنام افغانستان ادامه یافته است.

سه شنبه 29 ژوئن 2010, نويسنده: کابل پرس


خاورميانه با طراحی آمريکا!

افغانستان از نقشه ی جهان حذف می شود؟

سه شنبه 5 فوريه 2008

آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • من موافق تجزیه اوغانستان هستم. چراکه حکومت 300 ساله پختونها نشان داده که آنها حاضر به همزیستی مسالمت آمیز و برابر با سایر اقوام نیستند. اگر صد سال دیگر باز بگذرد هیچ تغییر در رفتار آنها به وجود نمی آيد. ما مشکلات خود را در صورت تجزیه به آسانی حل میتوانیم. چرا یک کشور آرام نداشته باشیم که همیش جنگ و خونریزی در کشور ما باشد.

    • اگر میخواهید نسل اندر نسل زیر بار یوغ پشاتنه باشید با تجزیه مخالفت کنید.
      اگر میخواهید نسلهای آینده شما از جایداد خود فراری و کشته و زخمی شوند با تجزیه مخالفت کنید.
      اگر حکومت طالبانی میخواهید با تجزیه مخالفت کنید.
      اگر امیدتان را برای آزادی از دست داده اید با تجزیه مخالفت کنید.
      اگر مملکت خود را مملکت خشخاش و هروئین میخواهید با تجزیه مخالفت کنید.
      اگر میخواهید نسل اندر نسل سرافگنده و خانه بدوش باشید با تجزیه مخالفت کنید.

  • خوب پس ايران در مزار شريف کنسول نظامی داشته، بله؟!
    عجب!
    آنوقت خود شما هم آنجا بوديد که کنسول نظامی ايران پيشنهاد تجزيه را به احمد شاه مسعود داد؟!
    و خود شما از احمد شاه شنيديد که با آن مخالفه؟!
    ميدونيد آقای رزاق مآمون به چه چيزی ميگويند مدرک؟ به آنکه که بتوان خلافش را ثابت کرد.
    ميدونيد يعنی چه؟ يعنی اينکه من بتوانم خلاف (از نظر امکانات) مدارک شما را ثابت کنم. نه آنکه گواهی و يا نقل قول از سردار ناصری نامی که معلوم نيست کيست و کجا هست و آيا حالا زنده است يا مرده، و يا احمد شاه مسعود که ديگر زنده نيست را بياوريد و آنرا مدرک قلمداد کنيد.
    من کلمه ايران را در اين مقاله شمردم (روی edit منوی اينترنت اکسپلورر کليک کنيد و بعد روی find on this page کليک کنيد) ، 29 بار از اين کلمه استفاده شده و در نصف بيشتر آن سعی شده که از ايران يک غول، يک اهريمن ساخته شود!
    اتفاقاً همين کار را هم برای کلمه پاکستان کردم که 21 بار بود ولی تنها يکبار باين صورت که "جنبش های تندور اسلامی ازبکستان که ازمدارس پاکستان الهام می گيرند" فقط جنبه منفی داشته و در موارد دیگر طوری از پاکستان ياد شده که فقط براِِی دفاع از خودش ممکن است اقداماتی انجام دهد (طفلک)!
    بنظر شما تمام کسانی که در مورد تجزيه افغانستان مقاله مينويسند و ديگرانی هم که در آنجا نظر ميدهند مزدور ايران هستند؟
    آيا منظور از ايجاد بحث خيالی پيشنهاد ايران به احمد شاه مسعود جهت تجزيه افغانستان و مخالفت احمد شاه با آن در صدد اشاعه يک چنين نظر مخالفی در بين تاجيک ها نيستيد تا به آنها اينگونه القاء کنيد که سرکرده مورد احترام شما با تجزيه مخالف بوده و در نتيجه شما هم با آن مخالف باشيد؟!
    قای مأمون اين مقاله و تحليل از چگونکی وضعيت شمال افغانستان بعد از تجزيه تنها حاصل فکر خود شما بوده و يا از جانب دوستانتان هم همياری هايی داشته ايد؟

    • بدبختانه من نیز به حیث یک شهروند افغانستانی کتاب رد پای فرعون را توسط آقای مامون یک کتابی خیالپردازانه یافته ام. این کتاب براساس شنیده گی ها ویاهم قصه های یک عده افراد پشتون تباریکه درشبکهء استخباراتی شاه مسعود بودند تحریر گردیده است وبدتر از همه اینکه نویسنده نیز صد درصد به ادعاهای توخالی گوینده گان این قصه ها موافق است.
      کتاب رد پای فرعون متاسفانه نتوانست بحیث یک سند محکمی که بتواند ادعاهای آقای مامون را ثابت کند دربین خواننده گان افغانستانی وایرانی راه باز کند.
      اما این حرف ها به این معنا نیست که شاه مسعود طرفدار تجزیه بوده است برعکس، نه شاه مسعود درتجزیه افغانستان درآنوقت نفع می برد ونه هم ایران. بناء هرآنچه که آقای مامون نوشته صرف میتواند جنبهء تبلیغاتی داشته باشد نه چیز دیگر.
      اصولا شاه مسعود وبقیه رهبران جهادی آنطوریکه بعضی از دوستان درسایت خاوران نیز اظهار کرده اند خصوصا حاج اخگر از کانادا اینها فاقد یک استراژی سیاسی بوده وحالا نیز طرح مشخصی برای بیرون رفتن ازمعضلات کنونی را ندارند.
      این نقطهء ضفف رهبران اسلامگرای جهادی چه پشتون وچه غیر پشتون باعث آن شده است که ناسینونالیستهای قومی از تبارهای پشتون، تاجیک وازبیک وهزاره اکنون وارد میدان گردند و با استفاده ازوسایل مدرن ارتباطی خصوصا انترنت به تبادل افکار پرداخته وطرح ارائه کنند.
      اما درجهت غیر پشتونها هنوز هم ناسیونالیستها قومی مانند لطیف پدرام وغیره به اندازهء پشتونها چون اسمعیل یون واحدی واشرف غنی وغیره از قوت لازم برخوردار نیستند.

  • آقای مأمون امید صحتمند باشید و از گزند روزگار بدور .

    نخست : شک نیست که با تجزیه ، روند دولت و حکومت داری به چالش های روبرو میشود که نه در شمال و نه در جنوب قابل پیش بینی نیست ونخواهد بود . شما تجارب تلخ حکومت مجاهدین را مانع رسیدن به یک حکومت مردم سالار در صورت تجزیه به شمال میدانید که حق شماست . بواقعیت اگر نگرشی به گذشته حکومت سیاه مجاهدین فی سبیل الله داشته باشیم ، نوشتۀ شما بمراتب کمتر و ناقص تر از اصل واقعیت هاست . شما بعد از بررسی نسبتأ کلی از دوره حکومت مجاهدین و نابسامانی های ناشی از آن ، الترناتیف دیگری را که جاگزین آن باشد ، بدید خواننده گان ندادید . چرا ؟

    دوم : طالبان افراطی و طالبان نیکتایی پوش هیچگونه مذاکره ، تفاهم و انعطافی را در که پیوند با مشارکت بین القومی در حکومت باشد ، نمی پذیرند که شما نیز بدان اشاراتی داشتید . تمام تیوریسن های طالبان به شمول روستار تره کی ، اسماعیل یون ، باری جهانی و و و تلاش دارند تا با تطبیق برنامه سقاوی نامه ، پایه گذاری یک دولت ملی افغانی ، همه جانبه و انحصار بی قید شرط ملت افغان را با به قدرت رسانیدن طالبان و حکمتیار نمایند . آیا شما با این تیوری اقلیت و اکثریت ، ملی و غیر ملی ، ازخود و بیگانه چقدر موافق بوده و سر انجام آنرا چگونه ارزیابی می کنید ؟

    سوم : از نظر شما نقطۀ پایانی مبارزه یا بهتر بگویم جنگ دادخواهی و خق طلبی سایر اقوام زیر ستم ، جنگ خوبتر است یا تسلیمی بی قید شرط به مردن ؟

    ما شهروندان مزارشریف هم تجربه حکومت جنبش و هم از طالبان را داریم . پنج سال تمام ما با جنرال دوستم ، جنرال مومن ، محقق و سید منصور نادری در شمال عملأ تجزیه را با نبود یک سیتم مدیریت دولت تجربه کرده ایم . در شمال تا زمانیکه ملک خان به توطئه طالبان در داخل سیتم حکومتداری جنبش مار آستین نشده بود هم مکتب و هم مدرسه ، هم دانشگاه بود هم دانشکده ، هم بیمارستان بود و هم شفاخانه . به فرموده امیر جان صبوری کسی در فکر یارش بود ، کسی دنبال کارش بود ، خماری را خمارش بود ، شکاری را شکارش بود ، کسی مستانه می میزد ، به بام خانه نی میزد ، کسی از بابت دنیا نمی ترسید نه ری میزد . امروز اگر قوت های خارجی بتوانند در نگهداری سیتم دولتی و حفظ امنیت شهروندان شمال مانند قوت سوم دست بکار شده و نگذارند انبار اسلحه و تغذیه بین قوتها جنگنده که شما به آن تأکید دارید چور و چپاول شود ، چی بهتر که نظام آینده اوغانستان یا فدرالی شود و یا اجبارأ تجزیه .

    چهارم و پایانی : آیا شما دانشمند گرانقدر و کاردان مسایل سیاسی گفته میتوانید که باشنده گان سرزمین ما چی وقت و در کجا در تعین سرنوشت حکومت و دولت خود رول داشته اند که امروز داشته باشند ؟ هرچی گفتند میشود و هرچی خواسته باشند عملی خواهد شد .

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

    مأمون عزیز ! اضافه ازدوصد و پنجاه سال است بر ما تحمیل میکنند و این یک واقعیتی است که حتی شما هم نمی توانید از آن انکار نمائید . ما مردم تحمیل پذیریم و هیچگاهی هم نتوانسته ایم از برکت زمام داران خاک فروش و معامله گر خود تا امروز ، خود سرنوشت ساز خود باشیم . همه مینویسند و حقا که راست و درست هم مینویسند ، رهبر میشوند و قوماندان میشوند ، ما را نوید میدهند ، به وحشت می اندازند ، با دشمنان شخصی و دینی خود به جنگ می برند و به صلح وا میدارند ، ولی همینکه بقدرت رسیدند همه را فراموش میکنند . میدانید چرا ؟ بلی بخاطریکه ما مسلمانیم و ویژه گی ما مسلمانان همین است که وقتی زورمند شدیم عشر و ذکاة از خواهر و مادر خود بگیریم . تا زمانیکه ملا و مولوی و آخند قافله سالار مبارزۀ ملت سازی و حکومت داری ما باشند چی پشتون و چی تاجک ، چی ازبک و چی هزاره هرگز روی خوشبختی ، آرامی و سعدات دنیوی نخواهیم دید .

  • tajziya tajziya

  • بدترین برداشت بدبینانه خواننده را به این قضاوت میرساند که آقای مامون این نوشته را درجواب طرح بانو فرشته حضرتی درسایت خاوران نگاشته وآنهم که از سر وروی آن روحیهء تسلیم طلبی وخفت ، جبن وخوابهای وحشتاک دوران جنگهای تنظیمی از سرو روی این نوشته می بارد وجه بسا که این احتمال وجود دارد که نویسندهء محترم به مشوره وپول یک تعداد عناصر قبیله گرای پشتون، از دفترکرزی مجبور گردیده باشد که چنین حرفها را بخورد مردم بدهد تا جوابی باشد دربرابر خانم فرشته حضرتی. اما از دید دیگر ، میتوان معتقد شد که نوشتهء حاضر، به خطرات احتمالی و وقوع حوادث ناگوار بعداز تجزیه اشارات بجا نموده است.
    اما من دید من راجع به تجزیه این است که اگر وقوع تجزیه توسط رهبران سنتی وبه قول آقای مامون توسط همین تیکه داران جنگی بوقوع بپیوندد به یقین که سرانجام آن جز ادامهء جنگ وخون ریزی ومسابقه برای تصاحب منابع پردرآمد چیزی درپی نخواهد داشت. همان چیزیکه آنرا هژمونیست برتری خواه پشتون هرروز نشخوار کرده اند وسالها چنین رجزخوانی ها را ما ازقلم آنان خوانده ایم وچه بسا که چنین حوادثی هم در دوران سقوط امیر حبیب الله کلکانی وهم درحکومت تنظیم های مجاهدین بوقوع پیوسته که حالا طعنه آنرا هرروز توسط تمامیت خواهان پشتون درسایتهای تول افغان لر وبر ودعوت وبینوا میخوانیم وخوانده ایم که گویا (لژکیو قومونو) قومهای خورد واقلیت درنبود حاکمیت تگ قومی پشتون بجان هم می افتند وبرسر تسلط بالای منابع پردرآمد وثروت ومعادن وغیره یکی دیگر خودرا خواهند خورد.
    اما اگر این تجزیه طلبی از راه های مدنی و تفاهم با یکدیگر صورت گیرد نه تنها اینکه ساحات شمال به این داعیه می پیوندند بلکه ساحات جنوب نیز به کشور جدید التاسیس می پیوندد.
    زمانیکه درحکومت کشور جدیدالتاسیس آزادی های مدنی وفرهنگی برسمیت شناخته شود واحترام به حقوق بشر و آزادیهای فردی واجتماعی من حیث یک اصل در دستور کار حکومت کشور جدید قرار گیرد هیچ پشتون بافهمی حاضر نخواهد شد که خودرا درافغانستان ولوی پشتونستان که دراثر اتحاد پشتونهای ساحات نوار مرزی دیورند به وجود خواهد آمد اسیر سازد.
    سنگ بنای کشور جدید نباید براساس فاشیزم قومی وزبانی نهاده شود این مفکوره یک مفکورهء قهقرائی وقرون وسطائی ااست. اگر ما خشت وسنگ بنای تجزیه را طوری که پاکستان ویوگوسلاویا گذاشتند بگذاریم بدون شک وقایع دلخراش زیادی بوقوع خواهد پیوست.
    سنگ بنا باید براساس حقوق شهروندی گذاشته شود. پشتونها حق زنده گی وحق ومشارکت درنظام آینده را درکشور جدید التاسیس دارند حق تکلم به زبان مادری شانرا باید داشته باشند وبالاخره نباید هیچ قومی احساس بیگانگی درکشور جدید التاسیس را کنند. هرپشتونی که ازشمال میخواهد به رضایت خود به جنوب برود باید تمام اسباب انتقال وامنیت وی تضمین شود.
    درکشور جدا شده از افغانستان کنونی باید تمام این موارد به نظر گرفته شود. زبان رسمی ودولتی ، سرود ملی، اسکناس ملی ودرمجموع حق شهروندی مردم قبلا درقانون اساسی مسجل ورعایت گردد.
    درکشور جدید التاسیس این اصل را باید درقانون اساسی تسجیل کرد که شکل نظام باید متمرکز نباشد. بولایاتی که ازنظر قومی یا مذهبی با دیگر ایالت ها تفاوت دارند باید حق مدنی آنها درقانون اساسی جدید مد نظر گرفته شود. قوانین داخلی در درون ایالت ها غرض تصویب بمرکز ارسال گردند وروابط مرکز با جمهویت های ایالتی طوری باشد که هیچ تبعیض وتمایز درآن متصور نباشد قوانین نافذه باید مرعی الاجرا باشد وقانون که درحکومت فدرال مرعی الاجرا است مورد احترام مرکز وسایر جمهویتها باشد ، یعنی اینکه رابطه میان ایالت ها ی حکومت کشور نو تاسیس شکل فدرالیزم را داشته باشد .

    آنگاه هیچ پشتونی بخاطر پشتون بودنش احساس خطر وبیگانگی نکند وهیچ هزاره وازبیکی بخاطر قواره اش مورد طعن ولعن قرار نگیرد.
    درمقابل کشور جدا شدهء پشتونستان یا افغانستان کاملا باید آزاد ومستقل باشد، بهرشکلیکه نظام حکومتی را تشکیل میدهد باید تشکیل بدهد وزبان رسمی وملی خودرا یعنی پشتو ، سرود ملی، بیرق ملی ، اسکناس ملی خودرا داشته باشد ودریک همزیستی مسالمت آمیز باکشور جدیدالتاسیس درصلح وصفا واحترام متقابل؛ عدم مداخله درامور داخلی یکدیگر و راه اندازی داد وستد تجارتی ومعاملات افتصادی برسر برد.
    خواست تجزیه طلبان نباید این باشد که یک قومی را ازصفحهء روزگار محو کنیم امروز دریوگوسلاویای سابق درتمام جمهوریت های بیرون آمده ازخرابه های یوگوسلاویا اقوام صرب، بوسنی، کرواتی، والبانی درجمهوریتهای تازه تاسیس شده زنده گی دارند وامنیت شان توسط حکومتها ودولتها تضمین شده است. پاکسازی قومی جرم وجنایت علیه بشریت میباشد.
    آرمان تجزیه طلبان این است که نام افغانستان درقدم اول هویت ملی اقوام بومی این کشوررا تازتاب نمی دهد، پشتونیزه ساختن ادارات دولتی به بهانه اکثریت بودن واقلیت بودن، سبب شده است که باید تجزیه طلبی ابتدا به شعار وسپس به یک برنامهء مدون تبدیل گردد
    درافغاستان کنونی هم پشتون احساس محرومیت دارد وهم غیر پشتون. باید برای ختم این غایله بصورت مسالمت آمیز درزیر سایهء قوانین بین الدول وجامعهء جهانی باید هم پشتونها به حقوق خویش نایل گردند وهم غیر پشتونها.

    • سلام به همه .

      کاملا درست است این مامون خان در زمان حاکمیت اول استاد ربانی تمام مصارف دفتر ودیوان یا همه مسایل نشریه اش را از استاد حصول میکرد یعنی از نرمی و گرمی استاد و شورا نظار در راه اهداف خود استفاده زیرکانه و اعظمی مینمود...

      در تمام نبشته هایش از افوهات و اوازه های سر چوک وتخیلات خود اش استفاده کرده است نموده اند .

      در بخش های استخباراتی داستانش به شکل خنده اور فرد اکس یا وای.... را استفاده نموده اند در حالیکه چنین مسایل در حکومت مجاهدین کاملا رعایت نمیشد سیا سر ها و اطفال خوردسال دوستان جهادی در خیر خانه شمالی و چار اسیاب و محلات اصلی شان ... کاملا واقف بودنند که کی ریس فلان ریاست و بخش کاری اش چیست یا واضع تر بگویم محرمیت یک فیصد هم رعایت نمی شد چه رسد به کود و اسم مستعار همکار ...... گاهی از خواندان چنین ادعا ها مامون خان از شرمندگی رویم سرخ میشود چونکه استخبارات ضعیف و نحیف و کاملا از هم پاشیده را همردیف سی آی ای و گاجی بی قرار دادن کار هر دانا و نادانی نیست اینرا باید از شهکار های جناب شان بحساب اورد ...

      افراد چون او خوب بلد اند که چه زمانی چون ماش بلولند دیروز از ساده گی وخوشباوری استاد ربانی سو استفاده میکرد امروز بخاطر بلند اوازه شدن و لب نانی از گروه اوغان ملت و نیونازیست های اوغانی .....

      حال مامون خان در قطار کار پوه قرار گرفته است !!باید چیزی های بگوید وبنویسد !! اخر حق دارد که حاکم صادر نمایند !! یا همیش تاکید داشته باشند که نظر ودیدگاه اش کاملا درست است !

      دیروز نان خوردن را نداشت امروز صاحب قصر دفتر و دیوان از برکت کی ؟ از برکت دماغ وزبان گوشتی نرمش.

      موقف ,جاه و جلال امروزه !! در این اوخر عمر فلان اش را "به لو" و بمانند راکت استنگر بر سر شانه گذاشته است .

  • سلام آقای مامون خداکندکه داری صحت بوده باشید.وباصحتمندی کامل این مقاله رانوشته باشید من باطرزدیدشماموافق نیستم اگرشماازجنگهای تنظمی دهه نوددرهراسیدپس خدمتان عرض کنم که اقوام غیرپشتون درطول تاریخ درکنارهم برادروارزندگی کرده انداین که نمیشودبگویم بازهم همان جنگهای تنظمی آغازخواهدشدوحالت مابدترازامروزشود.ولی این راهم نمیتوانیم بپذیریم که باپشتونهادرزیریک سقف برادروارزندگی کنیم پشتونهاامروزچنان درعقده وکینه توزی بااقوام غیرپشتون هستندکه حتاحرف زدن زبان فارسی برایشان مثل زهرمارشده مه دریکی ازشهرهای انگلیس زندگی میکنم متاسفانه بگویم که پشتونهایک تصمیم گرفته هراوغانستانیکه به زبان فارسی حرف بزنه بایدزبانش راببریم پس بگوچطورمیتوانیم بااین ددمنشان زندگی کنیم شایدتوبه خاطرچند تکه کاغذوجدان خودرافروخته باشی ورنه چنین چیزی نمینوشتی دلم ازتوسردشد..

  • آقای مامون نگران نباشید. تجزیه بهترین راه حل است. نسل جدید هزاره، تاجیک و اوزبک با هم هیچگونه مشکلی نداشته و اگر رقابتی باشد، در فضای دیموکراتیک با یکدیگر رقابت می کنند. عمر ربانی، دوستم، محقق، قانونی و....آن اندازه نیست که مانع از مطالبات برحق ما شوند.

  • من نمیدانم این آقای مامون چرا اصرار دارد ثابت کند ایران می خواست افغانستان را تجزیه کند به کمک هزاره ها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ورهبر تاجیک ها یعنی بزک کابل مسعود با ان مخالفت کرد؟این از آن افسانه های خنده دار است که هیچ توجیه عاقلانه یی برای ان نمی توان یافت.من نمی دانم از کجا شروع کنم.ایرانی ها اگر در افغانستان از یک قوم ویا اقوامی نفرت داشته باشند هزاره ها در ردیف اول واوزبیک ها وپشتون ها در مراحل بعدی قرار خواهند گرفت.امروز استراتزی اصلی فاشیست های شکست خورده ایرانی در افغانستان بقدرت رسانیدن اقوام به اصطلاح اریایی است که تاجیک ها مورد نظر اصلی ایرانی ها استند.وایرانی ها در این بیست سال اخیر با تمام قوا تلاش کردند تا تاجیک ها دست بالا را بر اقوام دیگر پیداکنند.این که این سگ فاشیست ها شکست خورده اند در راه به ثمر رسانیدن این هدف به معنای این نیست که از این هدف دست برداشته اند.این که ایرانی ها حتی گرفتن یک فاتحه را از سوی مردم عادی هزاره بعد از شهادت شهید مزاری نمی دادند،نشاندهنده تنفر عمیق ایرانی ها از هزاره ها وشهید مزاری را نشان می دهد.وحتی در سقوط مزار شریف نیز ایرانی ها دست داشتند چون در آنزمان هزاره ها رفته رفته دست بالا را در بین اقوام غیر پشتون در شمال ومرکز کسب می کردند واین مورد نظر وخوش امد این فاشیست ها نبود.چون طبق بر نامه وخواست ایرانی ها باید تاجیک ها دست بالا را کسب می کردند نه هزاره ها ویا اوزبیک ها!!!حتی در دوران مبارزه بر ضد طالب ها تمام کوشش فاشیست های ایرانی این بود که تمام تبلیغات را به نفع مسعود وربانی وتاجیک ها بکنند وجنگ ها ومقاومتها وپیروزی ها را بنام تاجیک ها ثبت کنند وهزاره ها ورهبران واحزاب شان بکلی از صحنه غایب بودند واز طرف رسانه های مربوط به ایرانی ها ومزدورانشان در داخل افغانستان بکلی بایکوت خبری ورسانه یی شده بودند.ایرانی ها از بقورت رسیدن هزاره ها همانقدر ترس دارند که از بقدرت رسیدن پشتون ها چون این دو قوم را دشمنان تاریخی خود می دانند.همکاری در کشتن وبه شهادت رساندن رهبر اسطوره یی ومقاوم وتسلیم ناپذیر هزاره ها نشان می دهد که این فاشیست ها چقدر از هزاره ها نفرت دارند.وحتی تا پانزده سال بعد از شهادت شهید مزاری نیز گرفتن نام ایشان در ایران یک جرم محسوب می شد در حالی که برای مسعود چه فیلم هایی که نساخت وچه کتاب هایی که ننوشت وچه افسانه هایی که نبافت.ولی اخیراً که سیاست اش تغیر کرده چون میبیند که ضدیت با مزاری ضدیت با قوم قدرتمند وجنگجوی ده ملیونی ورو به رشد هزاره است واین در دراز مدت به نفع اش نیست.به همین خاطر مزورانه اخیراً از طرف ایرانی ویژه نامه هایی برای یاد بود شهید مزاری چاپ کرده اند.
    ولی در رابطه با تجزیه افغانستان ایرانی ها بشدت از تجزیه افغانستان ترس دارند وهیچ وقت خواستار ان نبوده اند واکنون نیز نیستند.چون همانطور که مامون نیز گفته این خود اغازی برای تجزیه ایران خواهد بود که اقوام نیرومندی چون عرب ها بلوچ ها کرد ها وتورک های اذری که نیمی از جمعیت ایران را تشکیل می دهند همه خواستار جدا شدن از ایران استند وتجزیه افغانستان این خواسته را تسریع خواهد کرد.
    حتی در کنفرانس بن نیز ایرانی ها با امریکایی ها همکاری کردند وبر تاجیک ها که رهبری وسکان اصلی را در کنفرانس بن بدست داشتند فشار اوردند تا با امریکایی ها به توافق برسند.وحتی به مشوره ایرانی از حضور چهره های قدرتمندتر هزاره ها در کنفرانس بن جلو گیری کرده بودند با کار شکنیهای مختلف.
    اقای مامون این ادعای شما که ایران طرفدار تجزیه افغانستان بوده یک ادعای ابلهانه ودور از واقعیت است که هدف هایی را تعقیب می کند .ولی من بشما قول می دهم که این ادعا ها شما را به هدف تان نخواهد رساند.

  • جناب مامون

    فکر کنم در این اواخر به مالیخولیا دچار شده ای که این چنین هزیان می گوتی .

  • اقای مامون فکر کنم بسیار از هزاره ها و ازبک ها خوف داری مانند پشتون ها. آنها که مفت خوری شان را از دست میدهند، اگر این کشور غمزده تجزیه شود، که انشاالاه خواهد شد. شما چرا پریشان میباشید؟ بنظرم در بدل نوشته های سناریو تجزیه، مانند داستان فلم هندی خوب پول از افغان ملتی ها گرفتی.
    نگران نباش در صورت تجزیه هیچ اتفاق که شما نوشته اید نخواهد افتاد. نسل قوم محروم آنقدر پختگی دارد.

  • رسم و رو ازادى را بيشه نبايد كرد
    يا انكه ز سر بازى انديشه نبايد كرد
    ما مون عزيز...ما كر زسر بريده ميترسيديم ...هر كه ميداند كه دلده شور است.
    برادر عزيز واقعا ميتواند كه از بيشبينى شما كرده صد درجه هم خرابتر شود,ولى بعد ازان يك خرابى, خوبى و ارامى خواهد بود.بدين منوال تا جهان است ما در عزاب و جهل قبيله بسوزيم.اين هم زندكى نيست ازين زندكى كرده مرك بهتراست.ببين 30 قريه درهمين جندروز,بيناموسى جورو تاراج مال و ال مردوم.حق را كسى نميدهد انرا بزور سر نيزه بايد ستاند.
    از حادثه ترسند به خود كاخ نشينان
    ماخانه بدوشيم,زسيلاب نترسيم
    بى انهم ما خو تباه و برباد شده ايم بكزار كه يك طرفه شود.بشتونها به مفت خود خورده راهى هستند.
    بكزار كه بشتونوالى خودرا بين خود بكنند.
    اين كشور امروز تجزيه است ,اكر بشتون نباشى كارت نميشود.تورا در هيج جايي راه نميدهند.يك هزاره را عقب يك كارى بفرست ببين كه جطور بعد عقب همان كا يك بشتون را بفرست خودت يك تحقيق كو,بيش وجدان خودت بعد ببين.ببين كرزى مريض است كه جرا هزاره راى برده.جرا بشتون اكثريت نيست.ما خو شرم داريم ولى قبيله مزخرف كش ميكند كشمكش ميكند يك قدم عقب نمبرود ببين كرزى به قيمت تباهى كشور حاضر است جند بشتون سك صفت را در بارلمان بياورد حتى قانون اساى را زير با كرد.از قانون سفسته جور كرد اينست وحدت ملى كا به خيانت ملى تبديل ميشود.اينها خيانت كنند, تقلب كنند, اقوام غير بشتون را يكه يكه بكشند,ما دست زير الاشه بنشينيم.در همين زنكى كوتاه ما وشما ,داود ديوانه ,بعد خلقى ها جقدر كشتند؟ حكمتيار تايكنفر خط خوان را بنام معلم از تا جيك اوزبيك هزاره راديد , كشت. بعد طالب با كستانى بشتون امد تا جيك اوزبيك و هزاره را كشت و هم شيعه كفته هم كشت.كشور مزخرف عربستان هم در عقبش كفت بكش هم بول برايش داد.اين همه جنايات قوم بشتون است راستى خدا.امروز راههاى صلح اميز ديكرى هم موجود است كه ما همه بكوييم كه ما با بشتونها نميخواهيم زيرا انها قاون را نميبزيرند,انها تنها بشتونوالى را ميبزيرند كه براى ما جور نميايد.از سازمان ملل تقاضاشود كه يك برسى كنند.ما از هم راه هاى صلح اميز بيش برويم بهد هرجه كه شد شد.

    • محترمه نجیبه بینا سلام!
      دید من راجع به تجزیه درافغانستان این است که :
      اگر واقعا بصورت جدی تجزیهء افغانستان را کسانی که میخواهند عملی شود باید احزاب وگروه های سیاسی برمبنای تجزیه طلبی تاسیس گردد وشعار تجزیه طلبی را رسما وعلنا راه اندازی کنند. تجزیه طلبی نباید دشمنی باقوم خاص باشد. پشتونهایکه خواهان ادامهء زنده گی درکشور جدید میباشند باید به خواست شان توجه شود به حیث شهروندان متساوی الحقوق حقوق مدنی شان تضمین گردد اما به قوانین ونظام آینده دیدهء کشور جدید احترام گذاشته وراه های رسیدن به قدرت را ازطریق کودتا، ماجرا جوئی ها وایجاد فتنه ونفاق بین این قوم وآن قوم تحت نام اقلیت واکثریت را مردود بدانند.
      در دنیای امروز هیچ چیز به زور وجبر بالای کسی قبولانده نمیشود، امروز ایجاد یک کشور مستقل افغانستان باهویت افغانی(پشتونی) نیز یک ضرورت تاریخی است.
      نویسنده گان پشتون درسایتهای پشتو، تاکید شان براین است که هویت ملی پشتونها درکشورفعلی مورد تمسخر واستهزا قرار گرفته است، شعار وحدت ویکپارچگی اقوام پشتون وغیر پشتون یک شعار فریبنده وکاذب ودرعین حال غیرعملی است.
      حالا پشتونها ازخود این سوال را میکنند درصورتیکه زبان من با زبان فارسی فرق دارد چرا باید کشوری که بنام من تاکنون درنقشهء جهانی وجود داشته زبان وهویت ملی را تمثیل نمی کند برعکس این کشور روز به روز درکام کشورهای فارسی زبان فرو میرود.

      ازنظر پشتونها افغانستان هرگز کشور فارسی زبان نیست، نفرت پشتونها از ایران وفارسی، درظاهر امر دلایل تاریخی دارد که گویا درعصر صفویه، میرویس خان هوتکی توانست با یک چال ونیرنگ گورگین را دریک مهمانی نشه نموده وسپس اورا بکشد وبعد سراسر قلمرو خراسان را ازتسلط صفویها بیرون آورند. ازنظر پشتونها ایران اکنون تهاجم فرهنگی گسترده را علیه پشتو وپشتونها همین اکنون آغاز کرده است. پشتونها احساس میکنند درخانهء خودشان مورد حملهء فرهنگی قرار گرفته اند.
      پشتونها به طرف واصف باختری، پدرام ، پرتو نادری، سیدمخدوم رهین، ورهنورد زریاب ، تلویزیونهای طلوع وآریانا بحیث عمال بیگانه دشمنانی که برعلیه پشتو وزبان پشتو قرار گرفته اند می بینند.
      ترویج واژه دانشگاه وپوهنتون نماد عمیق این ازهم گسیختگی فرهنگی را نمایان ساخته است.
      پشتونها اکنون زبان خویش را معروض به تهدیدات جدی ازجانب ایران میدانند وهرکه درپی سچه سازی زبان فارسی است اورا آنها خائن ملی ، مزدور ایران، وبیگانه پرست میدانند.
      پشتونها ازخویش این پرسش را میکند که چرا باید فارسی زبانها وترکها به زبان پشتو حرف نزنند. اگر این کشور افغانستان است وزبان افغانی پشتو است چرا باید زبان پشتو زبان ارگ نباشد.
      آقای وسیم سجاد یکی ازنویسنده گان پشتون درسایت دعوت می نویسد:
      خدا سایهء طالبان را ازسر ما پشتونها کم نکند. زیرا ازبرکت همین طالبها بود که عربها، چچینی ها، ازبکستانی ها، وغیره گروه های تندرو والقاعده همه پشتو را یاد گرفتند واکنون درزندان گوانتانامو زبان پشتو بحیث یک زبان رابط میان عرب وعجم تبدیل شده است همهء این ها ازبرکت خون پاک طالبان کرام است وخداوند هرروز به قوت آنها بیفزاید"
      آقای اریوزی که بعضی ها یا احتمالا خودش بعضی مقالات خویش را درسایت کابل پرس? هم منتشر کرده همین پرسش را مطرح کرده که چرا افغانستان براساس زبان پشتو ایجاد نشده است.
      برای پشتونها زبان فارسی زبان بیگانه وزبان دشمن است. بناء کسانیکه خواهان حفظ یکپارچگی افغانستان اند خصوصا آقای مامون جواب ارائه بدارند که چگونه میشود با این طرز تفکر که هرروز درحال قوام گرفتن است همزیستی مسالمت آمیز را تجویز کرد باکدام منطق؟
      تلویزیون مشترک فارسی زبانها که قرار است درین اواخر درتاجکستان افتتاح گردد، پشتونها درمقابل آن تلویزیون (لوی پشتانه) یا لوی افغانستان را طراحی کرده اند که شاید عنقریب به فعالیت خویش آغاز کند. اینها وصدها مثال دیگر حاکی ازآن است که موعظه ونصیحت ویا بچه ترسانک های ازنوع مامون جلو جدائی وانفصال آینده را هرگز گرفته نمی تواند. پشتونها خود طرفدار جدائی اند ولی بحث برسر کابل و ولایاتی ااست که درآن پشتونها سکونت دارند وچشم پوشی ازآنها برای شان اندک مشکل است. هوای یکجا شدن پشتونهای (لر وبر) نه خواب است ونه هم خیال. بلکه یک استراتیژی سیاسی وطراحی شده ازطرف ناسیونالیستهای پشتون میباشد.
      بناء برای غیر پشتونها، لازم است که نه بازور وتزویر وایجاد شور وشر ودشنام وترویج دشمنی های قومی بلکه بصورت مسالمت آمیز بدون اینکه حقوق مدنی پشتونها ضایع شود باید بصورت رسمی وشفاف از راه های قانونی درراه تاسیس کشور جدید شان براساس فدرالیزم گام بردارند.
      این انفصال وتجزیه طلبی نه براساس قومیت وزبان بلکه براساس اعادهء حقوق شهروندی بمیان آید. بدون شک که زبان رسمی درکشور جدید زبان فارسی است. زیرا ازبیکها وترکمنها درطول تاریخ با زبان فارسی کدام تضاد عمیق نداشته اند. هزاره ها نیز باوجود تفاوت مذهبی ازنظر زبان با تاجیک ها مشکل ندارند. این کار بی مصرف است ازاینکه سالها دریک خریطهء سربسته بنام افغانستان تمام افوام یکی دیگر خودرا بخورند وراه بیرون رفت وجود نداشته باشد نه پشتون به حق خودش قانع باشد نه ازبیک ونه هم هزاره وتاجیک.
      بناء راه های رسیدن به این هدف را نباید ازطریق طی نمودن جاده های نظامیگری وتصفیه های نژادی وکوچ های اجباری انتخاب کرد ونه هم اولین سنگ بنای آنرا براساس نفرت قومی گذاشت، برعکس پشتونها را باید قانع ساخت که ایجاد یک کشورپشتونی حق طبیعی شماست ولی اقوام دیگر وفرهنگهای دیگری که تاکنون صدای خویش را بلند نکرده بودند نیز حق دارند که براساس هویت های تاریخی شان کشورخویش را داشته باشند. هردو کشور برپنج اصل همسایه داری نیک باید التزام داشته باشند.
      درغیر آن بصورت تدریجی درین خریطهء سربسته ومهر ولاک همه هلاک میشوند وهیچ کسی نفعی ازوضعیت کنونی نمی برد
      پرویز بهمن
      برای خواندن مطالب پشتو لطفا سری به لنینکهای ذیل بزنید:

      http://www.benawa.com/fullstor...

      http://www.benawa.com/kandahar...

  • سایت بینوا که مدعی آوردن اصلاحات اجتماعی درجامعهء قبیلوی پشتون ومتعهد به عدم نشر مطالب قوم گرایانه افراطی درسرخط برنامه های کاری اش میباشد امروز درتازه ترین نشرات خویش نامه ای به زبان پشتو به قلم ش صمدی منتشرنموده که اکنون به ترجمهء قسمت های مهم وعمده این نامه می پردازیم تا نشان دهیم که پشتونها قبل ازاقوام دیگر درین کشور احساس محرومیت دارند.

    آقای صمدی ازخودش می پرسد که آیا ما پشتونها انسان نیستیم که ازحق وحقوق طبیعی خویش دفاع کنیم چرا درکابل تمام پشتونها ازحرف زدن به زبان پشتو ننگ دارند وزبان بیگانه بالای آنها تحمیل گردیده است وتاچه وقت این وضعیت ادامه میابد؟
    چرا پشتون بخاطر حق خواهی اش باید متهم به فاشیزم زبانی شود، وبه بهانه های مختلف به زندان افگنده شود بالاخره تاکی؟ چرا باید پشتونهای پشتونخوا زبان اردو وپشتونهای افغانستان زبان فارسی را یاد بگیرند وبه آن افتخار کنند؟"
    تمام این پرسشها، این را می رساند که پشتونها هرقدر به سواد وتعلیم وزبان وکامپیوتر آشنا می شوند به همان اندازه دربرابر زبانهای دیگر درافغانستان وپاکستان احساس بیگانگی میکنند. این مطلب را دریکی ازبرنامهء های فارسی بی بی سی بنام پرکار آقای کریمی ازمهمانان برنامه هریک محیب الرحمن رحیمی واستاد روستار تره کی پرسید ولی جواب قناعت بخش ازهیچ طرفی نشنید. آن اینکه چرا تعصب زبانی میان لایه های پائینی جامعه یعنی توده ها مربوط ملیتهای مختلف وجود ندارد؟ این روشنفکران وتحصیل کرده های پشتون وغیر پشتون اند که به تعصب زبانی دامن میزنند. درحالیکه جواب واقعی این است که زبان پشتو بعداز ایجاد پشتو تولنه به قاعده سازی رسم الخط مبادرت ورزید که تا اکنون هم توافق نظر راجع به قواعد وضع شده میان اهل خبرهء زبان پشتو وجود ندارد ، قبل از درخشش پنج ستارهء درخشان ادبی در زبان پشتو چون : حبیبی ، الفت ، بینوا، خادم ، رشتین ، چنین تعصبات زبانی دربین پشتونها وجود نداشت زیرا هیچ کتاب ومواد درسی به زبان پشتو وجود نداشت بناء پشتونها ضرورت این را احساس میکرند تا به زبان فارسی تعلیم وکتابت نمایند اما حالا هرروزیکه بر باسواد شدن هرپشتون میگذرد به همان اندازه ضرورت تعلیم وآموزش به زبان پشتو شدت کسب میکند وحفظ زبان شانرا مانند ناموس شان گرامی میدارند واز خدا میخواهند که بی پشتو آنهارا نمیراند نمونه اش ترجمهء مقاله آقای فضل الله رشتین توسط این قلم است که درسایتهای خاوران وتاجیک میدیا نشر شده است .

    ازنظر حقوق انسانی نیز نمیتوان چنین حقی را از آنها گرفت. لطفا این نامه را به دقت بخوانید:

    عزتمندو خوېندو او ورونو ته سلام!

    زه ېوه هيله لرم چی ټولوپــښتـنو خوېندو او ورونو ته یی وړاندی کړم او ېوه پوښتنه ورسره هم لرم چی ولی مونږ تر اوسه نه ېو پوه شوي او په خپله ژبه شرمېږو او د بل په ژبه وياړ کوو؟.خدای بښلې محمدګل خان مومند وايي چی د بلې ژبی زدکړه ېو کمال دی خودخپلې ژبی هېرول ( له ېاده اېستل) ډېره بی کمالي ده،نو ولی داسی وشي چی د ېو پښتون مور او پلار نه پېدا ماشوم په خپله ژبه پوې نشي؟ د اولاد زده کړه خو د مور او پلارپه لاس کی وي نو هر څه چی مور او پلار کوي ماشوم یی زده کوي،که ېو مور ېا پلار په خپله ژبه کی د نورو ژبو لغات کاروي نو ماشوم هم هغه زده کوي.د نورو ژبو حساب په کابل کی ډېر پښتانه په فاړسو کوي او په پښتونخوا کی په اوردو،ولی زمونږ په ژبه کی حساب نشته چی تاسو راته پنجاوسه او پنجاوچهار ېا چاليس او پچهاس وایی تاسو په دی ښه نښکاري،تاسو نورو ته خپل ځان کم راولي او دا د ځان او خپل د ژبی سپکاوي دی.نو ځما هيله داده چی مونږ باېد داسی شېانو ته فکر وکړو اوخپل اولاد ته ښه لارښوونه وکړو او لګ تر لګه خپله ژبه په پوره توږه ورزده کړو،چی داد زرهاو کلونو ميراث خپل لمسېان ته پرېږدو.تاسو وګوري چی په دی هېواد کی زمونږ اکثرېت دی اوافغانستاند پښتنو اصلي ټاټوبی دی او تل پری پښتانه قرباني شوي دي،خپل په وينو یی ساتلې دی نو ولی په کابل او ډېرو نورو وېلاېاتو کی په پښتو زده کړی نشته په پښتونخواکی ټول زده کړی په اوردو دي،په دفتر کی پښتو څوک نه کوي،د افغانستان سفارت په لندن کی ېو ډېر د اب سړی په دی ووهل شو او سفارت نه واېستل شو چی هغه په پښتو خبری کول غوښتل او د هغه ګناه دا وه چی په فاړسي نپوهېده.که هر ځای کی مونږ د خپلی ژبی حق خبره وکړونو راته سم د واره فاشيست نوم کېږدي . ترهګر پښتانه دي فاشيستان پښتانه دي او که ېوه خبره دی وکړه نو وايي چی دا خو القاعده ولا دی،بنديخانی د بیګناه پښتنو نه ډکی دي،هره ورځ ډېر پښتانه په ېو نوم او بل نوم وجل کېږي،مالونه یی لوټيږي ځمکی او کورونه یی په زور نېول کېږي او په ټوله نړي کی یی څوک پوښتنه هم نکوي چی ولی؟ دا ټول کارونه هغه خلک کوي چی دانساني حقوق ناری وهي ، نو ولی ېو پښتون انسان ندی او انساني حق نلري چی ورځ په ورځ تبا کېږي.نو نور خدای ته وګوري او راويښ شي، خپل اولاد ته علم زده کړي ،زياړ زحمت ورسره وباسي چی سبا دا وران کورافغانستان دوي اباد کړي. نور غوږونه کاڼه مه نېسي، سترګی مو خلاسی کړي نور خوبونه بس دي =الله تــــه وزېــږوې بــــېا داسی يـو ځـــــــــوان -چی وي مېن په خـپل وطن ا و په خـپل قام -چی ژوند يی ټـول وي وربښلی خپل مېلت ته -الله ته وزېږوې بېا ېو احمدشاه او ملنګ جان
    په درناوي

    http://www.benawa.com/kandahar...

    • بهتر است اینها سرزمین پختونستان خود را داشته باشند و ما سرزمین خود را بسازیم. بهره مندی از آموزش و تربیه به زبان مادری حق برادران پختون است ولیکن نباید برای براوردن این حق حق دیگران را ضایع سازند. من از برادران و خواهران پختون می خواهم به فکر ساختن کشور مستقل خود باشید و ما مردم نیز به دور از حملات انتحاری و خودکامگی پختونها کشور خود را آباد کنیم.

    • بهمن غزیز سلام ! امید به سلامت باشید . من حقیر گاه گاهی مقالات و نوشته های نویسنده گان پشتون را میخوانم . گرچی صد در صد معنی آنرا نمی گیرم ولی تا حدودی میتوانم از محتوای آن برداشت هایی داشته باشم . میدانید اگر نوشته های نویسنده گان پشتون را از نگاه واژه و ترکیب کلمات مقایسه نمائید در می یابید که یک واژه را دو نویسنده به اشکال مختلف نوشته اند مثلأ : لارښوونه - لارښودنه ، پوره توږه - پوره توگه ، وېلاېاتو - ولایتونو یا ولایاتو ، مېلت - ملت و غیره و غیره . تا هنوز نویسنده گان پشتون ما نتوانسته اند یک وجهه مشترک و سیتم یگانه نوشتاری را در بین خویش مروج ساخته آنرا تحکیم بخشند ، چی رسد به اینکه شکل درست نویسی زبان پشتو را به نو آموزان بیآموزانند .

      یگان مقاله و شعر بزبان پشتو با واژه های نو پیدا شده آنقدر پیچیده و مغلق نوشته و سروده شده که حتی نویسنده و شاعر پشتون از شناخت و معنی واژه های آن طرفه میرود ، چی رسد به معنی جمله و بیت سروده شده . این مشکل زبان پشتو تا حل میشود صد ها سال در کار خواهد بود . گناه ما نیست که کودک نوزاد پشتونها نمیتواند در مسابقه دوش و بایسکل دوانی اشتراک نماید که دیگران برایش چک چک نمایند .

    • مزاری عزیز سلام مرا نیز متقابلا پذیرا شوید!
      آنچه که شما نوشته اید کاملا دقیق است، چند سال قبل درکشور دنمارک محفلی به ارتباط تجلیل ازیک هنرمند وشاعر پشتون بنام ملنگ جان برگزار گردید.
      ازجمله کسانیکه درآن محفل حضور بهم رسانید بود، یکی هم آقای مجاور احمد زیار بود که دررشتهء زبان شناسی ازکشور سویس دکتورا دارد.
      آقای زیار درآن محفل که بعدا به خشونت وغالمغال وآزرده گی دکتور زیار انجامید، اظهار داشت که ملنگ جان پشتون نبود، آنچه که وی بنام شعر سرائیده است نه شعر است نه هم نثر ونه هم معیار های شعری دارد. ازهمین جا غالمغال وافغانوالی یعنی شور وافغان شروع شده ومحفل برهم خورد. فردی ازحاضرین ازجا برخاست وخطاب به زیار گفت : آیا ملنگ جان پشتون نبود یا خودت پشتون نیستی؟
      ااگر خودت دعوای پشتونوالی داری پس شما او حاضرین دست تان را بالا کنیید که کی مقالات دکترصاحب زیار را خوانده وفهمیده است که وی چه نوشته است؟
      درین جا خشم آقای زیار به اوجش رسید وگفت که من اگر خبر می بودم که درین محفل اینچنین جاهلان بی ادب آمده اند هرگز پای خودرا نمیماندم ومحفل برهم خورد.
      برداشت شخصی من ازجریان مقاله های تند کلامی این شد که پشتونها نیز به همین مشکل مواجه اند. نویسنده گان پشتون خصوصا دکتور معصوم هوتک همه به این معتقد اند که زبان گفتاری با زبان نوشتاری درپشتو هم ازنظر سلاست وروانی وهم از نظر علمی هیچ قابل مقایسه نیست. هرکس که خواسته است اصالت پشتون بودن خودرا ثابت کند از دل ودماغ خود به واژه سازی های من درآوردی رو آورده است وچند کلمهء را اختراع کرده و آنرا نوشته است . واژه سازی از مصیبت های همه گیر پشتونهاست که خودشان نیز نمیتوانند جلو آنرا بگیرند
      هرمنطقه ایکه نام یک شی را میتواند نامگزاری کند مانند ژغ دبلی وپولنتون یعنی تشناب ، پنستز، ختیز، لویدیز وغیره که برای خود پشتونها سخت نفرت بار است.

      لطیف بابی یکی ازشاگردان دکتور زیار درامریکا یک رساله ای دارد بنام واژه های اصیل پشتو، خدا نشان تان ندهد که وی چه کلمات من درآوردی را از دل وشکبمبهء خویش بیرون داده است، چهار هزار لغت را تنها لطیف بابی اختراع کرده است. بهمین ترتیب گوهررحمان گوهر پشاوری وغیره اما دکتور زیار میگوید که هیچ کدام آنها به اندازهء خودش نمی فهمند. وتمام آن واژه هارا خط بطلان کشیده است.
      اما همه دریک غیرت کاذذب گیرمانده اند. زیرا درگوشهای شان حبیبی زمزمه کرده که : زبانت پشتو است واین میشود ناموس تو بناء حالا برای پشتونها مسئلهء زبان مسئله ناموسی شده است.

    • بهمن عزیز با شما کاملأ موافقم . یک شوخی میکنم ، شما که نام خدا پشتوی قوی دارید و هیچگاهی خلاص نمی شود شاید بهتر و خوبتر این تنافضات و دوپهلویی های زبان پشتو و نویسنده گان پشتون را درک کرده باشید . چندی قبل در محفلی یک دوست پشتو زبان ما شعری را زمزمه کرد که بسیار جالب بود مانند شعر باری جهانی . اتفاقأ قلم و کاغذی پیشم بود و گاهی سخنان سخنرانان و سروده های دوستان شاعر خود را یاد داشت و بیرون نویس می نمودم . در میان قطعات شعری دوست شاعر ما با واژه های چون زالوگي ، منزولتیا ، ژلونتوپ ، غژوازي یا غگوازي برخوردم و یادداشت نمودم .

      در پایان محفل نزد ایشان رفتم و با کمال احترام پرسیدم . ببخشید منکه آنقدر پشتو نمی دانم معنی همین چند واژۀ را که در شعر تان گنجانیده اید ندانستم ، امکان دارد مرا رهنمایی کنید ؟ ایشان بعد اینکه ورق پاره شعر خود را از بغل جیب کشیدند با تطبیق دادن واژه های بیرون نویس شده توسط من حقیر و نوشته های خود شان ، با کمال آرامی و بسیار جالب چنین رفع مشکل نمودند : ولا ای خو شعر اس ، نو هر چیزیکه ده قالبش جور آمد ده زبان پشتو اجازه اس که تغیر داده شوه .

      باز پرسیدم : ببخشید ، این کلمات از مصدر کدام واژه های فعلی ، صفتی و یا قیدی زبان پشتو کشیده شده و تغیر داده شده است ؟ دید گذاشتنی اش نیستم ، گفت : ولا همی شعر مره استاد .... خان ( این استاد شعررا من نمی شناختم ) اصلاح نموده بودن ، پکر میکنم همونا ای تغیراره آورده باشن !!! مه از پیش شان پرسان میکنم و باز بریت خاد گفتوم !

      نتیجه : این شاعر ما که با چی تمطراق و بزرگ نمایی در پیشگاه محفل می نشست و همه سر احترام و تعظیم برایش خم می نمودند ، معنی و مصدر واژه های شعر سروده شده خودش را نمی دانست چی رسد از دیگران را !!

      شخصآ به شخصیت و مقام دانشمندی استاد مجاور احمد زیار احترام دارم و آرزو دارم روزی تمام دانشمندان ، نویسنده گان و شاعران معاصر اوغانستانی ما چون ایشان نظر بدهند ، باندیشند و مبارزه کنند . ایشان متعلق به قوم پشتون نبوده و افتخار شخصیت شان مربوط همۀ اوغانستانی های معاصر است .

    • مزاری برقـــه پوش !!!)
      مصيبت برتر از معصيت اســــــــــت !!
      پارسای را ديدن برکنار در يا که زخم دندان پلنگ بر تن داشت و به هيچ دارو به نه ميشـــــــــــد
      مدت ها در آن رنجوری بود و شــــــکر خدای عزؤحل علی الدوام گفتی.
      پرســـــيدندش که شــــکر چه ميگوی پارسا گفت : شـــــکر آنکه به مـصـيـبـتی گرفتارم نـــه بـــه
      مـعـصـيـــتــــی !!!
      از شـــــــــما رجامندم که دست از معصيت بزرگ برداريد ، بيگانه دوست نگردد سگ پــشــــتون
      بــه ز ايرانی ، پاکســـــــتانی !!
      تو مزاری !
      آنچه هستی ، مينويسی ، نشـــخوار در کاه دان بيگانه ميکنی و حرفهای متعفن ، آلوده را از عقب پرده انترنيت ســــــرداده ، توان ، جرأت ، قدرت ، شهامت برملاه سازی علنی را در ده کده خود داريد . مليت های داخل افغانستان با خود جوش خورده بنأ انچه در ميان مردم هستيم باشيم .
      ثريا جان ، فرشته جان هر روز از عقب اين پرده بر پيرو برنا دشنام ميدهند . و قرار است بنا بر تقای دولت ســـــودن فرشـــــــته حضرتی ياوه سرای مليتگرای ناسوناليست برای آستان بوسی اقای حامد کرزی از سويدن رهسپار کابل گردد .
      زبان و ادبيات جلوه گاه انديشه ، آرمان، فرهنگ و تجارب و روحيات يک جامعه است ، انکه
      باقلم آشناست در گذر زمان و مکان با ديد و ســــــنجش وزنه دانش متقابل تنها از زبان به قدر درک مقابل برای انتقال پيام ، عواطف و انديشه خويش بهره جسته. مجبوريت ندارد نزد « کله » مزاری ، کاکر ، خان ، جلال آبادی « ياســــــــــــــــــــين » خواند .
      دذ کلام عبيد ذاکانی ادب ، فرهنگ ، منطق ، تسلسل وجود ندارد ولی عظمت کلامش بزرگ به فراخی بحر اســــــــــــت . تشکر . جلال بايانی

  • زه يم پښتون زه يم پښتون زه يم پښتون په پښتومي سرقربان دي زه مين يم په خپله مينهمي سر قربان دې زما ټولو پښتنوته سلام دې زما ټولوعشکانو پښتنوته سلام دې زه يم پښتون زه يم پښتون نه اؤردؤوايم اونه فارسي زه خو پښتون يم نه انګريزې نه کومه بله ژبه خلکه زه پښتون يم واي ځان ته پښتون خبري کوي دبل په ژبه زه حيران يم دي خلکو پښتوته زه يم پښتون زه يم پښتون زه عبدالرحمن کنړي په خپله پښتوسرقربانه وم نن وائ هر کس چه زه پښتون يم خدايه داڅنګه پښتانه دي خبري دبل په ژبه کوي پښتون سړي په خپله پښتو ځان قربانوي زه يم پښتون زه يم پښتون زه يم پښتون زه يم پښتون

    • دپښتانه غیرت(غیرت اوغانی)
      زیم پشتانه زماغیرت په شان د جهان نشته
      زه یوازي مسلمان یم نورپه دنیامسلمان نشته
      زه نوکرد پاکستان یم دښمن د پارسیوان یم
      دلال د غربیان یم ما سره ویژدان نشته
      زه آبادی ویران کړم انتحار خپل ځان کړم
      نورخلک بي قربان کړم ماسره ایمان نشته
      پشتانه زما غروردي سلیمان غړزماکوردي
      چه اسراییل زماوروردي په زړه می حرمان نشته
      زه غیرتی سلی یم چه زماغیرت هیچ څوک نلړي
      چه خی وګوری په امریکه په غرب وایران نشته
      چه وګوري په دنیا داسي غیرت بی نه ګوري
      چه وګرزي دټول کاینات مثال مي انسان نشته
      په ښونځی اْوړ واچه وم دجلکان په منځه تیزاب
      دا دي زما غیرت مثال چه په اووه آسمان نشته
      قران مي پټه خزانه مذهب مي پښتونوالی دي
      پیغمبرمي حبیبی داسي مذهب په دوه جهان نشته
      دنیاپه حیرت راغلی دی زما غیرت څخه
      خدای دي حیران چه زماپه شان بندګان نشته
      واخله بچیه دا دی ستا پشتواو دپښتانه غیرت ښ زده کړه زه غوالم چه یودیوان شعرپه پښتوولیکم هم دارنګه شعرونه خوندکوی په تولوپختانکی
      شماخانه پرپلوهاره همراه ازی پشتویتان پشتو پشتوگفته خوده بربادکدین آخی برادرروزآخرت خداوندازتوای پرسان نمیکنه که چه خدمت کدی به پشتویت بیاانسان شوازشرنفس پشتونی خودرا برهان تازجهل پشتونوالی خلاص شوی دلم به حالتان میسوزدبیشترین پیمبران راخداوندبه شمافرستادولی بازهم سرکشی کدین ازاوامرخداوندنفرین خداوندوپیمبرانش به شماشده که هیچ به راه راست هدایت نمیابین

    • bro bachim yagan jai dega panjabi naweshta ko ma panjabi namefamim ya bro ba pakistan in gab har sare qabr khushhal khatek bego !

    • walah cheqdar sharm asht ke ezak ba chool bradar kalan kalan khod benazad !!! kodam ghairat ? che waqt ? dar tol 260 sal shuma awghan ha ba zor wa ghairat khod hokomat nakardid !!!namedanam ke shuma post che ra ba roi tan kash kardid ke ehsas sharm az tarich seyah wa amaal washiana tan nadarid !!!!ya goftan ke dar kone benag agar derakh sabz kona , mega dar zir saayesh meshinom !! donya medanand ke shuma qawm mazdor wa nokar hasten !!! Mosharaf dar rasana ha az maqef tan defa mekona wa tu az ghiarat awghani gap mezani !!! ? agar ghairat dari zane tan ra hamrai khar badal nakonid ? agarg ghiarat darid mal bazar zan foroshi Shinwar basta konid ? agar ghairat dari ro ba roi jang konid wa tanha ? agar ghairat darid telf 8 sal ra ba entehari rawan nakonid ? agar ghiarat darid nokari ISI ra bas konid ?agar ..............................

  • barai hama afghanistani ha :
    ba nazar man naweshta hai aghai maamon yak peshgoye hast . ba dalaayel an . che khob ast in negarani ba gosh rahbaran Tajik , uzbik wa hazara rasanda shawad wa sare hamin negarani ha bahs shawad !! wa in hama negarani ha ra dar mofahema ha hal konand wa pesh az woqoo hal nomayand ta dar ayenda ha , ba woqo nayoftad .megan elaaj hadese pish az woqo an .!!!!!az nazare man tamam in masayel ro kaaghaz naweshta shawad ba pai an emza gardad az taraf har 3 jenaah ke heich gona barkhord ha dar ayenda bad az tajzia , mesl jang hai dakheli rokh nadehad .chon degar zist ba hamai ba awghan ha / pashtun ha naa momken shuda ast wa tajzia yagana guzina hal mebashad .sepas

    • نویسنده گرامی--------

      توجه آن ارجمند را به تبصره های آتی معطوف میدارم
      1-پاکستان استخوانش را از مذهب ساخته است و الاّ متصرفات برتانوی کلاً به هندوستان داده میشد
      2- واژه افغانستان وجود داشت ولی به منطقه بود و باش پشتونان گفته میشد اما به معنی کنونی از طرف انگلیس برای ایجاد دیوار حائل برای حفظ هند بکار گرفته شد(تاریخ غبار رابخوانید) حاکم محلی را که پشتون بود آن قدر پیچ وتاب دادند تا به دلخواه خود در آوردندش و سلاح در کف او واخلافش گذاشتند تا با تکیه بر اقلیت پشتون اکثریت را مطیع کند.اونیز بجای اینکه به کسی دیگر باج بپردازد خود را مورد حمایت سیاسی و مالی میدید وتسلیم میشد.متدرجاً برای تثبیت این اوضاع به زبان پشتونی روی آوردند و آن را رسمی قراردادند تا هرچه بیشتر ازادامه سلطه مطمئن شوند. از طرفی تاریخ سازی هم شروع شد که گویا از ازل درست در محدوده کنونی قلمرو کابل کشوری وجود داشته است و این نیاز باعث مطرح شدن لفظ آریانا شد و کار به آنجا رسید که چون آریانا همان ایران است پس این واژه غصب شده است و آنجا که خود را ایران میخواند مملکت فارس است نه ایران وکار به کلنجار رفتن با واژه خراسان رسید و تعارض و تناقض...
      3-پس اساساً در ایجاد افغانستان قومیت پشتون نقش داشته است نه مذهب
      4- ظاهر و دادود محمدزائی دم از پشتونستان زدند( زمزمه بلوچستان و اینکه محدوده احمد ابدالی سدوزائی قیچی شده است) و مقصود باطنی آن بود که از میراث خواربریتانیا شوند و خودرا به بحر برسانند
      5-پاکستان در برابر این وضعیت که اساس مذهبی نداشت در میان پشتونان از مذهب کار گرفت وعاقبت طالبان را به میدان آورد.
      6-حال بیندیشید به این وضعیت که پشتونان دو طرف خط دیورند یک جا شوند(چه به عنوان ایالت سرحد پاکستان و چه به عنوان پشتونستان) معلوم است مادامی که از مذهب کار می گیرند هیچ خطری برای پاکستان ندارند.مگر اینکه از مذهب روی بگردانند و تالی داود شوند که چنین نخواهد شد زیرا آنا هرگز مذهب را رها نخواهند کرد
      7-باقی میماند دغدغه شما برای کشمکش با محدوده مردم عمدتاً غیر پشتون. در این کشمکش اگر هم روی دهد پاکستان برای جهت گیری منافعی ندارد و به هر حال برای امور اقتصادی و نظامی گلوگاه پشتونان در دست پاکستان خواهد بود.جنگ بدون پشتیبانی مالی و تسلیحاتی ناممکن خواهد بود.ایران هم اگر مرزی با پشتونان داشته باشد هرگز از آنان حمایت نخواهد کرد.

  • آقای فرخ سلام!
    اگر برداشت من ازفرمایشات شما درست باشد میخواهم روی نتیجه گیری شما درقسمت آخر مکث کنم:
    هدف شما این است که : درصورت وقوع تجزیه، افغانستان کنونی به شمال وجنوب، پشتونها آن پشتیبانی قبلی زمان طالبانی را توسط استخبارات پاکستان نمیداشته باشند. زیرا ازیکطرف پشتونهای پاکستان حاضر به جدا شدن ازپیکر پاکستانی نیستند، واگر هم باشند ویک کشور پشتونی ایجاد شود پاکستان به حمایت مالی ولوژیستکی به آن دولت جدا شده کمک نمی کند زیرا آنرا درنقش یک بنگلدیش دیگر می بیند وحتی احتمال دارد که براساس قاعدهء دشمن دشمن میشود دوست شاید به افغانستان شمالی دست دوستی واکمالات لوژیستکی را از راه بدخشان وکوتل شاه سلیم آغازکند تا حکومت پشتونی تازه جدا شده هرچه بیشتر زیر فشار قرار گیرد. واگر ساحات پشتون نشین زنده گی زیر بیرق پاکستان را هم قبول کنند پاکستان دلیلی برای تضعیف حکومت شمال نمی بیند زیرا ازیک رنج تاریخی نجات یافته است که همانا حل مسئلهء دیورند است.
    این تحلیل، دقیقا اگر درک من درست باشد با آنچه که آقای مامون نوشته است که گویا پاکستان باتمام قوا ازپشتونها وطالبان در راه درهم شکستن افغانستان شمالی وارد صحنه میشود خیلی فرق دارد. اگر برداشت من درست باشد لطفا بیشتر توضیح ارائه فرمائید ممنون خواهم شد.
    بااحترام
    بهمن

    • گرامی ارجمندپرویز بهمن—با درود وپاس-----برداشت شما عین مقصود دوستدار است.نویسنده محترم چنین استدلال فرموده است:«...تقسیم عملی افغانستان، بدون شک باعث ایجاد گرایش جدایی خواهی در هردو سوی خط دیورند خواهد شد. از آنجایی که نظامیان پاکستانی به حمایت فرامرزی شان از طالبان ادامه می دهند، بنابرین آن ها مشکلات را عمیق تر می سازند
      ...تجزیه اساساً "توطئه" ی خارجی است. چنان که تا کنون از تجزیه ی افغانستان فقط خارجی ها سخن گفته اند. خارجی ها نیز درین امردرتقابل قراردارند. این توطئه دست کم ظرف بیست سال اخیردرهیأت یک پروژه ازسوی ایران دنبال شد
      ....پاکستان بی تردید با تجزیه ی افغانستان به مخالفت قاطع برمی خیزد. افغانستان جنوبی خطری بزرگ برای تمامیت ارضی پاکستان است.
      ...وجنوب راهی ندارد جز این که قدرتمند تروعیان ترازگذشته با پاکستان دست اتحاد دهد و ازایران حمایت طلب کند. پشتون های دوطرف، پاکستان را به شکل اسفباری به تجزیه می کشانند و هندوستان خیلی راحت به زیان پاکستان وارد بازی می شود. ماحصل چنین وضع، چین را به طرفداری از پاکستان وتضعیف امریکا درمنطقه ناگزیر به عمل می سازد. بدین ترتیب، چین وپاکستان جمع ساکنان جنوب- خشمگین از تجزیه ی کشور- جنگ سراسری را به سوی آسیای میانه انتقال می دهند...»
      این که پشتونان بخواهند یکجا و مستقل شوند.هم اکنون ایالت سرحد پاکستان عنوان قبلیلی آزاد را دارد. دو طرف خط هم که پشتونان وحدت پیداکنند تغییر واقعی در وضعیت نیست-عدم موافقت با وضعیت شمال و جنوب را باید دید چه نتیجه ای به بار آورده است. ما که نمی توانیم جلو طرح و برنامه دیگران را بگیریم فقط ضروری است فارغ از هر چیز و هرکس به مصالح خود بیندیشیم .برای تصورات نویسنده محترم دلیل و تحلیل قانع کننده ارائه نشده است .نویسنده محترم از انگیزه آ.اس.آی که مقابله باداعیه ناشی از پشتونیزم است به عنوان محور بحث غفلت داشته است.در خاتمه هم باید گفت که در کرانه راست رود سند تفوق با فرهنگ هندی نیست و هند خود این را میداند اختلاف آنان با پاکستان بر سر کشمیر است که آخر هر دو ناچار خواهند بود قبول کنند که دو کشمیر یک جا و مستقل شود.پاکستان هم عاقبت متوجه وضعیت فرهنگی خود خواهد شد.فرهنگ است که بجای دافعه جاذبه دارد.همسایگان محتاج یگدیگرند.روزگار امیران وفرمانداران گذشته است و روزگار مردم محوری است و در شرایط آزادی و استقلال کسی بر کسی حکومت نمی کند.هرگاه از این دریچه توانستیم نظر کنیم همه دغدغه ها پایان خواهد یافت.زیاده جسارت است.

  • این برداشت شما کاملا دقیق است، به نظرمن نیز پاکستان بعداز تجزیهء افغانستان درموقعیت مستحکم تری قرار میگیرد. زیرا آنطوریکه شما فرموده اید مناطق قبایل آزاد مناطقی نیست که بیشتر تحت کنترول اسلام آباد بوده باشد. راه تردد پشتونها را در دوطرف مرز درطول تاریخ کسی نگرفته است، به عبارت دیگر درمرز جنوب تجزیه عملی سالها قبل از امروز واقع شده است ولی در کاغذ درج دفاتر این دومملکت نشده است.
    باهمه حال، ناسیونالیزم پشتون تا وقتیکه کابل به همین حالت جغرافیای باشد وجود خواهد داشت واین منبع تشویش اسلام آباد است. باتجزیهء افغانستان بزرگترین منبع تشویق پاکستان رفع میگردد

  • افغان چووصف قوم پشتون است چون کرد/
    افغانستان باشد چو کردستان برازا/
    اما بود جزئي زمشرق يا خراسان/
    باشد خراسان باز جزئي زآريانا/
    برخوان حدود العالم وبشناس ميهن/
    بنگربه شهنامه که تا بينيش پيدا/
    ان دزدمشرق را بنام افغانستان خواند/
    فارغ زپیشش کرد و مغرور از عطايا/
    ان سان که او بنمود افغان را مسلط/
    بر خطه اي زافغان برون از طول و پهنا/
    افغان بشد در غفلت ومی بود خرسند/
    از سلطه در محدوده اي با اين مزايا/
    گويند ان سامان خراسان داشت عنوان/
    وقتي که اسلام امدوبگزيد سکني/
    چپ خوربران بودو خراسان راست مي بد/
    هم نيمروز وباختر پائين وبالا/
    گربامدادت افتاب از جانب راست/
    تابدچنينت چارسوگردد هويدا/
    دراني و قاجاري و امثال انان/
    رفتند اما سرزمين مانده است برجا/
    باشد جوانمردا تو را چون خامه درکف/
    وآزادهم گشتند از ميران رعايا/
    پس ثبت در منشورکن ای خامه درکف/
    اندیشه ای نیک وخوش و دارای ژرفا/
    کاندر شب هجران شود روشن چراغی/
    کز ان بگردد دیدگان خلق بینا/
    باپارسي گو جفت گرددکرد وپشتون /
    یا تازی و ترکی برون اید ز نجوی/
    ضرب المثل گويد یکی لفظ کتاب است/
    لفظ دگر را هم هنر کردند احصا/
    لفظ دری وفارسی با لهجه هایش/
    شیرین چو شکرباشد و چون شهد وحلوا/
    ديگرنظام کهنه بگرفته است پايان/
    در سرزمين برسلطه کس را نيست يارا/
    گرباورت باشد که آزادند مردم/
    رسم تسلط گم شده است و هست ملغي/
    همبستگي دارو بود بنويس نسخه /
    بنويس داروي شفابخش و گوارا/
    داني که رسم پهلوان هم بوده است اين/
    زين رسم ماندند ان چنان دير و توانا/
    فارغ بدند از رسم وازآداب هر بخش/
    بودندآزادی مردم را پذيرا/
    بودي مهستان بهرمردم جاي کنگاش/
    نظم ونسق دادي به کشور کارشورا/
    هر پاره از اين سرزمين بوده است مختار/
    تا بهر بهروزي کند هر کار بايا/
    منشور ميبايدکنون تا انکه سازند/
    هر بخش با دلخواهی و آزادی امضا/
    بگشاده باشد راه تا ايند وگردند/
    همسایگان ديگرش انباز و اعضا/

  • اولين بار است كه در كابل برس ,از رزاق مامون خلته بوكس جورميشود.

  • دوستان درود ! امروز 9 جولای 2011 سودان جنگزده بدو کشور مستقل جمهوری سودان و سودان جنوبی بطور رسمی اعلام استقلال نمودند . صفحۀ بی بی سی در ارتباط این خبر مینویسد :

    وینستون چرچیل سال ۱۸۹۸ به عنوان خبرنگار جنگی، ارتش بریتانیا را در سیطره بر سودان همراهی می‌کرد. او در یکی از گزارش‌هایش نوشت: "برای یک جامعه متمدن همچون بریتانیا چه اقدامی سودمندتر و افتخارآمیزتر از آن که سرزمینی حاصلخیز و جمعیتی بزرگ را از شر بربریت مصون کند و میان قبایل در حال نزاع که جز خشونت و مناقشه نمی‌شناسند صلح و عدالت برقرار سازد."

    وینستون چرچیل و انگریزان دادگر بخاطر پیاده سازی صلح ، امنیت و یک جامعه متمدن در سودان ، یکصدوده سال ملت این سرزمین را چنان غیرتمند و افتخار آفرین بار آوردند که در پایان کار مجبور شدند سرزمین حاصلخیز و سودمند خود را با تبادل دسته های گل ؟ که میراث انگریزان متمدن بود تقسیم نمایند . بلی اینست پیامد دوستی با انگریزان که امروز آقای کرزی با برداران کورزی خود دست عذر ، تمنا و گدایی به پیشش دراز نموده اند . عاقبت ما اوغانستانی ها هم بخیر !!

  • به نظر من از دو حالت خارج نیست که مامون این همه اگر و مگر را قطار کرده.

    1- از نقطه نظر ترس وهراس از اسید پاشی دیگر و یا ترور این همه سوالها را به زهن دیگران می دهد تا شاید دل قبیله سالاران رام شود و کار به کارش نداشته باشد.

    2- یانه واقعاٌ از جانب عمال در بار قبیله سالاری حسابی تطمیع شده و جیب خرجی مناسب را دریافت کرده است

    منظور رزاق از هرکدام شماره فوق باشد، شخصیت اش تاجای در داخل اقوام بومی جاه پیدا کرده بودرا کاملا خدشه دار و غیر قابل اعتماد می سازد. چرا که اوصاف یاد شده مربوط مردان نمی باشد.

    آقای مامون به استناد سه دهه ای اخیر در مورد اقوام تاجک، هزاره، ازبک وغیره حدث زده است بدون این که دقیق شود وریشه یابی کند که بلی همین اقوام به خاطری قرن ها بی عدالتی وظلم درحق شان اعتماد شان را کاملا نه تنها از قبیله سالاران غاصب بلکه از یکدیگر نیز از دست داده بود چون یکی از سیاست های فرزندان استعمار انگلیس قبیله سالار منافقت بین اقوام دیگر بود آنچنان که گلبدین وسیاف بوضوح همین کاررا در کابل کرد.

    و در ضمن آن جنگهای که در کابل وجاهای دیگر فی مابین اقوام غیر پشتون صورت گرفت هیچ کدامش به خاطر حذف یکدیگر از صحنه ای جغرافیای یا سیاسی این سرزمین نبود، به خاطر این بود که هر کدام فکر می کردن حق در خور نفوذش در ساختار کشور در نظر گرفته نمی شود. لذا هر وقت که می شد باز هم برسر میز مذاکره می نشست و از طریق گفتگو مسایل را حل می کرد که در بسیاری موارد همان طور شد. مانند ائتلاف شمال و غیره.

    ولی در مورد کشور های همسایه: در حال حاضر اگر کشوری همسایه ای که پیشینه ای دخالت در کشور مارا دارد نا امن شود وتجزیه شود به نفع ماست. چرا؟ بخاطری که این همسایگان هیچوقت صادقانه با ما همکاری نکرده اند. همان مثل است" شری بخیزد که خیر ما باشد"

    در اخیر من امید وارم که جوانان عدالت خواه و آزادی خواه اقوام مورد تظلم قرارگرفته ای قبیله سالاران امید خودرا به خاطر نوشته این یا آن از دست ندهند و به مبارزه ای حق خواهانه ای شان ادامه دهد. من مطئنم هیچ مشکل بین پیش نخواهد آمد چون الحمد الله همه ای ما در حد اقل ده سال گذشته ثابت کرده ایم که مردمان عاقل صلح خواه، آزادی خواه، علم پرور وتمدن گرا هستیم واز طریق ارزش های واقعی اسلامی و جهانی به زندگی خود ادامه داده و به آینده ای روشن نسل های بعدی خود باورداشته و به پیش می رویم.

    در مقابل قبیله سالاران و مخالفان تجزیه دو را وجود دارد یا آدم می شود و تمام کارهای واپس گرای و وحشیانه ای قبیله ای شان ره دور انداخته با قافله تمدن همراه می شود( متأسفانه 1% فی صد هم توقع نمیرود).

    راه دیگرش تجزیه این سر زمین اول از طریق بحث و گفتگو راه مسالمت آمیز و اگر از این طریق نشد بهتر است تا نیم ملیون حتی یک ملیون از بست و پنج ملیون نفوس خودرا قر بانی نسل های آینده ای خود نموده و برای شان کشور جدا از قبیله گرای، انتحار ترور و وحشت بسازیم.

    مگر این قبیله سالاران مارا بار ها قتل عام نکردند، دست به حذف کامل ما نزدند، خانه و کاشانه مار خراب و املاک مار به قوم یهو ندادند؟ همه را به زور نگرفتند؟ اگر نمیدانیم باید به تاریخ رجوع کنیم تا بدانیم. اگر میدانیم پس ما بیشتر از یک الاغ یا گاونیستیم، هر وقت که دل شان شد از ما کار بکشد یا ذبح کند.

    خواهش می کنم را ه چاره ای پیش از تلف شدن وقت وتکرار دوباره تاریخ پیدا کنید.

    به امید روز صلح وآزادی این خطه

  • ایا همینتور نیست؟

  • ای خوابهای بی معنی به مرګ سګ واری تمام خودت خواهد شد سګ ما افغان استم و دریک افغانستان زندګی میکنم و جاسوسان ایران و پاکستان را هیچ ایجازه نمدیهم ونه دادیم ......................

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

جستجو در کابل پرس