صفحه نخست > دیدگاه > معرفی تملق نامه کیانیها و اسماعیلیان افغانستان

معرفی تملق نامه کیانیها و اسماعیلیان افغانستان

شیر افگن
سه شنبه 10 سپتامبر 2013

زمان خواندن: (تعداد واژه ها: )

همرسانی

بخش دوم

برای مطالعه بخش نخست این مطلب اینجا را کلیک کنید.

با تشکر و سپاس و درود بی پایان به هموطنانی که به کَنه مطلب پی برده، استدلال وبرائین قانع کننده، طرح کردند، تاهرچه زود حربف ها گلیم خود را جمع کرده از همان راهی که حضور نامیمون خود را نشان دادند، از همان راهی که آمدند گور خود را گم کنند. ولی این بی حیا انسان خون مردم را مکیدند و تخم نفاق و شقاق در بین مردم کشت کردند. با چه دیده دراییها وچه ظلم وستم ودسایسی که در حق مردم بی نوا، روا نداشتند. چه شهزاده، نو جوانانی که آماج مرمیهای آتشینی این گروه آدم کش و تروریست قرار نگرفتند. در بخش کامنت ها به نوشته ها و تبصره های برمیخوری که خیلی جالب و در خور تأمل هستند. انهاییکه در دفاع و استدلال منطقی دست و پاچه میشوند و درمیمانند که در رد و دفاعیه باداران خود، چه بنویسند، آنگاهاست که عقل بسر شان میاید. وقتی از بی منطقی دست و پاچه شد، به فحش و ناسزا گویی دست میازند. زیرا همین باداران نام نهاد شان بود که قصدا انان را از مکتب و مدرسه در برابر پرداخت پول به بهانه آنکه جوان است کمونیست میشوند، اخراج مینمودند. وقتی مریدان بی سواد به هذیان گویی شروع میکنند. بادار شان از خجالت و شرمندگی دانه های عرق از شقیقه های مبارک شان سرازیر میشود. ولی اینها با چه مداریگری به تحمیق مرید های بی شعور دست زده به ریش هایشان می خندند که ازتعجب حیران خواهی ماند... خوب به هر صورت. حالا میایم سر اصل مطلب.

درباره بخش اول کتاب تملق نامه جسته و گریخته مقدمه مختصری به رشته تحریردر آورده، متیقن شدم که انسان این اشرف مخلوقات، وقتا از سواد هم بی بهره باشد، ابتکارهم کند، منفی از اب بیرون میشود.«خان، آغا، صاحب» شخصیت شهرت طلبی که به پیشنهاد "علامه" بامیانی لبیک گفته از مطالعه آن شماهم متعجب خواهید شد. این که کتاب سرتا پا تملق و چاپلوسی آدمی است بنام «سید منصور نادری» اوکار کشتۀ پروپاگند چی، میان تهی است. این کتاب به منظور تهیه یک مقدار آبرو و حیثیت برباد رفته، نوشته شده است.

مجموع کتاب به 325 صفحه، و مشتمل است بر 9 فصل .

پیام مولف، پیشگفتار، مقدمه، به یاد رهبر. در عناوین مضمون ها سعی شده که پر طمطراق و بی مایه انتخاب شوند که توجه خوانندگان را جلب کند. گوشه تاریخ، مگر کدام تاریخ، ظاهرشاه در کیان، ابرهای سفید و برفهای سیاه، درکشتی خیال، عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد، تصمیم درست راه نجات. منصور نادری فرزند زمان، پهلوان تور به پای خود ایستاد. سرنوشت نا معلوم، از جهاد تا امارت، در نبود صلصال و غیره.
وقتی با کارهای ساختگی و اکت و تمثیل غیر واقعی، نتوانی یک جمله ساده را چگونه پرورش خواهید داد. چطور میتوان کتاب نوشت.
سید منصور نادری که همیشه از برکت و خیرات سرمردم ازمرحله تگدی با چه نیرنگ و مداری گری به «خان، آغا، صاحب» رسید در ناز نعمت زیسته چنان درتنبلی و عیاشی غرق شده که اصلا درباره اندوختن علم و کمال رغبت نشان نداده و در بی خبری به کارهای شیطانی و غیر انسانی سپری میکرد. مگر حالا تازه عقل بسرش امده است.
توجه خان اغا اگر یک فیصد هم برای کسب علم و معرفت میبود. حداقل درک میکرد، که برای همین مریدان بدبخت ، از دانش بی خبر اگر از گاو غدود آن را برای سازماندهی مسایل تعلیم و تربیه و تاسیسات صحی به مصرف میرساند مردم از خواری و خفت سایر هموطنان در امان میبود.

آنچه مرا به مثابه یک فرد اسماعیلی رسالت مند ودل سوز و دور اندیش وادارمی سازد که کارها و اعمال یک عده جوانان را که سید منصور نادری به خاطر که در تاریکی وظلمت نگاه کرده که مبادا در اینده به کارهای خلاف رفتاری و بی مبالاتی یخن شان را بگیرد .
جوان بی دانش و کم معلوماتی نظریه کودکانه در سایت ها و وبلاگ ها درج کرده، گویی فاقد سواد و دانش است. اگر جوانان ما تا اینحد بی پروا و لا وبالی، در برابرفرهنگ ، ادبیات وهنر خود باشند، سرنوشت ما به کجا خواهد انجامید؟ این هموطن ما کاری را انجام داده، که باعث شرمساری همه جوانان بی دانش است.
من به سخنان پی پایه وبی مایه این جوان کار ندارم هرکسی، هرکاری مثبتی را انجام داده می تواند ولی بکسی حق نمیدهیم که به مقدسات مردم به بهانه اینکه نادان و جاهل است دست درازی وبی حرمتی کند. اشخاص بی صلاحیت، بی دانش، و بی سواد نباید دست به کاری بزنند که در حیطۀ صلاحیت؟ فهم ودرک اونیست وی چنین مینویسد:حسن صباح ـ حجت اعظم ورستاخیز الموت» اول فکر میکرده که خان اغا را درهمین ردیف بیاورد بعدا جرئت نتوانسته وچنین نیمه تمام گذاشته است

«الحاج سید منصور نادری کیانی»...

سید منصورنادری کیانی چون لیاقت و دانش و سواد معیاری نداشته حیران مانده که چه بنویسد، همان بود که نامش را در حاشیه نوشته و درج کتاب کرده اند. اگر واکنش به موقع نمیبود، ازین این عمل خائنانه جلوگیری نمییشد. شخصیتی که سزاوار احترام نباشد. چرا نامش مثل تخته مشق کودکان در هرجا نوشته شود.
در جمله متملق ها یک چاپلوس ویا دلقک کوچک در یک ترازو وزن میشوند، فشرده تملق نامه او را مرور میکنیم.
اسم اوبند علی است وتحت نامهای فیضانی و فیضی مرتکب شعرگفتن میشود. اینکه او باچه طراری وچالاکی خود و فامیل خود را به خارج از افغانستان انتقال داده کاریست دشوار، درباره او نمی پیچیم. ولی او پولهای فراوان مردم منطقه نشیمن خود یعنی همسایه های خود را که دریک کاسه با ایشان نان خورده مثلی کسی باهم دیگر شوخی و ساعت تیری کند، کلید موترش را و با همراهان مسلح تحت فرمانش از گراج بیرون کشیده و درکدام محل مخفیانه نگهداری میکرد، بعد او را به پلخمری نقل مینموده و بعد ازین با اعطای رشوه و سفارش خان اغا که شاید مال دزدی شده را متعلق به او درج اسناد کرده و به پلخمری انتقال داده و با اسناد جعلی دست داشته موتر رادر بازار به قیمت بسیارگران به فروش رسانیده سالها ست از پول حرام دزدی شده مشغول عیش و نوش است. این بود فشرده زیستنامه، قوماندان بند علی. کارنامه کوتاه وی در زمان هرج ومرج و یورش مجاهدین در کابل اتفاق افتاده است. باید گفت بند علی باوجدان چتل و ضمیر کور در پس پیری به سرودن شعر هم رغبت پیدا کرده است. نامبرده مداحی گری وخوش خدمتی و تملق خود را به حضوربادارش در لفافه شعر پیشکش میدارد.آنهم در صفحه زرین تملق نامه رسمی که(یک پدیده تازه درعرصه شعرگویی و شعرسرایی میباشد. شاعر، سیدمنصور نادری را از روی تملق با حسن صباح علمبردار دژتسخیرنا پذیر الموت در یک ردیف قرار میدهد عنوان شعر:«زبان در وصف تو گویاست منصور»
انسان وقتی از روی جهالت و نادانی نافهمیده کاری را انجام میدهد. بزرگترین جفا را در حق حجت خراسان مرتکب میشود. شاعرگویی به لجنزار ابدی فرو میرود

«بود بی مثل و بی همتا در این عصر» (بی همتا، در جعلکاری و حماقت و جنایت نه چیزی دیگر) به دوام شعر:«حقیقت حجت مولاست منصور» در اینجا از روی نادانی واقعیت را براز کرده است، یعنی.:« حقیقت، حجت مولاست، نه منصور» این دوشهرت طلب از درک این حقیقت عاجز مانده اند. بازهم به غلط فهمی دیگری دچارشده و به گفتن یک دروغ شاخدارد یگر چنین گفته است:«سرشب تاسحر تنها ست منصور» (سرشب تاسحر تنها در گراج زیر زمینی از ترس میخوابد) شما با کدام رشادت و جرئت رازو نیازکه تنها یک امر الهی است ،گویا راز و نیازیک جنایتکار ادمکش که روان گناهکارش همیشه مشغول خواب ورویا های وحشتناک و کابوس های خطرناک است، روح و روان او را پریشان میسازد. قهر و غضب الهی همیشه دامنگیر شان است، غیر از دروغ ، لاف و پتاق وشرمنده گی دنیوی و اخروی چیزی در بساط ندارند. ِگاهی شاعرچنین درسفته:«به روز و شب به ماپشت و پناه است»،«شجاع و شخص بی همتاست منصور»،« بلرزد ازنهیبش دشمن دین» این بخش شعر به حدی مسخره و بی محتواست و مملو از هجو و طنز است که پوهنمل را گیج کرده است. اگر قدری عقل ناقص هردو دایرکتر قد میخورد، یک کمی ژرف می اندیشید، این دو نفر بی سواد که به شعرو اصلا پی نمیبرند و یک کمی معلومات میداشتند، چلوصاف یا طشت رسوایی شان اینگونه بزمین نمی افتید. وقتی شاعر پرشور ما میفرماید:«شجاع و شخص بیهمتا...» عینا مثل (سادو) ها چند کلمه را سرهم کرده دل "بادار دم" را خوش ساخته و لی هیچکس را جرئت این کار نیست. مخاطبین شاعر شاید نا خود آگاه به کف زدن پرداخته اند. وقتی از شجاعت و رشادت خان آغا با طمطراق یاد میکردید، از یاد برده بودید.هنوز طالبان از پاکستان حرکت نکرده بود که خان اغا با گله نواسه و نبیره اش از دریای امو عبورکرده به تاجکستان رسیده بود.در حالیکه بزرگترین قطعات عساکرمنظم وطنپرست وبا دسپلین و تعلیمیافته وبا تجارب چندین ساله و د فاع از خاک مقدس و تمامیت ارضی، آزادی و استقلال افغانستان، ولی افسوس صد افسوس که دران شرایط قومانده به دست چند بزدل، ترسوو وطن فروش، بی غیرت و فراری افتیده بود. هزاران سرباز باشهامت وسلحشور و رزمنده حاضر بودند که تا آخرین لحظه و اخرین قطره خون خود از وجب وجب خاک مناطق خود مردانه و شجاعانه دفاع کنند. (پایان بخش دوم)

آنلاین :
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره
آنتولوژی شعر شاعران جهان برای هزاره

مجموعه شعر بی نظیر از 125 شاعر شناخته شده ی بین المللی برای مردم هزاره

این کتاب را بخرید

پيام‌ها

  • شايد بسيارى ها كه خانواده بدنام وبدكاره نادر كيانى واولاده هارا نشناسند ويا كم شناسىند به اين تصوركه اين خانواده وفرزندخيلى خلف ان سيدمنصورمانند ساير كلاه برداران وحقه بازان كارهاى زشتى كرده اند.
    واقعيت اينست كه خانواده سيدنادر كيان وبه خصوص سيد منصور انهاجنايات افريده اند كه نوشتن انها به حجم شهنامه كتابى ميخواهد.
    راستش فكر نمى كردم كسى كه نام استاد بودن را يدك ميكشد وبيايد دروصف يك اهريمن اين همه صفحه سياه كند،اينكه كدام دليلى اين
    سيد باميانى مارا واداشته تا در درى را به .....بريزدخودش داند وخدايش.
    نوت:توجه همه را به سيما وصورت اين اقا معطوف ميسازم.
    خوب بادقت ملاحظه ومقايسه فرماييدفوران خوشبختى طغيان خون ،ويتامين بروتين ،علايم سعادت و...درسرخى صورت اين اقا!
    با مردم در وديوارش!

  • مثل این شاعرک بی هویت، بی شخصیت وکم سوادرا همچون مثل سگی باید دانست که وقتی استخوانی به پیشش انداخته شود برای صاحب استخوان دم می جنباند، عف میزند و جاهلانه مدح می کند ومفهوم مدح خودرا هم نمیداند ودر واقع نا بخردانه روی خودرا سیاه کرده است وبقول نا صر خسرو قبادیانی بلخیَ." قیمتی دُر لفظ دری را به پای خوک ریختانده است".

  • کسیکه به غلط نام پژوهشگر بر خود نهاده، بیشرمانه اصرار ورزیده است تا با دروغ، تحریف وتخیل مسموم موجب ارتقای شخصیت یک فاحشۀ سیاسی ( یعنی خان آغا صاحب! ) شود. در حالیکه سالهای متمادی است که این فاحشۀ سیاسی مقدرات مردم نا آگاهشرا همواره در معرض زدو بند های پنهان و کثیف و معاملات ننگین قرارداده است . در کشاکش این زدوبند های پلید سیاسی- نظامی از دوران نوکری روسها ومزدوری کارملیها تا غلامی پهلوان دوستم و خدمتگذاری ربانی و حکمتیار وموزه پاکی کرزی وغیره کارنامه سیاه، مخدوش ومملو از خیانت را رقم زده است. او روح صداقت، درست اندیشی ودرست کرداری را در میان مردمش نابود کرد وبجایش دروغ گویی، فساد، فحشا و شارلاتانیزم رایج نمود. حال آقای پوهنمل سید محمد ابراهیم بامیانی تلاش ورزیده است تا از وی در تاریخ اسماعیلیان افغانستان ونیز تاریخ کشور شخصیت فوق العاده ومبا رزی بسازد تا بیش از پیش جلو رُشد و بیداری مردم فاقد دانش وناآگاه اسماعیلیه را بگیرد وهمچون گذشته این مردم زجر کشیده رافریب دهد، تحمیق کند، استحمار سازد. گرچه ریا کاری، تزویر، دروغ وفریب مردم در رگ وپوست این خانواده روحانی نمای متقلب عجین است و در تلاشند تا این میراث شرم آوروننگین را به نسل های بعد از خود منتقل سازند. از سید بامیانی چندان جای گِله نیست بخاطر اینکه ماهیت وذات این کتله ازبازماندگان عربهای عساکر بنی امیه ونیز فراری های خوارج وسنی های دوران صفوی هارا بی وجدانی،موزه پاکی ومدح صاحبان زور زر تشکیل میداده است و در طی تاریخ این سر زمین بار ها وبار ها دیده شده است که چگونه هزاره هارا از پشت خنجر زده است. پس باید بیدار شد وشعور وادراک خودرا بکار گرفت تادرک مسایل برایش روشن گردد وبیش ازین ملعبۀ دست این دذدان مال وناموس مردم نگردیده وفریب شارلاتان بازی های این طبقۀ دزد ومکاررا نخورند. هزاره ها بیدار شوید وعقل وادراک ونیروی فکری تانرا به مدد بگیرید. با احترام خیر اندیش

  • دوستان عزیز!
    جلالتمآب محترم الحاج سید منصورنادری + فامیل شان وکارنامه های درخشان اینها برای همه ای مردم افغانستان مانند آفتاب درخشان معلوم وهویداست و بنظر من کتابی که درباره ایشان تآلیف گردیده است ، دربرگیرنده ونشان دهنده یک فیصد خدمات شان هم که برای مردم و وطن شان نموده اند نمیباشد وفکر نمیکنم که الحاج سید منصور نادری وفامیلش هیچگاهی خود شان را بالای کسی تحمیل نموده باشند ، این محبت مردم قدرشناس است که به پاس خدمات ایشان که درطول تاریخ به آنها شده به این خاندان مهر ومحبت ورزند.

    صوفی تومیاندیش زغوغای رقیبان
    آواز سگان کم نکند رزق گدا را

  • سلام: دوست و یا دوستان که این مطلب را نوشته از طرز نوشتاری ایشان هویداست که خیلی ها عقده مند و مریض هستند و هیچ معلومات جزیی در باره سید منصور نادری ندارد والا چنین پوچ و چرندیات نمینویشتند. سید منصور نادری اگر به مردم خود کرده و یا نکرده ما به آن نمی پیچیم، اما اینکه به کسی ضرر رسانده باشد را نه من، نه تو و یا هیچ کس دیگر، نه خبردارد و نه هم واقیعت. تعداد کسانی که شخصاً بعضی کینه و کدروت با این شخصیت دارد اینگونه در وبلاگها منویسند و ظاهراً رفع درد دل میکنند، که به نظر بنده کار بیهوده و بی معنی است. اگر وقت اضافه دارید، یگان موضوعی علمی بنویسید تا ما هم از آن مستفید شویم. تشکر.

    از مدیر مسول این وبسایت هم خواهش میکنیم که نگذارد کسی به کسی توهین کند، اگر چه آزادی بیان هم است.
    من هم میتوانم چند جمله ای راست و دروغ در باره یک شخصیت مطرح کشور بنویسم، اما سودش چی؟ هیچ!

  • اين غول تشنه ثروت وقدرت در انتخابات قبلى كوشيد تا همه زن وفرزندان شانراوكيل سازد،كه سه نفر از فاميل وكيل شدند وبقيه رآه نيافتند،خوب ،سوال من از اين تشنه سيرناشدنى اينست كه:
    به كدام وجدان(آلبته كه اين خانواده از اغاز فاقد ان اند)يك خانواده (أنهم طفيلي وبي كاره)سه وكيل داشته بأشد وكل اسماعيليه يكى هم نداشته باشد.شرم ابدى به شما خانواده شيطان صفت باد!

  • یک شاعر مردمی متخلص به" دروازی" در حدود هفت سال در جزو تام های فرقۀ 80 سید منصور تا سقوط قول اردوی نمبر 6او ایفای وظیفه کرد،او شاهد بود که چگونه سید منصورایندشمن علم وعالم به اتکاء فرقۀ آلوده اش روشنفکران، تحصیل کردگان، شخصیت های مردمی ونامدار ولایت بغلان و نیزباقی ساحات تحت نفوذعقیدتی خودساخته اش را بیرحمانه کشت، نابود کرد، کمین زد ودر زدو بند های کثیف با باند های خون آشام ودستگاهای جاسوسی خارجی شرکت جست. موصوف بخش کوچکی از آن جنایات را در قالب شعر ساده و عام فهم انشاداشته است.درینجا ابیات چندی ازان شعر طویل آورده میشود: ( قبلاً نیز در همین سایت نشر شده بود.)
    ای سید منصور بگو که شوکت و شانت چه شد ــــ قول اردو فرقۀ هشـتاد غـنـدِ کیانت چه شد
    میزدی چوب ستـــم بر پیـکر اهــل خــرد ـــــ دیو اندر کرسی والی بدورانت چه شد
    مزد کار افسرانت جز دوو دشنام چی بود ـــــ مشت و سیلیهای آن جاوید بد نامت چه شد
    مال مردم را چپُ راست میزدی در جیب خود ـــــ اینقدر گو در دل کوه از طلا، کانت چه ش
    پول نامشروع ترا کی از کفت بیرون شود ـــــــ دذدی و رشوه گری قاچاق کاروانت چه شد
    در حریم جنگلستان دلقکانت بود پلنگ ـــــــ ضرب و قضیه فکان، معراج و افغانت چه شد ( حکیم ضربه دلال جنسی جعفر)
    در کمینگاه بود نشسته گرگ کفتاران دیگر ـــــــ بازک و پاینده و ناظر قربانت چه شد (تروریست های سید منصور)
    آنکه تورا شهره و مشهور عالم ساختن ـــــــ حقبین آزاده بود یار نگهبانت چه شد
    در همه سختی سپر بود در همه خوشی گهر ـــــــ آن هژبر پردلان و آن قوماندانت چه شد
    در همه جا گفته بودی افتخارم حقبین است ـــــــ افتخار و آبروی مرد میدانت چه شد
    حقبین اندر راه حق، حق با حقبین بود ــــــــ دُرّه زن بی شخصیت دوکتور حیوانت چه شد(داکتر شهاب الدین)
    میل داشتی جاگزین ناصر خسرو شوی ـــــــــ میدیدی بالا زحد آن راه عرفانت چه شد
    از حسن ابن صباح کم نمی گفتی خودت ـــــــــ آن خیال پردازیهای بی بر و بارت چه شد
    از جناب خود کُش بیگانه پروراین سوال ـــــــ دشمنی با پور حیدر(ع) صدق و ایمانت چه شد
    خود گزیدی حزب سادات بر دفاع خویشتن ـــــــ از تعصب بر جماعت صدق و ایمانت چه شد
    آیت الکرسی به حق که خوانده نتوانی درست ــــــ در ردیف فیلسوفان نام و عنوانت چه شد
    با همین دستخوان پهنت خُرد گردیدی چرا ــــــــ رنگ رنگ ویسکی و ودکا از سر خوانت چه شد
    میزدی لاف دیگر از طالبان گیرم دمار ـــــــــ جنگ ناکرده گریزان توپ و هاوانت چه شد
    شیر برفی یا عقاب آهنی چادر بودی ـــــــــ کمتر از روباه شمارش شیر مردانت چه شد ( اشاره به آشیانۀ عقاب سید منصور)
    تایمنی تپه نشاط و طمطراقت تا بکی ــــــــ هریکی از گوشۀ مدح و غزلخوانت چه شد ( محلهای عیش و میخاره گی منصور و پسرانش )
    تحصیلُ دانش بدرگاهت حقیرُ بی صفت ــــــــ بیسوادُ بی خـدا افراد نادانـت چه شد
    دلقکان گویند خداوند گاه امام روز گار ــــــــ پهلوی فرعون جایت گو که یزدانت چه شد
    مینمودی ازغضب یارانت راهستان گور ـــــــ سید مرادُ سید احمد اهل دوستانت چه شد ( صاحب منصب فرقۀ 80)
    ازقفا تیر جفا بر سینۀ قیوم زدی ـــــــ مرغ وحشت جاگزین بام آشیانت چه شد (قیوم نواسۀ آخوند صافی)
    طرحریزی بر ترور شاه قدم تکرارها ـــــــ گشت افشا بمگذاری راز پنهانت چه شد ( در اثر بمگذاری در هلی کوپتروی 17 تن بشمول شاه قدم شهید شدند)
    خان محمد قاتلش افغانُ دستورش زتو ــــــــ نابودی اقوام پشتون راه سلطانت چه شد (ملا خان محمد ملای جماعت خانه نخستین در تایمنی)
    برسر دسترخوان خود تور را کردی ترور ـــــــ هم طبق همسایگی با قوم بغلانت چه شد (تور از همپیمانان مردم بغلانی که نا جوانمردانه در خانه خود اوراکشت)
    مولاداد آگاه چگونه قتل در فرمان تو ـــــــــ زیر پا مشت لگد احساس انسانت چه شد ( صاحب دلیر وشجاع فرقه 80 که مخالف خیانتهای سید منصوربود)
    در سراغ آرزو نور محمد خان شبر ـــــــــ جاهلُ پستُ رذیل خاینُ غولانت چه شد ( تورن نور محمد سر پرست مردم شیبر که توسط بازک ترور شد)
    شاد میگشتی بحرف دشمن دنیاودین ــــــــ دلگیر بالا نشین پر شورُ پترامت چه شد
    در صف تاریخ بنویشتم و ماند یاد گار ــــــــ الفتُ جاویدُ جعفر می پرستانت چه شد
    میکند سربازی این دروازی از گفتار خود ـــــــ میخلد مانند نی خار مغیلانت چه شد
    عرض خلق از ظلم تو در دفتر سیما سمرــــــــ از گلو گیرد ترا گوید بدورانت چه شد.

  • آقای انجیل ان ! Angel Anدرذیل نوشتۀ " کیانیها و اسماعیلیان " مطالب نصیحت گونه چندی را به لسان انگلیسی نسبت به من مرقوم داشته اید که ناگزیر توضیحی مختصری باید ارایه بدارم. در کامنت فوق من در بارۀ مسلمانان اسماعیلی یا مذهب اسماعیلیه چیزی ننوشته ام که حاکی از فقدان معلومات وناآگاهیم باشد. شما غلط درک واستنباط نا درست کرده اید. من صرفاً در بارۀ یک تازی زاده که با زیر پا گذاشتن وجدان انسانی تملق نامۀ ننگینی را برای تازی زادۀ هم نژادرسوای دیگرش رقم زده و سیاه کاری های اورا با پردۀ دروغین پوشانیده مطلبی نوشته ام. اینکه فلسفۀ وجودی مرا زیر سوال برده اید که گویا در وصول آیین یا مذهب راستین که حضرت محمد از خودبرای مسلمانان وبطور کلی بشریت بیادگار گذاشت کور هستم و هنوز هم آنرا پیدا نکرده ام، درست ملتفت نشدم که زعم جناب شما از مذهب راستین که حضرتش از خود بیاد گار گذاشت کدام است؟ اگر سید کیان ومخصوصاً منصور باشد، اخلاقیات هیچ مذهبی اعم از اسلام وغیر اسلام در اودیده نمی شود واودر حقیقت یک گانگستر است. در غیر آن اگر کدام مذهب راستین دیگر باشد برای تبادل نظربا شما آماده هستم. ایجاد 72 فرقۀ ضاله ودوزخی ویک فرقۀ ناجی ورستگار که ازان نام برده اید وگویا تلویحاً خودرا در جملۀ آن فرقۀ "ناجی "قلمداد کرده اید سخت در توهم قراردارید، زیرا مقولۀ فرقۀ "ناجی " ساخته وپرداختۀ شیعیان غالی است که در قرن چهارم هجری ابداع وسر زبانها افتید ووارد کتب آنها شد. از جانب دیگر ناجی وناجیگری یک فرقۀ خاص با بد کردارها ونیک کردارهایش همه بهشتی هستند تضاد مطلق با فرمایشات قرآنی دارد که معیار برتری، نجابت و رستگاری انسانرا در گرو "تقوا" دانسته است نه عضو یک فرقۀ خاص.( قرآن سورۀ حجرات آیه 13 )
    در یک مورد ازعقل تذکر داده اید که تمیز دهندۀ حق از باطل ودرست از نادرست است، ولی روشن نساخته اید که این حق وباطل فرضی جناب شما ازکدام مقوله است؟ تاریخ تمدن بشری بما میگوید که از کشف آتش وآهن گرفته تا تسخیر کرۀ ماه و حاکمیت انسان بر زمین وبحر وفضا همه وهمه زاده ومحصول عقل، ادراک و خرد بشر است که درین راستا ادیان ومذاهب کوچکترین نقش و سهمی ندارند.
    آقای انجیل ان! بجای اینکه مرا توصیه به خواندن بیشتر وتکمیل گردانیدن دانش می نمایی بهتر خواهد بود که خودت از حصار تنگ وتاریک فرقه گرایی بیرون آمده به تحقیق وتفحص بیشتر وجامعتر روی شکل گیری مذاهب مختلف وفرقه های خودساخته در پیرامون اسلام بپردازکه چه کسان و نظریه پردازانی اسلام را بگروه ها وفرقه های متخاصم تقسیم کرده اند که در طی این 1400 سال هریک خودرا ناجی ورستگار خوانده ودیگران را گمراه، تکفیر وتکفیر سازی را پیشه ساخته و در بسا مورد به قتل و حتا قتل عام فرقه مخالفش فتوا داده اند.تکرار زبانی راه راست یا صراط المستقیم اما بدون کردار وعمل نیک انسان را بجای نمی رساند. باخرد باشید

  • عجب!
    هم مريد وهم أزاد!
    أزاد بودن مريد به همان اندازه است كه يك الاغ از صاحبش.
    واين بدبخت خيلى هم خوشحال است از اينكه درنقش الاغ الاغ تشريف دارد.

  • سلام . از همه خوانند گان میپرسم درمورد پدر نادری آیا راست است یا شایعه : میگویند خودش را بنام سید معرفی کرده بود ونگهبانان ودربانان زیادی داشت و ملقب به سیر کیهان یا کیان گردیده بود ویکی از ترفند ها ومکرهایش برای فریب دادن مردم این بود که اسمهای خصوصی بالای نگهبانان خود گذاشته بود مثلا نام یکنفر را بز یکی را گوسفند یکی را برنج یکی را گاو ووووو گذاشته بود وقتی کسی گاو میاورد بنام تحفه کسیکه نامش گاو بود با آورنده تحفه نزد سید میرفت سید فورا میدانست که این آقا گاو آورده . وبعد از خوش آمد گویی میگفت چرا زحمت کشیدی گاو آوردی آورنده گاو تعجب میکرد که این سید چطور فهمیده گاورا که هنوز ندیده همینطور اگر کسی برنج میاورد شخصیکه اسمش برنج بود همراه مهمان نزد سید میرفت سید فورا میفهمید که این آقا برنج آورده وقتیکه سید یاد آور میشد برنج آوردی مهمان تعجب میکرد که این چطور فهمیده من برنج آوردم این حرفها زبان به زبان شده این سید منافق به آغا صاحب مشهور شد ومیگفتند که علم غیب داره . باعرض معذرت از خوانند گان که این جمله را مینویسم اما برای روشن شدن جنایت مجبورم بنویسم . میگن خیلی از هواخواهان سید شب اول عروس را درخدمت سید میگذاشتند تا متبرک گردد . این قضیه را همه مردم نقل میکنند . نمیدانم این پسر هایش هم مانند پدر اند یا ارتقای بیشتر از پدر کردند . لعنت الل علیا القوم الکاذبین

  • سید کیان شب اول مادر انسان نما های بیناموس بیخبر را میگایید.مگر پسرانش خود بیخبر را هم میگایید.مرید سید کیان

  • مريد شيطان كيان از تجارب اش مى نويسد!!!!
    وبايد يياد نموده مريد ازاد(تو بخوانش الاغ)حالا تغير لقب داده وشده مريد سيد كيان!
    خوى وروان ادم هاى سك شده دقيقن بدين سان است كه عزت،شخصيت،غرور وشرف خود را كاملن نابود ميسازد وتمام وجود وهستى اش را فداى
    ادم ديكرى (زور مند،حقه باز،كلاهبردار،شياد،فريبكر،دسيسه سأزو......)..ميسازد.
    علم روانكاوى،روانشناسى وجامعه شناسى به وضوح اين دكرديسى روان ادمى را توضيح وتشريح مينمايد.

  • یک مرید خر؛ به از صد توبره زر

  • برادران عزیز!
    هدف از استفاده کلمه مرید آزاد توسط اینجانب بمعنی آنست که من وابسته به هیچ کسی وهیچ طرفی نبوده وتنها چیزهای که حق است وحقیقت دارد را بیان میدارم وهدفم صرف اظهارحق وحقیقت بوده وبس ، افسوس مینمایم به وجودی انسانهای که ازانسانیت بکلی دور اند ودشنام دادن شناخت ایشان است ، محمد رسول الله (ص) فرموده اند:
    هرکسی ، کسی دیگری را دشنام دهد درحقیقت امرخود را دشنام نموده است.
    امید وارم آقای مرید ستیز وآقای سنگ شکن اگرمردان واقعی مباحثه ومشاجره استند به یک بحث علمی روبرو بیرون از دایره انترنیت واین سایت حاضربه گفتگو وبحث با من گردند تا همه حقایق خوبتر وبهتر روشن گردند .
    بلی درمورد قضاوت مرید ستیزباید گفت که اینجانب را که گفته اید تغییر لقب داده ام بکلی غلط نموده اید.
    با خرد باشید.

  • مـتأسفانه درین سایت اصلاً یک معمار وجود ندارد تا بر بنیاد آن نظریات و چرندیات که از شکم بویگین یکتعداد بی ادب، بد اخلاق، لوچک مشرب، بیسواد و نادان نثار شخصیت ها و بزرگان کشور بخصوص جناب الحاج سید منصور نادری میگردد، کنترول جدی صورت گیرد. زیرا افغانستان نسبت جنگ های خانمان سوز و ویرانی های متعدد زیربنای فرهنگی و اجتماعی جامعه کاملاً از هم پاشیده و با رویکار آمدن نظام جدید با گذشت 12 سال هنوز فرهنگ استفاده انترنت و رعایت آداب اجتماعی حتی در مخیله ذهن بسیاریها وجود ندارد. هر کس و ناکس هر انچه از ذهن مریض شان تراوش یافت با استفاده سوء از انترنت که در حقیقت یک نعمت تیکنالوژیست به فحاشی و دشنام گویی می پردازند.

  • این شعر طنزی را در پاسخ به نامه های متعددی که اشخاص جاهل راجع به عالیقدر محترم رهبر بزرگوار ما جناب الحاج سید منصور نادری نوشته اند سروده ام. انشأالله که با شنیدن این پارچه شعر الفاظ پوچ از زبان ایشان دور شده ، راه و روش انسانیت را در پیش گیرند.
    "شیطان"
    چه گویم من سخن با مرده گانی
    که نتـواند شـنـیـدن حـرف مـا را
    دعـــا دارم بــــه درگــاۀ الــهـی
    که بخشد بر دو چشمانت حیأ را
    اگر خدمت نگیرد پیـش چشمت
    بـیــابـی رهـبـر چـون مــافـیــا را
    امید دارم از آن خـالــق بـیـچـون
    سر افگنده بـینـم تـو رو سـیـاه را
    چـو شیطان میزنی حرف دروغین
    ســرت نازل کنـد یــزدان بـلا را
    تــــراشــیـده ترا از ســنگ خارا
    فــدا گــردم فـداگـردم خــدا را
    نخوردی غیر شــفـتل نـان دیـگر
    چـه دانــی قــدر مـردان خـدا را
    سخن از خامۀ "طغیان" چو شمشیر
    بــر آرد ســـر زند فـرق شـمـا را
    عبدالرازق "طغیان"

  • قسم به مـرتبــت عـــرش اعتلاي تو " منصور"
    كـه نيست مهــر كسي در دلم سواي تو " منصور"
    تـو آن مــنادي عشقي كه بوده در دل شبها
    ســــرود هستي ام آهنگ لاي لاي تو " منصور"
    هـــزار شـام بـه بالين من به صبح رساندي
    هــــزار بار شـــود جان من فداي تو " منصور"
    دل تو مخـزن لطف است و گنج عاطفه و مهر
    هــزار گنج پشيزي است در بــهاي تو " منصور"
    بيا كـــه تازه شـــود اي گل حديقة خلقت
    مشـام جان من از عطر جانفــــزاي تو " منصور"
    بيا كـــــه مرغ دل داغدار و غرقه به خونم
    نمي طپـد به هــــواي بجــز هواي تو " منصور"
    بيا كـــه با تو دهـــم شرح بينوائي خود را
    بيا بـيا كه شـــــد از دست بينواي تو " منصور"
    مـــرا بلـــطف ببخــــشا كه بر نمي آيد
    زبـان الكــنم از عــــــهدة ثناي تو " منصور"
    تــــو آفتـــــاب سپهـــر بلند عالم قدسي
    بـــــود رضـاي خــداوند در رضاي تو " منصور"

    رضایی از کابل

  • اظهار نظر در اثر و خاطره يي از سيد منصور
    اثری را که Associated professor استاد سيد محمد ابراهيم "باميانی" تحت عنوان اسماعيليان در افغانستان و سيد منصور نادری نوشته است خواندم اثريست که واقعاً استاد زحمت کشيده موضوعات مهمی را جمع آوری کرده با مهارت خوبی تأليف و تدوين کرده است موضوعات تاريخی ، جغرافيائی، سياسی ، نظامی ، اجتماعی و فرهنگی را از منابع مختلفه بيرون آورده طوری با هم تلفيق نموده است که نشان دهد مذهب اسماعيلی چگونه بميان آمد و چگونه به افغانستان رسيد و چه حوادثی را سپری نموده و چگونه نوبت به سيد منصور نادری رسيد و خانوداه او چگونه پشت در پشت سر پرستی شيعيان اسماعيليان افغانستان را بعهده داشته و اين گروه اقليت در افغانستان چه سر نوشتی داشته اند و خاندان کيانی بخاطر همين داشتن سر پرستی چگونه ارتباط با امام حاضر اسماعيليان و چه ارتباطی با دولتمداران افغانستان داشته اند و چه تکاليفی را ازين جهت متحمل گرديده اند و سيد منصور نادری در چگونه شرايط خانوادگی و روابط سياسی و اجتماعی پرورش يافته و در طول زندگی با چه حوادث و پيش آمد ها دست پنچه نرم کرده و از همه حوادث جان بسلامت برده است در زمانيکه پدر بزرگوارش سيد نادر شاه کيانی زنده بوده هم مسؤليت حفظ روابط با مردمان ديگر اعم از مردمان سياسی، اجتماعی ، فرهنگی و روحانی و پذيرائی از ايشان، تنظيم ملاقات ها وتطبيق فيصله ها و تعهدات و مهمانداری و مهمان نوازی او بوده است. اين وظيفه که از جانب پدر بوی سپرده ميشد وی را شخص مهمان نواز ، مردم دار و اجتماعی ، سياسی ، روحانی و فرهنگی بار آورده است تا جائيکه اکنون نميتواند غير ازين باشد ، خصوصيات فوق الذکر جزء هابی ( دلچسپی های روزمره زندگی) وی بحساب ميرود. ازين جهت در دوره سر پرستی خودش از اسماعيليان افغانستان با داشتن صفات متذکره با بازی های سياسی شريک بوده با تدابير سياسی مختص بخودش توانست با همه گروه های سياسی و نظامی با حفظ روابط نيک نقش ميانجگر و عامل تنظيم ملاقات های صلح جويانه و تفاهمات را بازی کند و هم مرجع و حامی گروپ های فرهنگی و روحانی باشد طوريکه همه با وی انس داشته در تدوير محافل علمی فرهنگی و هنری بوی رو می آوردند از وی بهره مند بوده است و در ساحه نفوذ خودش از اشخاص علمی ، فرهنگی و هنری خبر گيری و رسيدگی ميکرد و خود با قريحه يی شعری و ذوق فرهنگی و کرکتر اجتماعی با محافل، مجالس رنگ و رونق خاص ميبخشيد و خان رنگين گسترده خود را کدخدائی ميکرده است . او با هر کس همان کس مينمود و به کيفيت بزم می افزود.
    ولی آنچه بايد گفت اينست که آنچه محترم باميانی صاحب در يافته و از لابلای ادبيات تاريخی و گزارشی بيرون آورده است و يا چشم ديد و تجارب خود را بيان کرده است همه تعلق به خصوصيات ظاهری سيد منصور نادری دارد، طوريکه او با سياست مداران سياستمدار بود با اهل معامله تجارت پيشه و اهل کسبه کاسب و با هنر مندان هنر مند و با اهل ذکر ذاکر و با اهل فکر متفکر بود در بزم صدر نشين و در رزم در قربوس زين مينمود حادثه جو و پاکيزه خو بود، مرد خوش سليقه در لباس پوشی و خوش مشرب در محافل متبارز بود. خلاصه اينکه او يک عيار کامل العيار بود که از يک سو راستی و دوستی،جوانی و جوانمردی داشت ، از جانب ديگر رقيق القلب حساس در مقابل رنج و تکاليف ديگران مينمود. اين همه جهات ظاهری و عارضی او بوده و هست. ولی خودم از اينکه ايام و ليالی زيادی در اوقات بزم و رزم با ايشان مصاحب بوده ام احساسات او را در زمينه های متنوع مشاهده کرده ام ، من در پس اين همه ظواهر حقايق نهفته را نيز می شناسم. سيد منصور نادری در باطن خود مايه های و لايه های دارد که عوارض بر انها استوار بوده و تظاهر مييافته است همان طور که در عقيده خود به تشابه ظواهر بخصوص آشنائی دارد و به باطن نيز معتقد است. ظاهری را باطنيست . سيد منصور نادری نيز چيز های دارد که ظاهريست همه کس ميبيند و برای همه مخصوص است و قابل توضيح و بيان است ولی آنچه در باطن دارد و اصل و جوهر شخص همان است که بچشم نمی آيد و قابل توصيف و بيان کمی نميباشد. از مصاحبت به او من به اين جواهر درونی او بلديت دارم و می شناسم از جمله جواهر خمسه يکی عقل است و ديگری نفس من اين هر دو جوهررا در سيد منصور نادری مطالعه دارم ازينکه جواهر بر گيرنده عوارض است و با هم نسبت و رابطه دارند ظواهر در بواطن تظاهر پيدا ميکند و بشکل ظواهر قابل توضيح و بيان ميگردد و من ديگر توضيح واضح نميکنم به قدر کافی در اثر مذکور لباس ظواهر توضيح و توصيف گرديده و جواهر جز از طريق استعاره و کنايه تشبه و تمثيل قابليت بيان را ندارد من هم نميتوانم به توضيح جوهر سيد منصور بپردازم آنچه در نظر خودم حقايق درونی و خصوصيات باطنی و جواهر فطری او را نشان ميدهد و بوضاحت سخن ميگويد همان دلبستگی و علاقمندی او با عقاب است خانه او ، صالون پذيرائی و اطاق خواب او مملو از تصاوير و تمثال های عقاب است و عقاب مرغ بلند پرواز و بلند همت و تيز بال است در پستی ها و ويرانی ها جای نميگيرد و مسکن اختيار نميکند آشيانه او در بلند ترين قله های کوه است و از شکاری خود ميخورد از همين جهت علامه و نشانة همت و غيرت و شجاعت نقش و زيب رأيات شاهان فاتح و بلند پروازان عالم سياست و نمايانگر پرواز خيالات و ايده آلهای مشتاقان علم و معرفت و مايه آفرينش آثار هنری اهل هنر و ادبيات محسوب ميشود. اين يگانه تمثيل واضح از جوهر درونی سيد منصور"نادری" است که در عقب همه ظواهر او نهفته است که البته اگر چه قابل توضيح نيست ولی ميتوان در باره آن چيز های گفت…..
    پروفيسور محترم حميدالله "ويدا" رئيس عمومی تربيه معلم وزارت معارف افغانستان

  • این چند سروده ناچیر به جواب مشت دجال صفت مانند نعیم و غیره.... که نوکری خوجه های پاکستانی را معیار شرف و ناموس شان قرار داده اند.

    تـرا مـن اهـل کـافـر میشـناسـم
    زکافر هـمچـو بـد تر میشـناسـم
    توئی گبر لعین چون مشت دجال
    تـرا اهــل ستـمـگـر میشـناسـم
    گــریــبــان خـــرد را کـردۀ چــاک
    ترا رسـوا و بی سـر میشـناسم
    به پیـشـگـاۀ خبیسـان ستــمگـر
    تـرا مـانـنـد چـاکــر مـیـشنـاسـم
    توئی داغ سـتـم بــرپــیـکـر قـوم
    درون سینه اخـگـر میـشـنـاسـم
    نه از دنـیـا خـبـر داری نـه از دیـن
    تـرا بیـدیـن و کـافـر میشـناســم
    نــداری لایـــق شــاۀ کـــیـــان را
    ترا درویش هــر در میـشـنـاسـم
    سید منصور پیر و مرشید ماست
    او را پیشوا و رهبر مـیشـنـاسـم
    او مـردِ بـا وقـارِ شان و شـوکـت
    او را سـردار و سـرور میشناسم
    همیشه بهر ایـن ملـت پـریشـان
    او را غمخوار کـشور میـشناسـم
    بزرگمرد و ادیب و بـا سخـا است
    او را من پـور حـیـدر مـیشـناسم
    بــوَد او ســیـد و سـادات عـالــم
    او را نسـل پـیامبـر میـشـناسـم
    که (عمران) میـزند حرف حقیقت
    خــدا را حــق و داور میشـناسـم
    والسلام...

  • آن اسمعیلیان کجا شد که من دیده بودم که قدر این رهبر ملی و سیاسی خویش را فراموش کردند
    اولين بار که سيد منصور "نادری" راديدم، سال 1372 هـ شمسی، در مزار شريف بود، روز های اوج جنبش ملی- اسلامی به رهبری جنرال دوستم و نزديکی گروهای مجاهدين با آن که در قالب يک ائتلاف شکننده و نا استوار بر شمال کشور حکومت می کردند، حوالی ساعت ده بجه در منزل با شکوه و قصرگونة پيشوای مذهبی اسماعيليان که نام و آوازة وی بار ها به گوشم خورده بود، رسيديم و از ما به گرمی و پيشانی باز پذيرائی صورت گرفت، من برای يک راديوی برونمرزی ، گزارش و خبر تهيه می کردم و با هدف آشنائی با اصول مذهبی فرقة اسماعيليه و نقش آقای سيد منصور نادری در جنبش شمال به ديدن ايشان رفته بودم.
    در تالار پذيرائی که بنظرم زيبا و خيره کننده آمد، مهمانان ديگری هم حضور يافته بودند جنرال مؤمن ، از بازيگران اصلی تحولات شمال و قوماندان يک لوای مستقر در بندر حيرتان ، جنرال هلال الدين هلال، قوماندان قوای هوائی، حاج محمد محقق، آمر نظامی شمال حزب وحدت و تعداد ديگر از صاحب منصبان نظامی منتظر ديدار با سيد منصور "نادری" بودند.
    پردة تالار کنار رفت و نخست چند جوان آراسته که گويا ياوران و اعضاء تشريفاتی دفتر سيد منصور بودند ،وارد شدند و سپس آقا! با چهره خندان به داخل تالار قدم گذاشت، دو جوان ديگر حلقه های گل بر دست ، کنار او حرکت می کردند و سيد منصور نادری ،مستقيم به طرف هلال الدين هلال رفت او را در آغوش گرفت و بعد حلقه های گل را به گردن او آويخت و بندل های پول و بانکنوت های افغانی بر سرش فروريخت و بار ديگر از پيشانی هلال بوسه کرد و منصب جديدش – قوماندانی قوای هوائی را به او تبريک گفت. احساس می کردم که هلال الدين هلال در زير دست های لطف آميز و محبت و احسان نوازش سيد منصور نادری خرد شد، شکست و تا پا های او فرو افتاد و برای هميشه خود را مرهون لطف سيد منصور نادری ديد....
    يکبار به ذهنم چالائی های حسن صباح خداوند گار آله موت (الموت) خطور کرد و آن يتيم های سازمان يافته و هراس آوری که به برکت تيز هوشی و آموزش ديده گی از قلاع آهنين مي گذشتند و همچون اشباح نامريي و يا پيک اجل، بالای سر امرا و شاهان قدر قدرت ظاهر می شدند و تيغ بر گلو گاهشان می نهادند، چون ميگويند صلاح الدين ايوبی، فاتح فلسطين و پيروز درجنگهای صليبی ، نيمه شبی در قلب سپاه و در حفاظ آهنين چندين حلقه نظاميان ، نا گهان چشمان براق و نوک تيز دشنة يک فدائی را احساس کرد و فرياد استمداد بلند نمود، اما سيد منصور "نادری" در ميراث چريکانة حسن صباح ، تغيير انقلابی وارد کرده است، او زيرکانه قوی ترين نظاميان و بازيگران مغرورعرصة جديد سياست را به گرد احسان خود ميچرخاند و آنان را فريفتة تار گيسوی سياست های هوشيارانه خود کرده است، بنظرم آمد که رهبر با ذوق و خوش مشرب اسماعيليان به خوبی فهميده است که پيام نرم عرفانی و معنوی آواره يمگان بسيار قوی تر، غنی ترو گسترده تر از خشونت نهفته در بن انديشه حسن صباح، باليده و مانده گار شده است؛ دست محبت همواره از قامت نفرت بلند تر بوده است.
    بعد از آن ، تا سالهای پسين حاکميت طالبان و تحولات جديد پس از يازده سپتمبر 2001 ، بار ها و بار ها ، سيد منصور نادری را ديدم و در محافل گرم او اشتراگ کردم و ديدم که به برکت رفتار متين و هوشيارانه ، ازحيثيت و اعتبار او هيچگاه نکاست و با وجود آنکه همگنان و همنيشنان ديگر او فراز و فرود های بسيار داشتند و از صحنه سياست رانده شدند، اما سيد منصور نادری همچنان مقام و جايگاه خود را بعنوان يک رهبر مذهبی و يک چهره سياسی با اعتبار حفظ کرده و مناسبات نيک و دوستانه با تمام کسانی دارد که در کشور وزنة سياسی و ملی بحساب می آيند.
    15 جوزای 1384 فاضل سانچارکی
    معين اول وزارت اطلاعات و فرهنگ افغانستان

  • این چند سرود طنزی در پاسخ به جفنگ سرایی یک عده لابالی که بالای یک شخصیت روحانی کشور جناب عالیقدر محترم الحاج سید منصور (نادری) انتقاد نموده اند من منحیث یک فرد اسماعیلیه در پاسخ به این ............. شعری را که بتازه گی سروده ام چون سنگ سیاه بر فرق شیطان میزنم.

    "چرخک مکی ها"

    لوچک های بی پـدر نام نیـاکانـت کجـاسـت
    گشتۀ چون متعبر آن بانـد دزدانـت کـجاسـت
    بی سر و سامانـه هـردم رو بـه هـر در مـینـهـی
    برتنت کالای چرکین رهـبر و خانت کجاست
    چار قیران از پول نقد خـواجـه هـا بگرفـتـه ای
    میـکنـی غو غو به من گو لقمۀ نانت کجـاست
    هر کجـاه مـحـراب را یـابـی پـلسـتر مـیـکـنی
    لاف بـی حـد میـزنی آئیـن اسلامت کجاست
    مـکـی ها در محـفـل رقاصی چرخـک میـزنند
    گـرتـو اسـلامی همانـا صوت آذانت کجاست
    تا بکی این خـردوانـی هـای نـنـگیـن میـکـنی
    تو زپا افـتـادۀ آن مـرد مـیـدانـت کجاست
    شیـمـۀ تریـاک گـویـا از دهـانـت شـسـتۀ
    آن تـعـفُن کثـیف روی دنـدانـت کـجـاسـت
    تا بکی این قیرط و فیرط و خود ستائی میکنی
    زنده گی بین آغـیل همـچو حیوانت کجاست
    طنز جالب را ز"گمنام" سخن چـیـن گـوش کـن
    خانۀ مخروبه و آن چـاکِ دامـانـت کـجاست
    گـر نـبود آغـای منـصور جمله تکفیر میشدید
    همچو منصور تاجدار و شاۀ دورانت کجاست

  • باوصف اينكه دوسه نام مختلف که درنقش پاسداران خانواده کيانى ها وبه خاصه منصورعربده کشى مکنديك کسى است ولى ميدانم که هنوزدرجامعه فلک زده وبه نهاىت عقب مانده،عقب رانده شده وبدور از دنياى بيرون وغريب با فرهنك ودستاورد هاى عظيم جامعه بشرى افکاروتصورات انست که بايد مانند رمه دنبال چوپانى رفت ودر نقش اين جوبان حقه باز ،شياد وتبهكار معروف بنام سيد نادر وحالا سيدمنصوردر بخش از جامعه اسماعيلى افغانستان قراردارند،اما زمانه ما زمانه بت شكنيست نه بت سازى ،بت ها ازاوج به حضيض فروغلطند .
    براى من ادم هاى دنباله رو قابل درک وخيلى هم مايه ترحم ودلسوزيست ،اماتغىروتکامل فکرى ـذهنى ادم ها وروند پرپىچ وطولانى است٠
    روشن باشيد

  • چند گپى بادوسيدزاده يكى ازسانچارک ودومى ازبامىان باستان٠
    نياكان شما براى تحميق سازى هزاره ها وجهت بقاى شان وجهت استمرار منافع طفيلي شان هزاره ها را در درازناى زمانه ها تكه تكه وقسمت قسمت
    نموده وبااستفاده نا مشروع،ناجايز وبه دور ازاخلاق وشان ادمى به جان هم انداختند كه هزاره ها تاوان بس عظيمى داده اند وشوربختانه ما اسمعيليان به عنوان اقليت در اقليت متحمل خسران وصف ناشدنى شده ايم.نيكه هاى شما هزاره هاى اثناعشرى را از داشتن هر نوع روابط اجتماعى وحتى شخصى با اسماعيليان مانع ميشدند،نيكه هاى شما در همدستى وتبانى غيراخلاقى با اخوندهاى اثناعشرى از هيج نوع تهت ،افتراًتبليغ خصمانه ،جفاهاى ناروا تاسرحد تكفير نمودن درحق مردم اسمعيليه دريغ نكرده اند .وازسوى ديكرى اين همه فشار هاى تاريخى زمينه را بيشتر مساعد ان مي ساخت تا مردم ازهمه سو زير فشار واختناق ما به حلقوم نهنك وحشتناك بنام سيدكيان بيشتر فر وروند.
    اقايون سيد زاده ها،فاضل وابراهيم!
    ما حرفهاى زيادى باهم داريم، باشد براى زمان مناسب اش ،ولى عجالتا توصيه من به شما هااين است كه به جاى تومار هاى سياه وشرم اوردروصف اهريمن مردم خواردرصددجبران كرده هاى نارواى نياكان ودل جويى مردمى أقدام نمايد كه قرن اندر قرن ونسل اندرنسل قربانى دين دشمنى هاى
    سيدها واخوندهاى اثناعشرى شده اند،شماها ،منظورم نسل كنونى وبعدى سيد ها خيلى ها مكلفيت كلان تاريخى به دوش داريد:
    تصحيح تاريخ(انجا كه ربط دارد به شماها)!
    خدامدد تان كند

  • مدیحه سرائی، ثنا گوئی، تملق وچاپلوسی چه بصورت نظم و چه بصورت نثر در پهنۀ ادبیات فارسی پیشینۀ دیرینه دارد، در بار امرا وسلاطین ودکانداران دین خِطۀ باستانی خراسان زمین از شاعران ، نویسندگان و ثناگویان درباری مملو بوده اند که به امید صله وبخششی و همیانگی زر وسیمی یا به خاطر چشم داشت التفات والطاف دیگری در ستایش آنان که اغلب آنها جباران و خونخوارانی قهاری نیز بوده اند مدح و توصیف های اغراق آمیز ی را انشا داشته و بگفتۀ ناصر خسرو بلخی " قیمتی دُرّ لفظ دری را به پای خوکان ریخته اند." هدف از بیان فوق ثنائیه ای شاعرک ماعرک بیسوادی بنام رضایی نیست که سید منصورجنگ سالار را به جای پیامبر اسلام فرض کرده واورابه اوج آسمان نشانیده است، بلکه آقای پروفیسور حمیدا لله " ویدا "است که تقریض گونۀ بر کتاب فوق الذکر " کیانیها واسماعیلیان " نوشتۀ اسو شیتید پروفیسور سید محمد ابراهیم بامیانی مرقوم داشته که بخشی ازان در کامنت فوق کاپی شده است. وقتی خواننده به نام او بر میخورد، طبعاً خیال می کند با انسانی متعادل و سلیم الفکر سرو کار دارد مخصوصاً که کلمۀ بلند بالای " پروفیسور " یعنی بلند ترین مرتبت علمی نیز در جلو اسم او دیده می شود. اما رای و نظری را که در تشخص وتکریم ودر جلال و شکوه بزرگی مقام و مرتبت سید کیان وپسر جنگ سالارش منصور اظهارداشته و کریدت کم نظیری را که به ایشان ارایه داشته و از فحوای آن همه مدح وثنای اغراق آمیزبه آدم حیرت وخنده دست میدهد .
    آقای پروفیسور از سرپرستی شیعیان اسماعیلیان افغانستان توسط خاندان کیانی و ارتباط با امام حاضر اسماعیلیان ونیز ارتباط که با دولت مردان افغانستان داشته اند و البته بخاطر این سر پرستی و ارتباطات مذهبی با امامت اسماعیلی تکالیفی را متحمل شده اند، در فشانی نموده است. ولی تا جائیکه بهمه معلوم است جامعۀ اسماعیلیه تحت سر پرستی سید کیان یک جامعۀ فوق العاده اقلیت غوطه ور در بی سوادی وبی دانشی مطلق، فاقد عالم وعلم و مدرسه ومکتب وغرق در فساد واستحمار تاسف باربود که حتا همنژادان هزاره اثناعشری اش نیز آنهارا نجس ومشرک می شمردند سخنِ گزافه نیست به پژوهش های صاحب نظران درین مورد توجه کنید، مؤرخ و دانشمند کشورآقای حاج کاظم یزدانی در ص 52 کتاب محققانه ی پژوهشی در تاریخ هزاره ها مینویسد:" شیعیان اسماعیلی افغانستان از محروم ترین و مظلوم ترین طبقات این کشور بوده اند. اکثریت ملت افغانستان آنانرا یک فرقه ی غالی تا حد مشرک پنداشته انواع تحقیر وتوهین وآزاررا در حق شان روا میداشتند، حتا شیعیان دوازده امامی که خود مورد توهین و تحقیر از طرف اکثریت قرار میگرفتند، اسماعیلی هارا از خود طرد میکردند". بهمین ترتیب در مجلۀ بنام عصری برای عدالت شماره دوازدهم 11 ثور 1376 میخوانیم:" درد انسانی هزارۀ اسماعیلی سنگینتر از درد انسانی سایر شقه های جامعۀ هزاره است... شقۀ اجتماعی – مذهبی هزارۀ اسماعیلی محکوم به نا انسانی ترین محکومیت درون اجتماعی شده است
    آیا محرومیت ومظلومیت جانکاه، ماخوذ بودن با نامهای زننده وزشت "غالی" و" مشرک " و انواع عدیده ی تحقیر وتوهین و"محکوم بودن به ناانسانی ترین محکومیت درون اجتماعی" را بجز از رهبری منفی مردم اسماعیلیه به چیز دیگری میتوان حمل کرد؟ آیا جناب پروفیسورکه بلند ترین لقب اکادمیک علمی را از آن خود کرده است او جامعه ی با سواد، مهذب، مرفه و متمدن وآراسته با علم واخلاق را دیده و رأی به رهبری با کفایت ومدبرانه ی مدیریت این جامعه صادر کرده است، یا اینکه محفل بزم وتحفه های گران قیمت چشم اورا خیره ساخته و قلم اورا از ذکر واقعیت ملموس بر حذر داشته است؟ آیا محقق ودانشمندی که در جلو اسم او کلمه ی بالا بلندپروفیسوردیده میشود بجای کاربرد قلم در راه آرمان مظلوم ترین ومحکوم ترین طبقه ی جامعه، به ستایش وتوصیف رهبری نالایق، فاسد واستثمارگر که موجب درد جانکاه و عقب مانی قرون وسطائی مردمش شده است قلم را بجولانگه میکشاند آیاانسانرا به تحیّر وتعجب نمی اندازدو لقب اکادمیک علمی او زیر سوال نمیرود؟ آیا با این دفاع و ستایش وتمجید اغراق گونه از دکانداران دین تیرگی وننگ حقارت دغلبازان و وظیفه خواران و لقمه ربایان را در نظر مجسم نمی سازد؟ اما خودآقای پروفیسور موضوع را روشن ساخته ومیگوید:" ولی خودم ازینکه ایام ولیالی زیادی در اوقات بزم ورزم با ایشان مصاحب بوده ام احساسات اورا در زمینه های متنوع مشاهده کرده ام." مسلماً همین محافل بزم و سرگرمی شاید اورا مست و چشمان اورا خیره ساخته باشد.

    واما دربارۀ تکالیف که این خاندان از سوی رجال دولتی متحمل شده است، باید گفت که متحمل تکلیف نه بلکه مورد الطاف، تفقد والتفات دولتمردان ودربار شاهی قرارداشته است، بیائید به تاریخ غریب نوشتۀ سید نادر کیانی نظر افگنیم وی پس از شکست حبیب الله کلکلنی خدمت مار شال شاه ولی خان مشرف شده وفرمان همکاری نظامی با دولت را بدست می آورد،البته فرمان دادن دولت بکسی معنایش آزاد گذاشتن دست او در قلع وقمع مخالفان وناراضیان کیش عقیدتی ومطلق العنان ساختن او در کارهایش می بود. سید نادر خان امتنان خودرا از شاه ولی خان چنین بیان میدارد:
    " بنده را بحضور خود طلبیده و بدست راست پهلوی خود جای تعین نمود خیلی شفقت و مهربانی فرمودند نان چاشت را به اتفاق این فقیر تناول نموده فرمان دادند از حضور شان مرخص گردیدم و از جانب سردار شاه ولی خان تا کنون رضا مند بوده خیلی منت پذیرم بخاندان محمد زاهی مثل شاه ولی خان یک شخص نجیب و شریف وبا دیانت دارای کمالات خلقی خیلی نیک نادر است چونکه فرمانرا تسلیم شدم بخانه آمدم."( تاریخ غریب ص224) به تأسی فرمان دربار شاهی او سه هزار تن از مریدان خودرا تحت فرماندهی غند مشر جهانگیر خان ونیز خودش به سر کوبی آرزو قل سمنگانی بسیج واعزام میدارد. بار دیگر در سر کوبی ابراهیم بیگ لقی مبارز وآزادیخواه ازبک نیز سه هزار تن از جوانان اسماعیلیه را می فرستد که منجر به سرکوبی وفرار ابراهیم بیک شده و40 تا 50 نفر اسماعیلیه نیز کشته می شود (تاریخ غریب ص227).
    موصوف بخاطرهمکاری های گستردۀ نظامی که با دولت داشت، در نتیجه روابط بسیار مؤدت آمیز و حسنۀ بادر بار شاهی بر قرار کرد و مورد تفقد و الطاف در بار قرار گرفت. در طول پادشاهی نادر خان و پسرش ظاهر خان از موقعیت بسیار خوبی بر خورداربود.علیرغم تحایف وهدایا وبذل و بخشش های گوناگون هر از چند گاهی ظاهر شاه واراکین بلند رتبه او را در محافل بزم و سر گرمی های متنوع در دره کیان واشرف دعوت میکرد که به همه مردم آنولا روشن است و این خودمیرساند که کار برد واژه " تحمل تکلیف " از سوی دولت را که آقای پروفیسور بکار برده کلاً نادرست، غلط وقلب واقعیت است.
    قسمت اعظم مدیحه سرای آقای پروفیسور را وصف جنگ سالار سید منصور تشکیل می هد وآنقدر دروصف او راه اغراق را پیموده که هر انسانی که با سید منصور روبرو شود از تعجب شاید شاخ در آورده و با خود بگوید که: بابا! این آن شخصیت جامع الکمالات آقای پروفیسور نیست واز صد یکی آن کمالات وصفات در او دیده نمی شود .اما یک کمال یا خصوصیت سید منصور واقعیت دارد که او اهل معامله، ترفند، بیع وشری مریدان ودر واقع یک شارلاتان کامل العیار است.ریکارد شارلاتانی سه دهۀ اخیر او بر همه معلوم است که وی پس از تجاوز شوروی از زندان رها ودرخدمت شوروی های متجاوز وکارمل وطن فروش قرار گرفت وتوسط جانبازی ها وفداکاری های مردم نا آگاه اسماعیلیه از منافع استراتژیک شورویها وکارملی ها دفاع کرد، بعد از برکناری کارمل ازمقام دولتی فعالیت ضد ملی و مردمی خودرا طبق اشاره و صوابدید داکتر نجیب سمت وسوداد،ودر بحبوحۀ سقوط دولت مزدور، وی در خدمت پهلوان دوستم در آمد، زمانی به دامن احمد شاه مسعود واستاد ربانی چنگ انداخت، و مدتی هم پا بوسی حزب وحدت را افتخار دانست وگاهی هم اطاعت از امیراسلامی حکمتیاررادر شمار وجیبه ی ملی خود محسوب داشت. پس از فرار ننگ آورش از سوی طالبان و قتل عام مردم اسماعیلیه از سوی آنان و حوادث 11 سیپتمبر و روی کار آمدن دولت موقت و بعداً انتخابات ورای دهی بار دیگر خصلت نوکری خودرا نشانداد و در خدمت کرزی درآمد وکرزی چالاک هم اورا پشیزی اهمیت نداد و حال قراریکه شنیده می شودبه دست وپای علومیها و پرچمیان چسپیده است تا درتعاملات وتحولات آینده کدام لقمۀ مرداری ازین سیاست بازی کثیف را نصیب شود.
    شور بختانه این پابوس قدرت وپول به بیشرمی از نوکری و خدمت گذاری ولی نعمت خودبه رژیم کمونیستی و متجاوزین شوروی طفره میرود و هیچ ذکری نمی کند ونیز از زدو بند های کثیف ضد منافع مردم اسماعیلیه با تنظیم های عدیده که همه وهمه روی حفظ منافع خانوادگی اودور میزد ابداً اشارۀ نکرده است.
    آقای پروفیسور توصیفی هم از تصاویر وتمثال های عقاب که درو دیوار اورا زینت داده است، ارایه داشته که گویا همانطوریکه عقاب بلند پرواز در پستی ها و وویرانی ها جای نمی گیرد وآشیانه اش در بلند ترین قله های کوه است. جوهر درونی خصوصیات سید منصور نیز بلند پروازی های در عالم سیاست دارد وآنرا نقطۀ آمال خود می داند. ولی این تعبیر کنایه از قلعۀ الموت یا بقول نویسنگان ایرانی آشیانۀ عقاب حسن صباح است که باری سید منصور خودرا همطرازاو میدانست ودلقکانش نیز اورا به همین عنوان وصف وخطاب میداشته است. ولی از ایجاد " آشیانۀ عقاب " بدون روح ایمان و عقیده، بکار گرفتن علامات و سا ختن مجسمه های عقاب نمایشی هیچ طرفی نمی توان بست وهم هیچ بهرۀ ازان عاید نخواهد شد. زیرا سنگ و گِل بهر شکلی که آراسته گردد وبه هرطریقی که گردانده شود، یک جسم بی جان است و حکم جماد را دارد یعنی مرده است، و هیچگاه نمی تواند منعکس کنندۀ روح، ایمان و عقیده باشد. ارزش یک بنا یک ساختمان بسته به جوهر و عنصر زندۀ آنست نه به موادساختمانی آن. بهمین ترتیب ارزش یک نظام یک نهضت و یک مکتب بسته به تاثیر و ظرفیت رهبری آنست که چه اثر را در مقدرات فعلی و آیندۀ جامعه و مردم خود می گذارد. اگر یک نظام، نهضت و یا مکتبی که مبتنی بر مبادی اخلاقی نباشد و آیدیا لوژی سالم، دانش عمیق، کفایت و تدبر لازم اورا در امر رهبری اش یاری نرساند و در نهایت جامعه را در راه استعلا و بالندگی و دستیاری به آرمانهای تاریخی اش رهبری کرده نتواند، غیر ادعای اسمی دیگر هیچ دلالتی را نمیتوان بر آن موجه دانست. تفو بر تو ای روزگار که انسان زبون، فرومایه ، سفله و بی دانشی که از سخن گفتن به زبان مادری خود هم عاجز است مهر جامع الکمالات در پیشانی اش الصاق می شودو بخورد مردم نا آگاه وبعضاً ابن الوقت داده می شود.
    بهر صورت بقول آن دانشمند: زیاد اند ازاین گونه پروفیسران، نویسنگان ودانشمندان وایماندارانی که در عمل بی دین اند.خوب می اندیشند، اما زشت عمل میکنند، زیبا وخدا پسند وعظ می کنند، اما در عمل پابوس قدرت وپول اند، قشنگ نصیحت میکنند اماخود مصداق پلیدی اند،دیگران را به توبه دعوت میکنند،اما خود با توبه بیگانه اند.

  • اقاى جمال!
    نوشته شما را بادقت خواندم ،نه تنها زيبا كه خيلى عالى بود،زنده باشيد هموطن من با اين برداشت وتوضيح دقيق .

  • این نوشته قبلاً در همین سایت بقلم آقای گل احمد به جواب آقای سنگچارکی نوشته شده بود چون در ارتباط با همین موضوع بود،لذا بدون دخل وتصرف درینجا کاپی گردید.
    آقای سنگچارکی فرموده است:" آن اسمعیلیان کجا شد که من دیده بودم که قدر این رهبر ملی و سیاسی خویش را فراموش کردند." آقای محترم! اسماعیلیان قدر رهبر ملی وسیاسی !!! خودرا فراموش نکرده اند بلکه این آقای سید منصوربود و هست که قدر خدمات بی شائبه، فداکاریها، جانبازی های صادقانه ی اسماعیلیان را ندانست و آنهمه فداکاری و ایثار را دربوته ی فراموشی سپرد. سید نادر خان پدر وی آنگاهی که از بدست گرفتن کلانی اجداد خود عبد الهادی یاد میکند در تاریخ غریب از قول عبدالهادی مینویسد: " به شما معلوم است که بدون از درویشی و فقیری دیگر پیشه و کسب ندارم صبح اگر چیزی بدست آید شام خرچ میشود." آری این اسماعیلیان صداقت کیش بودند که این طبقه ی گدائی گر را به مکنت وجاه وجلال رساندند،همین اسماعیلیان بودند که به کمک وحمایت اجداد اینها که در کولاب بخارا در حالت آوارگی و پناهندگی بسر میبردند، شتافتند واز برکت پول نذورات، ده یک، سر خرمنی، چراغی و دست بوسی اسماعیلیان بقول سید نادر خان مانند امیران زندگی میکردند.فراموش نباید کرد که دران هنگام پول کاغذی وجود نداشت دادو ستد توسط سکه صورت می گرفت، اسماعیلیان جانباز با قبول ریسک وخطر جان خریطه های سکه را تا آندیار انتقال میدادند . بخاطر همین اسماعیلیان بود که هنگام سلطنت نادر شاه به پدر سید منصور فرمان ژاندارم سمت شمال داده شد و او هم سه هزار اسماعیلیان مسلح را به جنگ اولیا قل سمنگانی فرستاد وسه هزار دیگر را به جنگ ابراهیم بیگ لقی مبارز وآزادیخواه ازبک اعزام داشت. ببرک کارمل ونجیب و رژیم اشغالگر روس هم میدانستند که یک تعداد از هزاره ها ی اسماعیلی قاطعانه پشت سر سید منصور استاده است، لذا اورا به نوکری خود قبول کرد و تشکیلات نظامی و سلاح ومهمات مدرن را در اختیار او گذاشت. در غیر آن دهها سید با دانش، عالم، واعظ، ومتبحر وجودداشت که مورد الطاف رژیم کمونیست قرار نگرفتند. اگررژیم کمونیست سید منصور بی دانش، جاهل و بیسوادرا به نوکری خود پذیرفت، بخاطر حمایت و، پشتیبانی وسر سپردگی اسماعیلیان بودنه چیز دیگر. بهمین ترتیب اگر دوستم اورا عضو جنبش ملی اسلامی خود ساخت، اگر احمد شاه مسعود روی الطاف به او نشانداد، اگر حزب وحدت و حزب اسلامی حکمتیار اورا در جرگه ی خود راه داد، بخاطر حمایت اسماعیلیان بود نه وجوه دیگر. اگرحمایت بیدریغ اسماعیلیان نمی بود او با پسران معتاد وشرابی و زنباره و چند ناکاره وبی عرضه ی که در گردو پیشش بود خواب تشکیلا ت ملیشه ی را هم دیده نمی توانست چه رسد به اینکه تشکیلات ملیشه ی خودرا بالاتر از نظام هدفمند حسن صباح بشمارد.اما با وجود اینهمه حمایت مالی و جانی اسماعیلیان، سید منصور جفاهای غیر قابل اغماضی نسبت به اسماعیلیان نمود، بزرگان و افراد معززاسماعیلیه را که به او مشوره نیک میدادند با تفنگچه خود بدهانش فیرکرد وشهید ساخت، شخص محترم دیگری را بدهن سک خود انداخت و با تحقیر فراوان اورا شهید کرد، عده ی که بااو اختلاف نظر داشتند ( البته اختلاف آراء و نظر در هر نظامی یک اصل مسلم وقبول شده است که باید از طریق گفتگو ومذاکره حل شود) آنهارا به کیان احضار وبدست خود شان قبر های شانرا حفر وزنده بگور کرد. کسانیکه در بین جامعه به تبارز شخصیت پرداختند، به نحو از انحا سر آنهارا زیر بالَش کرد.همین اسماعیلیان سر سپرده توهین ها، نام های زشت و چندش آور غالی" و " غلات" ومشرک وبیدین غیره وغیره را بجان خریدند، روغن داغ شدند، باسگ یکجا بسته شدند، ولی باوجود که اصل تقیه در مذهب شیعه پذیرفته شده است،تقیه نکردند و از رفض گفتن سید کیان اباورزیدند. این همه وفا وفداکاری اسماعیلیان وآنهمه جفا ی سید منصور کیان
    اما " رهبر ملی وسیاسی" آقای سنگچارکی عنوان های بس بالا بلندی را نسبت به سید منصور بکار برده است، زیرا رهبر ملی کسی است که از متن جامعه بر خاسته باشد ومشترکات اجتماعی و انسانی باآحاد مردم خود داشته باشد تا بتواند الویت منافع مردم خودرا نسبت به منافع خانوادگی،خویشاوندی، رفیقی و مصلحتی برتر ومرجح بشمارد. طبقات بالای جامعه وقشر حکمران هیچگاهی رهبر ملی شده نمی تواند. ولی سید منصور را" رهبر سیاسی" خواندن توهین به سیاست است. برای اینکه بار ها گفته شد که سید منصور سیاست مدار نه بلکه "سیاست باز" است، ودر اصطلاح سیاسی به چنین اشخاصی عنوان " فاحشه ی سیاسی " بکار رفته است. زیرا او از کوچه ی سیاست هم گذر نکرده و با الفبای سیاسی بکلی بیگانه است. اگر امروز سید منصورفاقد دانش وبی تحصیل خود را مطرح قلمداد میکند، بازهم یکتعداد از اسماعیلی ها هستند که روی برخی ملحوظات از او حمایت می کنند. البته با آگاهی وخود شناسی همین گروه مطرح بودن سید منصور نیز خود بخود به صفر تقرب خواهد کرد.با احترام

  • برادران بی نهایت محترم !
    برایتان همینقدر میگویم که آفتاب به یک انگوشت پنهان نمیشود و خدمات محترم سید منصور نادری برای اسماعیلیان به همه جهانیان آشکار و هویداست.

    با احترام
    محمد از بغلان

  • آقای محمد بغلانی !
    الحق فرمودۀ شما بکلی درست است " خدمات محترم سید منصور نادری برای اسماعیلیان به همه جهانیان آشکار وهویداست".آری به تمام دنیا. ولی این چند نفرک نادیده ونافهمیده چشم شانرا بسته و منکر خدمات جناب ایشان هستند. کاشکی اینها یکبار هم که شده از مناطق اسماعیلیه نشین تحت زعامت و سر پرستی آقای ما دیدن میکردند تا به چشم سر خدمات اورا مشاهده مینمودند. از مکتب های عصری ومجهز با تمام وسایل آموزش وپرورش و معلم های کوالیفاید گرفته تا کلنیک های مجهز ومدرن با دوکتوران لایق و نرس های مسلکی، مدرسه های در سطح بالا با مدرسین طراز اول وآراسته توأم با علوم ومعارف اسلامی ودانش روز، علمای مذهبی وواعظانی که وقتی در سکوی موعظه قرار میگیرند از معلومات جامع وهمه جانبۀ شان حالت حیرت به مستمعین دست میدهد. به همین ترتیب ازعبادتگاهای بسیارعالی، مصفا وروحپرور که مأموم هایش بجز از عبادت صادقانه وتمرکز روی بندگی دیگر انگیزۀ ندارند. همچنان باید بیفزایم که پیروانش در ادعای اسماعیلیت و دوستداری تاریخی امامت صداقت در شان ایشان است ،در پیروی از دساتیر وهدایات امام مان صادق ومؤمن هستند قلب وزبان شان یکی است مداهنه نمی ورزند. بالاتر ازهمه پیروان جناب ایشان 99/99 % از موازین ومبادی عالیه مذهبی آگاه اند. از عادات بد وزشت اجتماعی مانند ام الخبائث شراب ومسکرات بیزارهستند، فحشا و فسق وفجور دربین جوانان شان دیده نمی شود، خلاصه با اصل معروف آراسته و ازمنکرات بدور هستند. در اثر تعالیم وتوجهات جناب ایشان در بین پیروانش جهل ، اوهام و خرافات حکم کیمیارا دارد، به راحتی دروغ نمی گویند، تهمت بکسی نمی نمیزنند. جناب ایشان جان، مال وناموس مردمش را در معرض تعرض ودست درازی قرار نمی دهد، جامعه رابه خمودی وبی تحرکی وا نمی دارد، هرروز به حیله ونیرنگی جدید متوسل نمی شود، تخم نفاق وچند دستگی ودشمنی را در بین جامعه اش نمی پراگند. از زدو بند های کثیف سیاسی و معامله گری های ننگین وقمار روی مریدانش سخت نفرت دارد. در صدر مجلس ننشسته فیس و افاده نمی فروشد، همه را مدیون وبدهکارخود نمی پندارد.از بیت المال جامعه استفادۀ ناجایز نکرده وحیف ومیل آنرا اجازه نمی دهد، ازبخشش و تبذیرآن به این وآن بخاطر استحکام قدرت شخصی ابا می ورزد، از پهن دسترخوان رنگین و محافل بزم و عیش جداً خودداری می ورزد. پسرانش مجسمۀ اخلاق هستند از اعتیاد به مسکرات و تجاوز وبی عصمت ساختن دختران وزنان خودی وبیگانه سخت نفرت دارند. پیروان جناب ایشان به آنحد شعور وآگاهی رسیده اند که هر بیسواد، ابله وسفلۀ را که از محاورۀ روز مره وسخن گفتن به زبان مادری نیز عاجز ودر مانده است به رهبری و زعامت خویش بر نمی گزینند.
    منحیث یک مرید اخلاص کیش خصوصیات وبرازندگی های اخلاقی وخدمات بی شائیبۀ جناب سید منصور نادری را مؤجزاً برشمردم امید می رود منتقین ایشان سر عقل بیایندو دید واقعگرائی پیدا کنند. با احترام یکی از مریدان سید منصور نادری.

  • ای نادان تریاکی در دنیا همان انسان فرشته که وجود دارد به ما نشان بده باز هر کس خودش خوده نگاه کنه اگر سیدمنصور نادری کاری نکرده هموکس های که کرده کیها استند ؟ ای عبادت خانه های که جورشده مانند پروژه های دولتی ایست که اگر یک هزار خرچ شده یک لک مصرف آن نوشته شده که تو هم خوب میفامی برو پشت گپ نگرد همگی خوب وبد ما لوم است لطف کو اگه تو مثل یک انسان ده کاری خوبه انجام دادی همو ره یاد آوری کو که ما بفا مم آغا که یک آدم خوب استی.

  • مريد جان !
    جانت جور!
    خيلى شوخى با مزه نموديد،باور كنيد خوب خنديديم،ازاين طنز شما درباره سيد منصور،اين سررهزن نام دار!

  • من با سيد منصور نادرى شناخت نه دارم ،ولى رفقاى من در انجا بودن زمان داكتر نجيب الله وبعد از ان قصه مبكردن كه
    هم والى وهم داماد شان وهم نزديكان شان مانند امريكايي ها وغربى ها رفتار داشتن وساعت شان خوب تير بودن.
    خدا ميدانه أو وخت ها من در شبرغان خدمت ميكردم .

  • پدیدۀ سید و سیادت در افغانستان برمیگردد به جامعۀ ایرانی دوران صفویه، پیش از دوران صفویه جامعۀ ایرانی کلاً یک جامعۀ سنی مذهب بود بدین معنا که از اواسط قرن هفتم تا اوایل قرن نهم میلادی زیر سلطۀ مستقیم خلفای عباسی عرب قرارداشت. ازان به بعد تا حملۀ مغول امیران محلی در مناطق مختلف ایران حکومت میکردند که آنها هم سنی مذهب وتابع خلفای بغداد بودند. حملۀ مغول وبراندازی خلافت بغداد در سال 1258 میلادی موجب از هم پاشیدگی، افسردگی و نومیدی عمیقی بر روح جامعه گردید. درین میان تفکر خانقاهی و صوفیگری ( که نباید با عرفان اشتباه شود ) در ترویج شیعیگری نقش بسیار بزرگی در ایران بازی کرد. عصر مغولان در ایران یک عصر سازمان گیری صوفی ها وشیوخ طریقت بود. دران دوران جامعۀ ایرانی تحت تاثیر صوفیگری دنبال معنویتی می گشت که در خُلسه وعبادت درویشی خلاصه می شد. اوج گرایش خانقاهی واوج قدرت گرفتن شیوخ طریقت در ایران قرن پانزهم میلادی است که در آخر آن یک مرشد خانقاه سلسلۀ پاد شاهی در ایران تشکیل داد واین سلسله صوفیان صفوی شیعیگری را بر ایران تحمیل کردند وبه کشت کشتار وقتل عام بیرحمانۀ سنی مذهبان و نیز خوارج دست یازیدند. در اواخر سلطنت شاه عباس صفوی سپاهیان کلاه قرمز وقزلباشان وی ایران را از وجود سنی مذهبان و خوارج بکلی پاک کرد. وخود شاه عباس دعوی " سیدی " کرد و پشت نامۀ جعلی خودرا به موسی کاظم پسر جعفر صادق رساند. درین هنگام سیل فرصت طلبان مدعیان " سیدی " از شهر های مذهبی عراق و جبال لبنان بسوی ایران سرازیرشدند. این سادات فرصت طلب هر کدام به فراخور قابلیت خود از احترام و امکاناتی برخودرار شدند و به آب و نان و گاهی حتا به مقام بالائی رسیدند. سنی مذهبان وخوارج های که از دم تیغ سپاه خونخوار وقتل و کشتار صفوی ها جان سالم برده بودند بعضاً بسوی ترکیه عثمانی وبر خی بسوی افغانستان پناهنده شدند. اکثراین فراری ها بخاطر ترس از مردمان شهری وسنی مذهبان، به کوه پایه ها و مناطق دور افتاده ومنزوی مسکن گزیدند تا با وقایع گذشته مواجه نشوند. این فراری ها باتجاربی که از پیش آمدهای ناگوار صفویه داشتند،ونیزبا استفاده از بیسوادی، خوش باوری و خوش قلبی هزاره های شیعی مذهب یعنی عشق و محبت و دلدادگی آنان به ذریه علی واولادش خود را سید معرفی کردند و نام های عربی فلان ابن فلان را پشت هم قطار کرده برخی به موسی کاظم رساندند وبرخی هم به زید ابن زین العابدین ابن حسین ابن علی . بدین قرار پشت نامه های جعلی ودروغین ترتیب داده و خودرا ذیحق به گرفتن خمس وزکات وصدقات ودهها نوع باج وخراج دانسته وبازرنگی که داشتند جای پای خودرا بین هزاره ها قایم کردند وزرنگترین شان در راس جامعه قرار گرفتند. این قشر طفیلی چه بسا که خنجرزدن از پشت به مریدان هزاره خود نیز دریغ نکردند،چنانچه در لشکر کشی عبد الرحمن جلاد دشمن خونخورمردم هزاره سهم عمدۀ را ایفا کردند. فروختن، معامله گری، قمار زدن وانجام دهها رزالت وبیشرفی روی هزاره های خوش باوربحدی است که خارج از حوصلۀ این مقال است. تا وقتی برادران هزاره به خود آگاهی نرسند و سواری دادن به این انگلهای اجتماعی را تحریم نکنند ابداً به سروری وآقائی خود رسیده نمی توانند. با احترام.

  • سلام : آفرین به مرید سید کیان که حقیقت را برملا کرد . مادران کسی دیگر که پیش ابلیس کیان نبود فقط مادران مریدانشان بودند که از این رحمت شیطانی مستفید ومستفیض میشدند پس سید زاده هستی . ماشالا نام خدا میگفتند سید زاده های قلابی بی تربیت هم میباشند . واقعا که آفرین داری که جرءات کردی ودربرابر جهانیان به این تبرک جویی پدر ومادر بزرگوارتان از سید کیان که ثمره آن بوجود آمدن شخص شما شده واعتراف کردی . بازهم آفرین

Kamran Mir Hazar Youtube Channel
حقوق بشر، مردم بومی، ملت های بدون دولت، تکنولوژی، ادبیات، بررسی کتاب، تاریخ، فلسفه، پارادایم و رفاه
سابسکرایب

تازه ترین ها

اعتراض

ملیت ها | هزاره | تاجیک | اوزبیک | تورکمن | هندو و سیک | قرقیز | نورستانی | بلوچ | پشتون/افغان | عرب/سادات

جستجو در کابل پرس