صفحه نخست > دیدگاه > انقلاب سوریه و ژئوپولیتیک شیعی در خاور میانه

انقلاب سوریه و ژئوپولیتیک شیعی در خاور میانه

مهران موحد
شنبه 24 دسامبر 2011

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

دکتر الوردی در پژوهش هایش به تفصیل به این نکته پرداخته که چگونه گاهی دین، هنگامی که ماهیتی طایفه گرایانه می گیرد و در فضای ملتهب مذهبی مطرح می شود به هویتی بسته و دیگرستیز و عاری از پایبندی به اصول و ارزش های اخلاقی بدل می شود. او در پژوهش هایش به این نتیجه رسیده که آدم عراقی " ناپایبندترین آدم ها به دین است اما همزمان با آن، سخت پایبند تقسیم بندی های فرقه ای است. آدم عراقی همزمان با این که ملحد و خدانشناس است، به شدت از نظر مذهبی، متعصب است" (علی الوردی: شخصیة الفرد العراقي، ص 47). در جای دیگری می نویسد:" گرایش به مبانی دینی در میان مردم عراق به شدت کمرنگ شده اما تمایلات نیرومند فرقه گرایانه در میان آن ها همچنان حضوری پررنگ دارد. عراقی ها همزمان به این که بی دین اند فرقه گرا هم هستند و این بسیار مایه تعجب است".

نویسنده: محمد الشنقیطی- الجزیره نت

برگردان به فارسی: مهران موحد

مرحوم دکتر علی الوردی (1913-1995)، جامعه شناس سرشناس عراقی، یک تن از پژوهشگران برجسته عرب است که با پشتکار و جدیت و به دور از تعصب ها و علایق مذهبی کوشیده معضل کشکمش های تسنن- تشیع را با به کارگیری منطق تحلیل تاریخی بفهمد و رمز و رازش را دریابد.

دکتر الوردی در پژوهش هایش به تفصیل به این نکته پرداخته که چگونه گاهی دین، هنگامی که ماهیتی طایفه گرایانه می گیرد و در فضای ملتهب مذهبی مطرح می شود به هویتی بسته و دیگرستیز و عاری از پایبندی به اصول و ارزش های اخلاقی بدل می شود. او در پژوهش هایش به این نتیجه رسیده که آدم عراقی " ناپایبندترین آدم ها به دین است اما همزمان با آن، سخت پایبند تقسیم بندی های فرقه ای است. آدم عراقی همزمان با این که ملحد و خدانشناس است، به شدت از نظر مذهبی، متعصب است" (علی الوردی: شخصیة الفرد العراقي، ص 47). در جای دیگری می نویسد:" گرایش به مبانی دینی در میان مردم عراق به شدت کمرنگ شده اما تمایلات نیرومند فرقه گرایانه در میان آن ها همچنان حضوری پررنگ دارد. عراقی ها همزمان به این که بی دین اند فرقه گرا هم هستند و این بسیار مایه تعجب است" (علی الوردی: وعاظ السلاطین،ص260).

نگرش ها و برداشت های علی وردی در این باب، من را به یاد سخنان نویسنده ایرلندی، جوناتان سوییفت، انداخت آن جا که می گوید:" تا آن اندازه دیندار هستیم که از یکدیگر متنفر شویم، ولی به آن اندازه متدین نیستیم که به یکدیگر نزدیک شویم و همدیگر را دوست داشته باشیم".

ممکن است بگوییم که این داوری علی الوردی در باره مردم عراق، نادرست و نارواست چرا که نباید رفتار شماری از افراد جامعه را به همه تعمیم داد. تعصب مذهبی آمیخته با ضعف دینداری پدیده ای نیست که بتوان آن را به همه مردم عراق تعمیم داد. نیز تعصبِ آمیخته با ضعف تدین، چیزی نیست که تنها در عراقی ها یافت شود و در دیگر ملت ها خریداری نداشته باشد. با این همه، نکته مهمی در باب پدیده ای که در میان مردم ما نزدیک است که فراگیر شود در سخنان علی الوردی هست که نباید از کنار آن به سادگی گذشت و آن این که ادیان و مذاهب در برخی از موارد به هویت و عصبیت سیاسی تبدیل می شوند و مفاهیم اخلاقی و رسالت انسانی خود را از دست می دهند.

این پدیده(تبدیل شدن آیین و مذهب به هویت و کیش سیاسی) بهتر از هرجای دیگری در حاکمیت سوریه مصداق می یابد. حاکمان سوریه، بسیار به خوبی میان بی اعتنایی به دینداری و ناپایبندی به مبانی مذهبی و میان تعصب مذهبی ای که تا سرحد فاشیسم می رسد جمع کرده اند.

هیجان انگیزترین و درخور توجه ترین بخش از سخنان دکتر الوردی- که خودش در خانواده ای شیعه مذهب بزرگ شده است- آن بخشی است که تشیع را نیروی نهفته روانی و اجتماعی می شمارد. الوردی تشیع را به کوه آتش فشان خاموشی که هر لحظه امکان فورانش هست تشبیه می کند. الوردی چندین دهه پیش چنین می نویسد:" اکنون، شیعیان انقلابی هایی هستند که به خواب زمستانی فرو رفته اند. شاهان و سلاطین، توانسته اند آن ها را تخدیر کنند و احساسات ستیزه جویی آن ها را فروبمیرانند. از همین رو، شمشیری را که در گذشته با آن به جنگ حاکمان می رفتند زنجیری ساخته اند که پشت و پهلوی خود را با آن زخم می زنند و خونین می سازند و تیغی ساخته اند که به واسطه آن، سرهای خود را زخمی می کنند. چه می دانی، شاید روزی بازآید که این زنجیرها و قمه ها به شمشیرهای آخته برّان تغییر شکل دهند. موسم زیارت در کربلا را می توان به موسم حج از نظر تعداد پرشمار حاجیان، مانند کرد اما حج شیعی با حج کعبه از جهاتی اختلاف دارد. زیارت کربلا در درون خود بذری از یک انقلاب خاموش شده را نگه می دارد. کسی که شور و هیجان زائران کربلا را می بیند در می یابد که در پس این آشوب و هیجان، انقلابی خوابیده است. تشیع را در وضعیت کنونی اش به کوه آتش فشان خفته تشبیه کردیم. در گذشته، تشیع، کوهی آتش فشان بود و سپس به مرور زمان خاموش شد و با دیگر کوه های بلند هیچ تفاوتی ندارد جز این که دهانه ای دارد که دودی از آن بیرون می آید. البته ممکن است هرلحظه از آن دهانه کوه، گدازه های آتش بیرون بیاید. کوه آتشفشانی خاموش اگرچه در ظاهر، خاموش است اما هرگز بی خطر نیست. کوه آتشفشانی از کوه های معمولی تفاوتش در این است که در شکم خود مواد مذاب و آتش شعله وری را جای داده و هیچ کس نمی داند که چه وقت، این آتش، دوباره به بیرون خواهد زد و فوران خواهد کرد ( وردی: وعاظ السلاطین، ص 255).

روشن است که آتشفشان خاموش شیعی که دکتر وردی از آن دهه ها پیش سخن زده بود انفجاری رعدآسا انجام داد و گدازه های آتشین خود را به مناطق مختلفی از جهان پرتاپ کرد. انقلاب اسلامی در ایران در سال 1979 میلادی و روی کارآمدن رژیمی شیعی در عراق پس از اشغال آن توسط امریکایی ها در سال 2003 که آشوب های فرقه گرایانه خونینی را در پی داشت نشان داد که چه قدر پیشبینی های دکتر علی الوردی در زمینه ویژگی های ایدئولوژی تشیع دقیق بوده است.

همان گونه که دکتر علی الوردی پیشبینی کرده بود کوه آتش فشان خاموش، دهانه خود را گشود و شعله های آتش اش همه ایران را دربرگرفت. گدازه های آتشین اش به سرزمین عراق هم سه دهه بعد هم رسید و این آتشسوزان کمابیش به کشورهای دیگر هم سرایت کرد. این انفجار آتشفشانی در ایران و عراق را نمی توان به ستم های شاه ایران بر مردم یا نقش اشغالگران در عراق نسبت داد ( با آن که این دو عامل، خیلی مهم اند). ملت های دیگری هم از استعمار و استبداد رنج بردند اما پیامد ستم های استعمار و استبداد انفجاری آتشفشانی با این سبک و سیاقی که در عراق و ایران اتفاق افتاد نبود. پس باید در تجزیه و تحلیل تحولات ایران (1979) و عراق (2003)، همان نیروی نهفته روانی و اجتماعیِ تشیع را که دکتر الوردی از آن سخن می زند مدنظر قرار دهیم.

کشور سوریه هم از این انفجار آتشفشانی شیعی بی بهره نماند ولی این انفجار آتش فشانی در سوریه نه همانند ایران به صورت انقلابی به شدت رادیکال روی داد و نه همانند عراق در شکل جنگی داخلی خود را نمایان ساخت. در سوریه این مواد مذاب آتش فشانی به نرمی و آرامی خود را به دهانه آتش فشانی کوه رساند اما قابل کنترل بود. نشانه های شعله ورشدن این آتش فشان را در کشتارهای دسته جمعی در شهر "حماه" و اعدام های وحشیانه زندان "تدمر" می توان به روشنی مشاهده کرد.

در این میان، می توان شیعیان لبنان را که روحیه انقلابی گری و ستیزه جویی شیعی خود را به تازیه هایی بدل کردند که هر از چندگاهی آن را بر پشت اسرائیل می نواختند مستثنا دانست. آن ها توانستند ستیزه گری و خشونت ذاتی خود را به جای این که برضد مسلمانان لبنانی، اِعمال کنند از آن برعلیه رژیم اسرائیل بهره ببرند؛ هرچند هراز چندگاهی درگیری هایی هم میان حزب الله و مسلمانان دیگر بروز کرده است.

در آغاز دهه هشتاد میلادی ایران، همپیمان استراتیژیک سوریه شد و پس از سه دهه عراق هم به عضویت این پیمان درآمد. خیزش شیعیان لبنان- هم از نظر اجتماعی و هم از نگاه مقاومت جانانه برضد اسرائیل- پس از یک دوره رکود و خاموشی، آخرین حلقه از آن چه را که آقای والی نصر "بیداری شیعه" نامیده کامل کرد( والی نصر کتابی نوشته به نام "بیداری شیعه") و بدین وسیله، ساختمان ژئوپولیتیک شیعه در منطقه استوارتر از پیش شد که از تهران آغاز می شود و به بغداد و دمشق می گذرد تا می رسد به بیروت.

با این همه، این هلال شیعی که توانست از خلا استراتژیک عرب ها به خوبی برای پابرجا کردن پایه های خود بهره برداری کند، نتوانست با مهم ترین رویداد در تاریخ معاصر عرب – بهار انقلاب های عرب در منطقه- به درستی رفتار کند. بسیاری از صاحبنظران و اهالی قلم – که بسیاری از آن ها از فرقه گرایی و تعصب مذهبی نفرت دارند همان گونه که من از آن نفرت دارم- از این شگفت زده شده اند که چه طور رژیم ها و گروه های شیعه مذهب در منطقه همگی در کنار رژیم بشار اسد ایستادند و این رژیم را در جنایت های هولناکی که برضد مردم سوریه مرتکب می شود یاری رساندند.

ایران با عناد و سرسختی و با رفتاری احمقانه در کنار رژیم بشار اسد ایستاد چرا که ایران، رژیم حاکم در سوریه را همپیمان مهمی می بیند که نباید در پشتیبانی از آن کوتاهی کند. هرگز رهبران ایران از این که مشاهده می کنند روزانه جوانان سوری توسط ماشین مرگ رژیم بشار اسد درو می شوند احساسی در دل شان برانگیخته نشد و عواطف انسانی شان تحریک نگردید. نکته تعجب آور این که ایران هم اکنون در حمایت از استبدادگران و رژیم های خودکامه، نقش غرب استعمارگر را بازی می کند.حال آن که همان غربی که در گذشته معروف به حمایت از رژیم های سرکوبگر در خاورمیانه بود اکنون شرمش می آید که چنین نقشی را ایفا کند و می کوشد سرنوشت خود را از سرنوشت دیکتاتوران جدا سازد.

بی گمان، این رفتار رهبران ایران به روشنی نشان می دهد که آن ها به درستی جهت گیری تاریخی ملت های منطقه را تشخیص نداده اند و نمی دانند که این رفتار ناسنجیده، چه تاوان گزافی بر ایران تحمیل خواهد کرد. این در حالی است که دشمنان، این قدرت منطقه ای را از هر سو احاطه کرده اند و درپی ناتوان ساختن آن هستند.

حسن نصرالله، رهبر حزب الله لبنان، هم به بلندگویی برای رژیم خون آشام سوریه تبدیل شده است و مردی که روزگاری الهام بخش جوانان عرب بود به شخصیتی استبدادپرست و پشتیبان ظلم و استبداد دگرگون شده است. در این روزها وی هرگاه می خواهد به مردم سخنرانی کند و در پرده تلویزیون ها ظاهر می شود وقت خود را صرف مشروع جلوه دادن رژیم حاکم در سوریه و جنایت هایش می کند. این در حالی است که در گذشته ای نه چندان دور، حسن نصرالله مایه امیدی برای ملت های عرب در شب تاریک و سیاه استبداد و ذلت بود. به نظر می رسد حزب الله هم – همانند ایران- با این کار خود در آینده خسارت بزرگی را متحمل خواهد شد. حزب الله، با دفاع تمام قد از نظام سوریه، منافع استراتژیک و درازمدت خود را فدای منافع کوتاه مدت خود ساخت. مسلما حزب الله درصورتی که در کنار ملت های منطقه می ایستاد، با رفتن سوریه چیز زیادی را از دست نمی داد و در عوض، حمایت افکار عمومی در سوریه و دیگر کشورهای عربی را به دست می آورد. بدون شک، حمایت افکار عمومی از حزب الله، سرمایه بزرگی برای این سازمان است.

گروه های شیعی در عراق هم به گونه ای از بشار اسد حمایت کردند. مقتدی صدر با این استدلال که انقلابی های سوریه، مردمی طایفه گرا هستند و می خواهند جنگ مذهبی را در سوریه به راه بیندازند همه گناه را به گردن انقلابی ها انداخت و از سرکوبگری رژیم سوریه دفاع کرد ( شگفت آور این که او به جای این که رژیم سوریه را متهم به تحریک احساسات فرقه گرایانه کند، انقلابی ها را به چنین چیزی متهم می کند). نوری المالکی، نخست وزیر عراق، در مورد سوریه گاهی به میخ می زند و گاهی به نعل، شاید به منظور این که معادلات کنونی سیاسی عراق، آسیب نبیند.

مالکی هنگامی که احساس کرد حکومت علویان در سوریه در خطر فروپاشی است همه کشمکش های گذشته خود را با رژیم سوریه و این که آن رژیم را متهم به حمایت از شورشیان در عراق می کرد به فراموشی سپرد. در این اواخر، نوری المالکی کوشیده در باره تحولات در سوریه رفتارهای پارادوکسیکال از خود نشان بدهد. از یک سو، خطاب به گروه های سیاسی در عراق و نیز خطاب به اتحادیه عرب از اهمیت آشتی و وفاق ملی در سوریه سخن می گوید، اما از سوی دیگر، از همه امکانات خود برای نجات دادن رژیم در حال فروپاشی بشار اسد استفاده می کند.

واقعیت آن است که این استبداد است که میان سنی ها و شیعیان و نیز میان عرب ها و ایرانی ها اختلاف و جدایی انداخته. این استبداد، ممکن است با هر لباسی ظاهر شود. می تواند عمامه فقیه را بپوشد یا کلاهخود نظامی را. ولی استبداد همان استبداد است با آن ذات خشن و سرکوبگرش. تنها در سایه آزادی و کثرت گرایی است که همه ما می توانیم در کنار هم زندگی کنیم. هرگز بشار اسدی که دامانش به خون سوری های بی گناه آلوده است نخواهد توانست علوی ها را در سوریه برضد پیروان دیگر مذاهب اسلامی بسیج کند و جنگی داخلی را در سوریه راه بیندازد. نیز هرگز قادر نخواهد بود با استمداد جستن از پیمان استراتژیک میان رژیمش و نیروهای شیعی در خاور میانه به حیات خود ادامه دهد. پاسخ مناسب به رژیم ها و گروه های شیعه مذهبی که هلال شیعی را تشکیل داده اند و بدون هیچ مضایقه ای از رژیم خون خوار و سفاک بشار اسد حمایت می کنند، این نیست که سنی ها دست به پاسخی به همان سبک و سیاق بدهند. پاسخ درست و سنجیده همان پاسخی است که انقلابی های سوریه به فتنه انگیزی های دولت سوریه دادند و با بی اعتنایی به منطق اختلاف شیعه- سنی عزم خود را جزم کردند که با پرداختن بهایی هرچند گزاف برای روی کار آوردن نظامی که آزادی و عدالت را برای همه به ارمغان می آورد مبارزه کنند. مهم نیست که ستمگر و پشتیبانانش به چه مذهب و آیینی گرایش دارند. آن چه اهمیت دارد این است که چه طور بتوانیم جلو ستمگر بایستیم و از استمرار ظلم و بی عدالتی جلوگیری کنیم.

مثل این که سرنوشت، چنین نوشته که سرزمین شام- با آن تاریخ پرافتخار و مردمان مهربانش- همیشه محل تلاقی اختلاف ها و کشمکش ها باشد. این سرزمین در طول تاریخ خود، جنگ ها و درگیری ها میان ایران و یونان، و ایران و روم، و عرب و روم، و ترک ها و مسیحیان صلیبی، و ترک و روم، و استعمارگران فرانسوی و انگلیسی، شاهد بوده است. سوریه هم در گذشته تاریخی خود و هم در حال حاضر، محل اختلافات فرقه ای و مذهبی بوده در عین حالی که از فرهنگی غنامند و میراث دینی نیرومند برخوردار است.

با این همه، بهار عربی که اکنون در سوریه در جریان است فرصتی تاریخی را برای شامی ها فراهم کرده که حساب خود را با خود و دیگران تصفیه کنند واختلافات و کشمکش های گذشته را سپری شده بشمارند. "بهار عربی" فرصت را برای به میان آمدن فضایی آزاد فراهم کرده که همه شهروندان را زیر سقف خود جمع کند. برای شیعیان هم این فرصت را مهیا کرده که از اسارت در چنبر مظلومیت تاریخی و ذهنیتِ همه را دشمن خود پنداشتن بیرون بیایند و جذب پیکر ملت های عرب شوند بی آن که هراسی از سرکوب شدن به دل خود راه دهند و بی آن که ویژگی های اندیشگی و فقهی خود را به کناری بگذارند.

متاسفانه، موضع گیری نیروهای سیاسی شیعی در منطقه نسبت به تحولات جاری در سوریه، احتمال دارد این فرصت تاریخی را به سرابی تبدیل کند. مذهبی که روزگاری نمادی از مظلومیت تاریخی بود حالا در جایگاه جلاد یا پشتیبان جلاد نشسته است. انقلاب ها در جهان عرب می توانست زخم کهنه اختلاف های مذهبی را بهبود بخشد و دولتی شهروند محور را پدید آورد که در سایه آن همگی زندگی کنند بی آن که کسی بر دیگری برتری داشته باشد و بدون آن که تفاوتی از نظر حقوق شهروندی میان پیروان مذاهب و ادیان گوناگون وجود داشته باشد.
همه مردم جهان از طریق تلویزیون های ماهواره ای و سایت های اینترنتی سخن تاثیر گذار و تکان دهنده آن مرد سوری را شنیدند که فریاد می زد:" من آدمیزادم.. حیوان نیستم". فریاد دادخواهانه این مرد سوری، ما را به یاد آن مرد سیاهپوست در دهه شصت سده بیستم در امریکا می اندازد که کاغذی را بر سینه اش چسبانده بود که همان سخنان مرد سوری در آن نوشته شده بود که:" من هم انسانم". رهبران شیعی در خاورمیانه، باید به جنبه های انسانی انقلاب سوریه نگاه کنند. فرصت طلبی سیاسی و استفاده از معیارهای دوگانه در برخورد با بهار عربی، هرگز با این انقلاب هایی که هر روز با خون خود درخت آزادی را آبیاری می کند همخوانی ندارد. باید رهبران شیعی، با انقلاب ها در خاورمیانه با رعایت موازین اخلاقی برخورد کنند و از استفاده از معیارهای دوگانه بپرهیزند. همه این مردم، آزادی و عدالت را می خواهند از صنعا تا دمشق و از منامه تا طرابلس. انسان عربی به خاطری دست به انقلاب و عصیان زده که آزادی و کرامت انسانی از دست رفته خود را به دست بیاورد. چه فرقی می کند که شیعه مذهب باشد یا سنی مذهب، مسلمان باشد یا مسیحی. همین که انسان است و می خواهد رژیم های دیکتاتور را وادارد که به انسان بودنش اعتراف کنند برای ما کافی نیست که دربرابر عصیانش سر تعظیم فرود آوریم؟

اکنون ملت های عربی سرنوشت خود را به دست گرفته اند و مصمم اند خود را از شر دیکتاتورهای داخلی و آدم های متعصب و تندروی که سرنوشت آن ها را به گروگان گرفته اند ( خواه این دیکتاتورها و افراد متعصب، مسیحی باشند یا مسلمان، شیعه باشند یا سنی) رهایی بخشند. آیا خردمندان شیعه، این نکته ساده را درخواهند یافت و پیش از آن که حرکت رو به جلو تاریخی، آن ها را کنار بزند به این حرکت تاریخی خواهند پیوست؟ آیا رهبران شیعه در فرصت باقی مانده، خود را از خطری که بشار اسد بر آن ها می خواهد تحمیل کند و آن ها را از دیگر ساکنان این منطقه مهم از جهان جدا کند رهایی خواهند بخشید؟ بشار اسدی که ستمگر است و غرورش شکسته و دستانش به خون مردم، آلوده است.

گالری عکس

واژه های کلیدی

دين، عقايد و باورها
آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید
Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس